مدخل
شهید مطهری دارای امتیازات قابل تحسینی بود که به شماری از آنها اشاره میکنیم :
1. سلامت نفس، طهارت و وارستگی روحی ؛ استاد فرزانه ایشان یعنی امام خمینی(ره) در باره طهارت نفس شهید مطهری چنین آورده است :
«مطهری که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود »
سلامت نفس و وارستگی این شهید فرزانه را میتوان از شنیدن خطابههایی تأثیرگذار او و نیز از لابلای کتابهای او به خوبی دریافت.
2. قدرت علمی و فکری ؛ آثار فراوان و گستردگی موضوعات آثار استاد مطهری نشانگر مدّعاست. گفتار علامه طباطبایی استاد دیگر شهید مطهری، که میگفت وقتی مطهری در درسم حاضر می شد من به وجد میآمدم، حکایتگر برخورداری او از اندیشههای ژرف و موشکاف در برخورد با مسایل مختلف علمی بود.
3. مطالعه و تتبع گسترده؛ شهید مطهری را میبایست از آن دسته از اندیشورزان برشمرد که هیچگاه به دانش برگفته از اساتید یا تفکر فردی خود بسنده نمیکنند، بلکه خود به مطالعه گسترده و دامنه دار برای دستیابی به اندیشههای نو رو میآوردند. یادداشتهای استاد که سالها پس از شهادت منتشر شد نشانگر این امر است.
4. زمانشناسی و مسئولیتپذیری؛ شهید مطهری زمان و مقتضیات عصر خود را میشناخت بویژه که در دوران پرشتاب تحولات فکری در دهههای پیش از انقلاب در مرکز این تحولات یعنی دانشگاه تهران حضور داشت، و افزون بر آن خود را در برابر نیازها و ضرورتهای عصر خویش چنان مسئول میدید که لحظهای آرامش نداشت و از هیچ خطری نمیهراسید. همین مسئولیت شناسی و برخورداری از روح حماسه و شجاعت باعث شد که او چون سدی آهنین در برابر موج بنیان کن تفکر التقاطی ایستاده و سرانجام جان خود را فدای آن سازد.
5. قوت قلم و بیانی نافذ؛ بدون تردید اگر عالمی الاهی از دو نعمت بزرگ : قلم استوار و بیان شیوا برخوردار باشد، نقش و تأثیر گذاری او برای عموم مردم بویژه نسل فرهیخته چند برابر خواهد شد و خداوند این دو نعمت را به فزونی به شهید مطهری ارزانی داشت. اقبال گستردهای که طبقات مختلف اجتماعی در زمان حیات و پس از شهادت شهید مطهری به مطالعه کتابها و شنیدن سخنان تاثیرگذار او از خود نشان دادند، نشان از مدعا دارد.
5. شهید مطهری و رویکرد به مطالعات قرآنی ؛ استاد مطهری در دوران حیات پرنشیب و فراز خود توفیق بازکاوی و بررسی مسایل دینی در عرصههای مختلف اعم از فلسفه ،کلام، فقه، تاریخ و سیره، اخلاق و از جمله مسایل و مباحث قرآنی را پیدا کرد. مباحث قرآنی ایشان عمدتاً در آثار کلامی نظیر کتاب وحی و نبوت، هشت جلد کتاب با عنوان «آشنایی با قرآن» و بخشی از مباحث کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» انعکاس یافته که از اشتاق وافر ایشان به مباحث قرآنی حکایت دارد .
قرآن کتاب شور و عشق
قرآن افزون بر شگفت آفرينى در بعد محتوايى بخاطر داشتن برخى ديگر از ويژگى ها منحصر به فرد است. يكى از ويژگى هاى شگفت قرآن جاذبه و جذابيت آن است. جاذبه قرآن به قدرى دلكش و فريباست كه روح و روان آدمى را نه شيفته بلكه عاشقى بى قرار و واله خود مى سازد. هر كس كه چنين جذبه و جاذبه اى را تجربه كرده و با تمام وجود و جانش آن را لمس كرده مى داند اين جذبه چيست ، هر چند قادر به توصيف آن نباشد. به تعبير سكاكى زيبايى و اعجاز قرآن «يدرك و لا يوصف; ]= درك شدنى و غير قابل توصيف[» است.
