پرسشی در باره رابطه علم الهی با اختیار انسان

سلام علیکم استاد بزرگوار.

پیشاپیش فرا رسیدن سال نو را خدمت شما تبریک عرض می کنم.

از محضر شما سوالی داشتم که اگر جواب بدهید بسیار ممنون می شوم.

سوال این است که چگونه علم خداوند به غایت اشیاء مستلزم جبر نمی شود؟

 

پاسخ:

علیکم السلام

نخست باید دانست که تحلیل چگونگی رابطه میان صفت علم الهی و اختیار انسان از قرن ها پیش مورد بحث و گفتگو میان اندیشمندان و فلاسفه بوده است و شماری از آنان به خاطر عدم توان در حل نهایی آن دچار جبرگرایی شدند.

زیرا اگر به اقتضای علم ازلی و حضوری خداوند همه رخدادها و جزئیات حوادث از جمله جزئیات رفتار آدمیان از آغاز تا پایان عالم برای خداوند معلوم بوده است، چگونه می توان آدمیان را مختار دانست.

رباعی معروف و منسوب به عمر خیام ناظر به همین شبهه است:

من مى خورم و هرکه چو من اهل بود

مى خوردن من به نزد او سهل بود

مى خوردن من حق ز ازل مى دانست

گَر مى نخورم علم خداجهل بود

برای حل این شبهه از دو روش بیان فلسفی و بیان تحلیلی کمک می گیریم:

بیان فلسفی؛

فلاسفه در تحلیل رابطه علم با اختیار انسان می گویند: علم تابع معلوم است نه این که معلوم تابع علم باشد؛ یعنی علم به معلوم خود نگاه می کند که هر جا می رود و هر چه انجام می دهد، همان را بازتاب می دهد.

بیان تحلیلی؛

نخست توجه داشته باشد که میان علم با اراده خلط نکنید؛ چگونگی رابطه اراده الهی با اختیار انسان پاسخ دیگری دارد.

برای حل شبهه رابطه علم خداوند با اختیار انسان این جمله را در ذهن باورمند کنید: «علم هیچ گناهی ندارد و گناه علم تنها دانستن و پرده برداری است».

برای روشن شدن دقیق ترپاسخ،  سه حالت علم؛ یعنی علم به حال، علم به گذشته و علم به آینده را در قالب مثال مورد بررسی قرار می دهیم:

یک: علم به حال

جلوی خود یک آیینه شفاف بگذارید و در برابر آن به جست و خیز بپردازید یا چاقویی را در دست بگیرید و سیبی را دو نیمه کنید یا پوست آن را بکنید. در آیینه چه اتفاق می افتد؟

آیا جز آن است که آیینه تمام حرکات و سکنات شما را بدون هیچ کم و کاست بازتاب می دهد؟!

آیا تا حال کسی با خود گفته است که چون آیینه جست و خیز مرا بازتاب داده من چنین کردم یا چون آیینه سیب را دو نیمه و پوست کنده نشان داد، من چنین کردم؟!

پاسخ منفی است؛ زیرا به نیکی و به یقین می دانیم که آیینه هیچ گناهی ندارد و تنها گناه آن بازتاب واقعیت و پرده برداری از حقیقت است.

جمله پیش را تکرار کنید: «علم هیچ گناهی ندارد و گناه علم تنها دانستن و پرده برداری است».

دو: علم به گذشته

مصاحب موسی؛ یعنی خضر (ع) به هنگام عبور از شهری که مردم آن دیار از دادن غذا به آنان دریغ کرده بودند، به ترمیم بخشی از دیوار شهر پرداخت و در پاسخ اعتراض موسی (ع) فرمود که در زیر آن گنجی برای دو یتیم پنهان شده که خداوند از این طریق خواست تا اثر آن گنج محو نشود:

وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا (کهف، 82 )

در حقیقت خضر با علم لدنی و باطنی پرده از گذشته برداشت و از وجود دو یتیم در شهر و برخورداری آنان از پدری صالح سخن به میان آورد.

