درس ها و عبرت ها از یک آیه

وَلَقَدْ عَلِمْتُمْ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ فَجَعَلْنَاهَا نَکالًا لِمَا بَینَ یدَیهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ (65- 66)

از بررسی تطبیقی آیات در زمینه مسخ نکات ذیل بدست می آید:

همان گونه که مکرراً بیان شد قرآن در بازگویی آموزه های خود و در آن جا که لازم می بیند آن را تکرار کند، از روش بسط و قبض استفاده می کند؛ به این معنا که در یک جا با بیشترین تفصیل آن را شرح می دهد و در جایی دیگر با اشاره به گوشه هایی دیگر از آن با اجمال و به صورت قبضی به آن می پردازد.

بر این اساس، بیشترین تفصیل در باره این داستان در سوره اعراف بازتاب یافته و در پی آن گزارش سربسته تری در سوره بقره در ذیل آیات مورد بحث انعکاس یافته و آن چه در سوره نساء و نحل آمده تنها اشاره ای به این ماجرا است.

قرآن بر اساس روش رایج خود از بیان بسیاری از جزئیات این داستان؛ نظیر نام دقیق این قوم، شمار آنان، منطقه و شهری که در آن می زیستند، معاصرت با پیامیری از پیامبران الهی، ماجرای دقیق نیرنگ آنان، شمار کسانی که نهی از منکر کرده یا سکوت کردند، حقیقت و چگونگی مسخ، پایان کار آنان و مواردی از این دست سکوت کرده و شأن و جایگاه خود را فراتر از پرداختن به این امور دانسته و تبیین جزئیات را به روایات پیامبر و اهل بیت (ع) به عنوان مفسران واقعی قرآن واگذار کرده است.
ماجرای اصحاب السبت آن چنان با روز شنبه گره خورده که خداوند در همه موارد از تعبیر «اصحاب السبت» یا «سبت» استفاده می کند. گویا داستان این قوم ان چنان با روز شنبه گره خورده که از آنان با عنوان اصحاب و یاران سبت یاد می شود؛ همان گونه که قرآن به اهل عذاب به خاطر همراهی مستمر با آتش «اصحاب النار» اطلاق می کند.
از تعبیر « وَلَقَدْ عَلِمْتُمْ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکمْ فِی السَّبْتِ» و تعبیر ««وَاسْأَلْهُمْ عَنْ الْقَرْیةِ الَّتِی کانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ» بدست می آید که داستان اصحاب السبت برای بنی اسرائیل کاملاً آشنا و روشن بوده است که خداوند این چنین یهود معاصر نزول قرآن را مورد خطاب قرار داده و این ماجرا را برای آنان متذکر می شود.
قرآن در یادکرد داستان اصحاب السبت دو گروه را مورد خطاب قرار می دهد؛ نخست یهودیان و دیگری مسلمانان. راز این یادآوری تکرار چنین روش و رویه ای در نوع تعامل آنان با احکام و فرامین الهی است.

یهود در بازی گرفتن و استهزاء فرامین الهی شُهره آفاق است که یک نمونه آن در ماجرای «حطة» مورد بررسی قرار گرفت و نمونه دیگر تغییر کلمه «راعنا» است که قرآن از ماجرای آن در آیه « ؟؟ پرده برداشته است.

در میان مسلمانان نیز چه در عصر رسالت و چه در ادوار بعد تا روز قیامت همواره با خطر دور زدن احکام الهی روبرو بوده و هستند. حیله های شرعی که برای بسیاری دارای نام آشنایی است و برآیند آن بی محتوا ساختن احکام الهی با تغییر شکلی آن است، از نمونه های آن به شمار می رود.