كنت گريك از جاذبه قرآن به عنوان ميدان مغناطيسى یاد کرده و دلها را بسان براده هاى آهن دانسته و معتقد است كه كافى است دلها در ميدان مغناطيسى جاذبه قرآن قرار گيرند كه اين ميدان و كشش چنان است كه ديگر آنان را رها نمى سازد. رژى بلاشر معتقد است كه حتى خواننده اروپايى كه زبان عربى را نمى داند ، تحت تاثير جاذبه قرآن قرار مى گيرد. خوب است برخى از نشانه هاى وجود چنين جذبه و جاذبه در قرآن را باز شمريم.
نشانه هاى جذبه و جاذبه قرآن
1 ـ 1. سيرى ناپذيرى از تلاوت قرآن
هر يك از ما خواندن كتابها و نگاشته هاى مختلف را تجربه كرده ايم. بارها براى ما پيش آمده كه جاذبه كتابى آنچنان ما را تحت تاثير خود قرار داده كه حاضر نشديم آن كتاب را زمين بگذاريم يا گاه شبى را تا به سحر بى آن كه خواب به چشمان ما سنگينى كند بيدار مانده ايم. لذت خواندن كتاب هایی از قبيل كتب تاريخى، يا برخى رمّان ها، سرگذشت نامه ها به ويژه زمانى كه با قلمى گيرا و به اصطلاح سحرآميز نگاشته شده باشند ، چنين است.
جاذبه و دلكشى برخى فيلم ها، نمايش ها، تابلوها و آثار هنرى گاه چنين است ؛ اما با همه اين احوال وقتى يك بار چنين كتاب هايى را بخوانيم يا پاى تماشاى يك کار هنرى بنشينيم ديگر براى بار دوم آن كتاب يا اثر هنرى جاذبه پيشين را براى ما ندارد. و بسيار كم اتفاق مى افتد كه حاضر باشيم براى بار دوم اين كار را تجربه كنيم. زيرا آن موضوع براى ما هویدا شده و به اصطلاح به زمین سوخته و رنگ باخته مانند شد است. راز آن كه بهترين فيلم ها تنها يكبار در پرده سينماها اكران مى شوند همين است.
حال پرسش اين است كه قرآن چگونه كتابى است كه ما هرگز از چندین و چند خواندن آن سير و خسته نمى شويم؟ اگر خود تجربه نكرده ايم حداقل مى توانيم از هزاران مومن عاشق اين كتاب جويا شويم. جلوه هایی زيباى تلاوت قرآن در دو هنگام از سال بيشتر خودنمايى مى كند. نخست ماه مبارك رمضان كه به تعبير روايات ماه بهار قرآن است. و ديگرى ايام حج. در ماه مبارك رمضان بخاطر طراوت و طهارت روحى انسان در اثر روزه كه با طهارت و طراوت قدسى قرآن همرنگ و همصدا مى شود ، ميل به تلاوت قرآن چندان تشديد مى شود كه گاه در يك ماه چندين بار قرآن دوره و به اصطلاح ختم مى شود . چنان که اهل بيت(ع) هر سه روز از ماه رمضان قرآن را ختم مى كردند و می فرمودند اگر درنگ و تامل در آيات قرآن نباشد ، زودتر كار ختم آن انجام مى گيرد. شگفت آورتر آن كه قرآن در هر بار تلاوت براى انسان تروتازه جلوه مى كند.
