ساختار درونی روشمند آیات

در نگریستن در آیات قرآن نشان می‌دهد که در چینش کلمات و جملات آیات حکمت و دقت فوق‌العاده و در سطحی فراتر از محاسبات عادی بشری، رعایت شده است. در این‌جا به چهار نمونه از این چینش اشاره می‌کنیم که عبارتند از: 1. نقش حرف « واو»  در آیه کنز؛ 2. جمله معترضه در آیه نخست سوره منافقون؛ 3. چینش حکیمانه در باره مومن آل‌ فرعون؛  4. تفاوت حکیمانه چینش کلمات در آیات نهی از قتل فرزندان؛
1. نقش حرف « واو»  در آیه کنز
قرآن در توصیف اهل کتاب چنین آورده است:
« یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کثِیرًا مِنْ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیأْکلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَ یصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ »
طبق مفاد این آیه بسیاری از عالمان یهود اموال مردم را به باطل می‌خوردند. در تفاسیر در توصیف این رفتار چنین آمده که آنان برای آن که احکام الهی را به نفع مردم تغییر داده یا از شدت احکام بکاهند، از مردم رشوه دریافت می‌کردند. بدین جهت کارشان در این آیه شریفه به معنای بستن راه خدا و انحراف در دین الهی قلمداد شده است.
آنگاه در ادامه آیه چنین آمده است:
« وَالَّذِینَ یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا ینفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ »
«واو» در آغاز این آیه استینافیه است و آیه به این معنا است کسانی‌که به انباشتن طلا و نقره کوشیده و از انفاق آنها و رسیدگی به مستمندان اجتناب می‌کنند، دچار عذاب الهی خواهند شد.
بر این اساس، آیه در مقام نکوهش این دست از انسان‌ها اعم از عالمان یهود و نصارا یا سایر مردم از امت اسلامی است.
اما اگر «واو» از آغاز این آیه حذف شود، جمله «الَّذِینَ یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ…» صفت برای اَحبار و رهبان تلقی خواهد شد و انباشتن طلا و نقره از امت اسلامی انصراف پیدا خواهد کرد. یعنی این عالمان یهود و نصارا هستند که به انباشتن مال پرداختند، نه کسی از امت اسلامی.
از سویی دیگر، عثمان با همراهی شماری از طرفداران حکومت همچون معاویه که غارت بیت‌ المال و انباشتن طلا و نقره را در سر می‌پروراندند، به هنگام تدوین قرآن تلاش کرد «واو» این آیه را حذف کند تا ذهن مسلمانان از انباشتن ثروت توسط حاکمان اسلامی و وعده عذاب الهی، به سمت و سوی عالمان اهل کتاب منصرف شود.
اما صحابی بزرگ پیامبر (ص) یعنی ابّی بن کعب به شدت با این اقدام مخالفت کرد و آنان با مخالفت او نتوانستند «واو» را از آغاز این آیه حذف کنند.  این امر نشان می‌دهد که آمدن یک «واو» در آغاز یک آیه تا چه اندازه حکیمانه بوده است.
2. جمله معترضه در آیه نخست سوره منافقون
در آغاز سوره منافقون چنین آمده است:
« اِذَا جَاءَک الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّک لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّک لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکاذِبُونَ»
جمله «وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّک لَرَسُولُهُ» جمله معترضه است و به ظاهر به نظر می‌رسد که قابل حذف بوده و نیازی به ذکر آن نبوده است. زیرا وقتی منافقان به دروغ به رسالت پیامبر شهادت می‌دادند، خداوند باید بفرماید که منافقان دروغ گویند . در حالی‌که اگر جمله معترضه فوق حذف شود، اعلام گواهی خداوند نسبت به دروغگو بودن منافقان در شهادت به رسالت پیامبر (ص) عملاً به این معناست که پیامبر رسول خدا نیست. به این جمله دقت کنید: «منافق شهادت می‌دهد پیامبر رسول خداست. منافق دروغ می‌گوید»
بر اساس این جمله، دروغ گفتن منافق ممکن است به این معنا باشد که او در این شهادت و گواهی دروغگو است، یعنی به رغم آن که پیامبر رسول خداست، اما این شخصِ منافق اعتقادی به رسالت پیامبر ندارد  یا به این معناست که او در رسول دانستن پیامبر دروغ می گوید، یعنی پیامبر رسول خدا نیست. در این صورت در کلام رخنه و شبهه‌ای ایجاد شده است.
خداوند برای آن‌که چنین رخنه و شبهه‌ای در گفتار قرآنی پیش نیاید، جمله معترضه «وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّک لَرَسُولُهُ» را در بین آیه آورده تا رسماً اعلام کند رسالت پیامبر محقق و قطعی است. بنابراین اگر در ادامه گفته می‌شود که منافقان دروغ می‌گویند، به معنای دروغ دانستن گواهی‌شان است یعنی آنان در این سخنشان صادق نیستند و شهادت آنان کاذبانه ارائه شده است.