از آیه «وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمْ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمْ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا» (نساء، 154) بدست می آید که خداوند در همان آغاز نزول تورات و پیش از ورود بنی اسرائیل به شهر موعود در کنار سایر موارد پیمان، از آنان پیمان سخت و محکمی گرفت که در روز شنبه تعدی نکنند؛ گویا خداوند از آغاز می دانست که آنان در مجالی دچار چنین لغزشی خواهند شد.
در سوره اعراف به صورت واضح تری اصل ماجرا را تبیین کرد: ««وَاسْأَلْهُمْ عَنْ الْقَرْیةِ الَّتِی کانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیوْمَ لَا یسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کذَلِک نَبْلُوهُمْ بِمَا کانُوا یفْسُقُونَ» اینها ساکنان شهری بودند کنار دریا که در روز شنبه تعدی کردند؛ به این معنا که ماهیان روزهای شنبه نزد آنان می آمدند و روزهای دیگر نمی آمدند. قرآن دیگر در باره چند و چون ماجرا توضیحی نمی دهد.

اما از بازخوانی روایات در این زمینه بدست می آید که آنان حوضچه هایی دریا درست کرده و ماهیان را به درون آن می کشاندند و به جای روز شنبه، فردای آن روز ماهیان را صید می کردند و از این طریق با خود می گفتند که ما به فرمان الهی مبنی بر عدم صید در روز شنبه عمل کرده ایم!

اراده تکوینی خداوند در این ماجرا به صورت شگفت آوری مشهود است و آن این که ماهیان دقیقاً در همان روزی که صید ممنوع بود؛ یعنی روز شنبه به کنار ساحل می آمدند؛ به گونه ای گفته می شود سطح آب را از فراوانی می پوشاندند و این امر خود بنی اسرائیل را به وسوسه انداخت تا زمینه صید آنها را فراهم کنند.
از مجموع آیات پیشگفته و از فقره «وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ…» و نیز فقره « فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکرُوا بِهِ أَنْجَینَا الَّذِینَ ینْهَوْنَ عَنْ السُّوءِ» و نیز برخی از روایات بدست می آید که در تعامل با مساله صید ماهیان سه رویکرد در میان بنی اسرائیل رخ نمود: یک؛ بیشتر آنان حکم خداوند را به سخریه گرفته و ماهیان را صید کردند؛ دو؛ شماری از آنان گر چه خود دست به این رفتار ناشایست نزدند، اما به وظیفه نهی از منکر نیز عمل نکرده و در برابر کار ناروای همشریان خود سکوت کردند؛ سه؛ شماری از آنان نه تنها خود مرتکب چنین گناهی نشدند، بلکه دیگران را نیز از این کار نهی کردند. به استناد فقره «أَنْجَینَا الَّذِینَ ینْهَوْنَ عَنْ السُّوءِ» تنها این دسته از عقوبت الهی در امان ماندند.

از این جا می توان به اهمیت امر به معروف و نهی از منکر پی برد و دریافت که گاه حتی اگر انسان خود مرتکب گناه نشود، اما همین که در برابر گناه دیگران سکوت کرده و واکنشی از خود نشان نمی دهد، مستوجب عذاب شده و گاه به همراه گناهکاران هلاک خواهد شد.

کسانی که از نگاه قرآن دچار فسق و تعدی شدند و به فرجام تلخ مسخ به میمون و عذاب اخروی گرفتار آمدند، به استناد آیات صریح، به خداوند، دستور او و لازم الاجرا بودن آن اذعان داشتند؛ یعنی به نیکی می دانستند که نمی توان با فرمان الهی به مخالفت آشکار برخاست. از این جهت آنان طبق دستور الهی مبنی بر منع صید در روز شنبه، در این روز از این کار اجتناب کردند و هیچ شاهدی در آیات و روایت که ناظر به انجام صید توسط آنان در روز شنبه وجود ندارد.

جرم اصلی آنان این بود که با کشاندن ماهیان به ساحل و با بدام انداختن آنها و سپس صید در روز یکشنبه، عملاً فرمان الهی را از کارآیی لازم انداختند و در واقع حقیقت این فرمان را مس کرده و از روح آن عاری ساختند و تنها شکل و قالبی از آن باقی گذاشتند. این گناه است که آنان را مستحق چنین عقوبت سختی ساخت و کاری کرد که تا روز قیامت عبرت دیگران شدند!

آیا این درس بزرگی برای گناهکاران؛ یعنی کسانی که بدون هیچ پروایی به صورت مستقیم و رو در رو در برابر احکام و فرامین الهی می ایستند، به همراه ندارد؟!