آیا در ذهن هیچ یک از ما خطور می کند که چون امروز خضر از این رخداد مطلع شده، آن دو فرزند یتیم شدند؟!

جمله پیش را تکرار کنید: ««علم هیچ گناهی ندارد و گناه علم تنها دانستن و پرده برداری است».

سه: علم به آینده

یوسف (ع) به خاطر صفای باطن خود در خواب دید که خورشید و ماه و یازده ستاره در برابر او به سجده افتادند. این خواب که تعبیر آن از آغاز برای او و پدرش آشکار بود، چهل سال بعد به تحقق پیوست:

« إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ (یوسف، 4)

آیا تا کنون در ذهن کسی خطور کرده است که چون یوسف چنین خوابی دید، برادران به او حسادت کردند و آن همه رخدادهای تلخ و شیرین پیش آمد؟!

جمله پیش را تکرار کنید: ««علم هیچ گناهی ندارد و گناه علم تنها دانستن و پرده برداری است».

حال اگر هر سه زمان را در یک لحظه جمع کنیم و همه را در یک آیینه جمع کنیم و به عبارت روشن تر آیینه را چنان وسیع و فراتر از زمان بگیریم که همه رخدادهای گذشته، حال و آینده در یک لحظه و یک جا در آن بازتاب یابد، هم چنان داوری گذشته را خواهیم داشت و خواهیم گفت که آیینه هیچ گناهی ندارد و رخدادها با تمام حقیقت و هویت خود در آن بازتاب یافته اند.

در باره علم الهی درست چنین تحلیلی تحقق دارد؛ یعنی علم الهی بسان آیینه ای فرازمان در برابر همه رخدادهای عالم قرار دارد و بر اساس «هو الاول و الاخر» همه عالم با همه رخدادها و همه جزئیات بی آن که در باره آنها مفهوم گذشته، حال یا آینده صادق باشد، در آن در یک لحظه و یک آن بازتاب یافته و می یابد.

درست نظیر بازتاب آنیِ جست و خیز ما و دو نیمه کردن و پوست کندن سیب در آیینه.

در چنین حالتی آیینه هیچ نقشی جز بازتاب هر آن چه در آن می تابد، ندارد.

آن جمله مکرر پیشین را مجددا تکرار کنید: «علم هیچ گناهی ندارد و گناه علم تنها دانستن و پرده برداری است».

با این تحلیل مصرع نخست خیام: «مى خوردن من حق ز ازل مى دانست» درست است، اما مصرع دوم مبتنی بر تحلیل ناصواب است: «گَر مى نخورم علم خدا جهل بود».

زیرا  او چون می می خورد، خداوند از ازل از آن آگاه است و می خوردن او گویا رفتاری است که اینک از او سرزده و در برابر آیینه علم الهی بازتاب یافته است.

باری، چون آیینه صاف و زلال الهی بسان هر آیینه شفافی، هر گونه رخداد در برابر آن را به درستی بازتاب می دهد، می خوردن خیام در آن آیینه بازتاب می یابد و جهل در باره آن بی معناست.

اما عدم امکان راهیافت جهل در علم الهی نه از آن جهت است که آیینه می خوردن او را بازتاب داده، بلکه از آن جهت است که آیینه با کمال صداقت می خوردن اختیاری او را بازتاب داده است.

آیا آیینه علم الهی که وظیفه او بازنمایی و پرده برداری از حقایق است، در بازتاب می خواری مختارانه خیام دچار گناه شده است؟!

خواجه نصیر چه زیبا پاسخ شبهه خیام را داده است:

آن کس که گنه به نزد او سهل بود

این نکته یقین بداند از اهل بود

علم ازلى علّت عصیان بودن

پیش عقلا ز غایت جهل بود.

 
موفق باشید.
علی نصیری 
بیست و هشتم اسفند 95
ساعت دوازده و نیم شب
dr_alinasiri@
https://t.me/joinchat/AAAAAECj_lzpfHKBGLrQWA