3. چینش حکیمانه درباره مؤمن آل ‌فرعون
در سوره مبارکه غافر در توصیف مؤمن آل‌ فرعون چنین آمده است:
« وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یکتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یقُولَ رَبِّی اللَّهُ وَقَدْ جَاءَکمْ بِالْبَینَاتِ مِنْ رَبِّکمْ.»
در این آیه شریفه از گفتار مردی سخن به میان آمده که در دفاع از موسی (ع)، فرعون و اطرافیان او را به پذیرش حق دعوت کرده است. در این آیه برای این مرد سه ویژگی ذکر شده است:
1. او مومن است: «رَجُلٌ مُؤْمِنٌ»
2. او از خاندان فرعون است: «مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ»؛
3. او ایمانش را کتمان می‌کرد: «یکتُمُ إِیمَانَهُ» .
این سه ویژگی از چینش کنونی آیه بدست می‌آید. حال اگر جابجایی مختصری بدون افزون یا کاستی در آیه صورت بگیرد، بخشی از این ویژگی ها ساقط خواهد شد.
به عنوان مثال اگر فقره «یکتم ایمانه» پس از عبارت «رجل مومن» قرار می گرفت، آیه چنین می شد: «و قال رجل مؤمن یکتم ایمانه من آل فرعون…» در این صورت ویژگی دوم یعنی انتساب آن شخص به خاندان فرعون از قلم می‌افتاد.
زیرا در این صورت معنای آیه چنین می شد:
«مردی مومن که ایمانش را از خاندان فرعون پنهان می‌کرد، چنین گفت:» پیداست در این صورت دیگر معلوم نبود که این‌ مرد از چه خاندانی بود؟ آیا او از خانواده فرعون بود یا از خاندانی دیگر؟
تحفظ بر چینش کنونی بدون افزایش حتی یک کلمه، نکات مهمی در بازشناخت درس ها و آموزه‌ها در این قصه بدست می‌دهد، نظیر:
1. افزون بر همسر فرعون، مردی دیگر از خاندان فرعون دارای ایمان و تدین بوده است و از این‌که این مرد در میان حلقه درباریان حضور داشته و این قدر با صراحت با آنان سخن می‌گوید، نشان می‌دهد که جزو رجال با نفوذ دستگاه فراعنه بوده است.
خداوند از این رهگذر می خواهد تلویحاً به این نکته اشاره کند که ایمان گوهر و چراغ تابناک درونی است که به رغم سیطره همه‌ جانبه دستگاه جبّاری همچون فرعون می‌تواند در دلها افروخته شود. پس محیط به عکس گمان برخی، نمی‌تواند در حوزه تعلیم و تربیت حرف اول را بزند.
2. کتمان و پنهان ساختن ایمان در جایی که انسان در خطر است، کاری پسندیده است. همان‌که در کلام شیعه به آن «تقیه» اطلاق شده است.
3. دعوت به ایمان و عمل صالح هر چند در حال تقیه به ‌صورت غیر آشکار و به ظاهر دو پهلو، آن‌ گونه که در گفتار مومن آل فرعون آمده، کاری مطلوب و پسندیده است.
4. تفاوت حکیمانه چینش کلمات در آیات نهی از قتل فرزندان
خداوند در دو آیه با دو چینش مختلف از کشتن فرزندان به خاطر فقر نهی کرده است.
در آیه نخست چنین آمده است: « وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکمْ وَإِیاهُمْ »
اما در سوره اسراء چنین آمده است: « وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکمْ خَشْیةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیاکمْ »
چنان‌که پیداست در هر دو آیه از کشتن فرزندان به خاطر فقر نهی شده است، اما چرا در آیه اول، نخست از روزی دادن به والدین و سپس فرزندان سخن به میان آورده، در حالی که در آیه دوم این چینش عکس شده و نخست از روزی دادن به فرزندان و سپس از روزی دادن به والدین گفتگو شده است.
این امر در ظاهر ساده یا اتفاقی به نظر می رسد یا اگر شخصی مغرض باشد آن را نوعی پراکنده‌گویی تلقی خواهد کرد. در حالی که دقت و ظرافت خاصی در آن رعایت شده است به این بیان:
در آیه نخست علت کشتن فرزندان «من املاق» یعنی فقر موجود و محققی که گریبان‌گیر والدین است، دانسته شده است. در نتیجه اعلام شده که خداوند شما و فرزندانتان را روزی خواهد داد.
اما در آیه دوم علت قتل فرزندان «من خشیة املاق» یعنی بیم فقر دانسته شده و بیم فقر غیر از فقر محقق است. یعنی والدین در حال حاضر با فقر دست به گریبان نیستند، بلکه با خود می‌اندیشند که اگر فرزندان خود را نگاه‌داری کنند در فردای دیگر بدین خاطر دچار فقر خواهند شد. بدین خاطر نخست از روزی دادن به فرزندان و سپس والدین سخن گفته است.