خدایی که با داشتن آن همه حلم، رحمت بیکران، بزرگواری و بزرگ منشی چند ده هزار نفر را نه به خاطر طغیان صریح و بلکه به خاطر طغیان غیر صریح و مسخ حقیقی حکم خداوند این چنین رسوا ساخت و آنان را به صورت بوزینه سخریه جهانیان ساخت و پس از سه روز با بارانی سهم آسا زمین را از لوث وجودشان پاک ساخت، آیا با گناهکارانی که با صراحت در برابر احکام الهی ایستادگی کرده و آشکارا فرامین خداوند را کنار می گذارند، چه معامله ای خواهد شد و چه فرجام تلخ در دنیا و آخرت برای آنان در نظر خواهد گرفت؟!

به زبانی ساده تر اگر به استناد قاعده مستفاد از آیات مورد بحث، خداوند کسانی که به حرمت ربا اذعان دارند و از ترس عقوبت الهی با حیله های شرعی رباخواری می کنند، را به صورت بوزینه مسخ کند، با کسانی که با کمال گستاخی و بدون هیچ اعتنا به حرمت شدید ربا، رباخواری نمایند، چه عقوبتی در نظر خواهد گرفت؟!

از این جا می توان دریافت که اگر در امت اسلامی به عنوان امت مرحومه یا سایر امم پس از دوران رسالت رسول اکرم (ص) و از باب این که رسالت ایشان پیام رحمت الهی برای جهانیان را به همراه دارد، عذاب و عقوبت آشکار

از میان مردم برداشته نمی شد، ما باید هزاران بار شاهد عقوبت هایی به مراتب سخت تر از آن چه بر سر عاد، ثمود و اصحاب سبت آمد، می بودیم.

پدیده مسخ به بوزینه افزون بر اصحاب السبت به صورت خوک نیز گزارش شده است: «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِک مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیهِ وَجَعَلَ مِنْهُمْ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَئِک شَرٌّ مَکانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ» (مائده، 60) افزون بر قرآن در شماری از روایات نیز پدیده مسخ مورد تاکید قرار گرفته از شماری از حیوانات با عنوان «مسوخ» یعنی «مسخ شده ها» یاد شده است. ؟؟
در باره مسخ می توان دو نکته را مورد توجه قرار داد:

یک؛ مسخ در حقیقت آشکار شدن حقیقت انسان به صورتی آشکار است و از این جهت بالاترین مطابقت میان نفس انسان و حقیقت آن در مرحله مسخ آشکار می گردد. یک شاهد مدعا روایاتی است که در باره مسخ آمده و بازخوانی آنها نشان می دهد که تناسب اساسی میان نوع رفتار و چگونگی مسخ وجود دارد.

بر این اساس، در ماجرای اصحاب السبت راز مسخ آنان به میمون آن است که میمون «نماد سبکسری» است و تنها چیزی که حقیقت رفتار اصحاب السبت را تفسیر می کند؛ همین صفت سبکسری است. از این جهت خداوند آنان را به صورت بوزینه مسخ کرد.

دو؛ به استناد قانون حاکمیت و غلبه باطن بر ظاهر هستی و اصل تجسم اعمال افزون بر هر فاعل، هر فعلی که انسان انجام می دهد دارای باطن زیبا یا زشت است؛ چنان که قرآن خوردن مال یتیم به ستم را خوردن آتش تفسیر کرده است:

اما از آن جا که ستاریت الهی و مصلحت حفظ حیثیت مردم در موارد گناه و لغزش، اجازه نمی دهد تا حقیقت آنها آشکار گردد، خداوند بر تمام افعال و صاحبان آنها پرده می افکند و تنها در مواردی خاص نظیر آن چه در باره اصحاب السبت اتفاق افتاد یا برای اولیای الهی آشکار می گردد.

بنابر این چه بسا همینک در میان آدمیان کسانی حضور داشته باشند که حقیقت نفس یا عمل آنان به صورت هایی همچون سگ، خوک، میمون و … باشد، اما در ظاهر کسی از آنها آگاهی نداشته باشد.

ششم فروردین 98