در ايام حجّ نيز كه مسلمانان فرصت خلوت بيشتر با خداوند را دارند تلاوت مكرر قرآن رونق بيشترى پيدا مى كند و كمتر جايى از مسجدالحرام يا مسجد النبى به چشم می خورد كه مسلمانى نشسته و به تلاوت قرآن مشغول نباشد. تلاوتى كه ممكن است براى صدمين يا هزارمين بار انجام گرفته باشد. اين شيدايى و سيرى ناپذيرى از تلاوت و قرائت قرآن را چگونه مى توان با ساير پديده هاى زيبا و دلكش مقايسه كرد !
از سوى ديگر قطعاً چنين شيدايى و سيرى ناپذيرى از تلاوت قرآن را نمى توان نوعى پاداش خواهى ارزيابى كرد. به اين معنا كه به نظر رسد چون براى تلاوت قرآن ثواب هاى مختلف اخروى گفته شده افراد چنين طالب تلاوت مكرر آن اند. عدم درستى چنين تلقى از آن جهت است كه پاداش خواهى، منفعت طلبى و روح بازرگانى كه درباره يك دسته از دين داران گفته شده، هيچگاه شيدايى و عشق را به همراه نمى آورد. شيدايى و عشق چنان پاك و پیراسته است كه هرگز در قالب های تنگ سودخواهى جاى نمى گيرد.
در اين جا مناسب گفتار ارنست رنان فرانسوى را نقل كنيم او مى گويد:
«در كتابخانه شخصى من هزاران جلد كتاب سياسى، اجتماعى، ادبى و غيره وجود دارد، كه همه آنها را بيشتر از يك بار مطالعه نكرده ام و چه بسا كتاب هايى كه فقط زينت كتابخانه من است ؛ ولى يك كتاب است كه هميشه مونس من است و هر وقت خسته مى شوم و مى خواهم درهايى از معانى و كمال به روى من باز شود، آن را مطالعه مى كنم و از مطالعه زياد آن خسته و ملول نمى شوم. اين كتاب، قرآن كتاب آسمانى مسلمانان است.
شهید مطهری در این باره سخن شنیدنی دارد می گوید :
«اين حلاوت و شيريني قرآن -و اينکه – هر چه تکرار ميشود از شيرينياش کاسته نميشود، -از وجوه اعجاز قرآن کريم است-. آخر، اين سورة حمد را ما چقدر ميخوانيم؟ روزي ده بار فقط براي نمازهايمان ميخوانيم. هر قطعة زيبايي را شما بخواهيد روزي ده بار بخوانيد برايتان مهوع است. من امتحان کردهام، نه براي اين کار؛ گاهي قطعات فارسي بوده که من خواندهام، خيلي مرا جذب کرده، دفعه دوم خواندم باز بيشتر جذب شدم، شايد تا پنج دفعه خواندم همين طور بود، ولي دفعات بعد خواستهام بخوانم ديدهام که کشيده نميشوم، ديگر بعد به گونهاي ميشود که به زور بايد آن را بخوانم، و اين تنها قرآن است که يک چنين حلاوت و شيرينياي دارد که انسان هر چه بخواند شيريني آن سلب نميشود. اين حکايت ميکند از يک نوع تناسب بسيار مرموز ميان روح و فطرت بشر و اين کلام که کلام خداست، و انسان چون واقعاً کلام خالقش را دارد ميشنود، نداي غيب و ماوراء طبيعت را دارد ميشنود، هر چه خسته نميشود.»
2 ـ 3. تلاوت قرآن و مسحورى
افزون بر پديده سيرناپذيرى روان انسان از تلاوت قرآن، نوعى مسحورى از تلاوت آن حاصل مى آيد. به اين معنا كه ممكن است انسان يك كتاب بسيار خواندنى يا يك تصنيف دلنشين موسيقى را براى چند بارى بخواند و بشنود ؛ اما چنان نباشدكه همه ذهن و دل آدمى را مسحور خود ساخته و در اختيار گيرد. و به عبارت ديگر هشيارى انسان همچنان برقرار باشد. اما در آنجا كه پديده هنرى در اثر زيبايى و دلفريبايى چنان تاثيرگذار باشد كه تمام روح انسان را در اختيار گرفته ، و او را از هشيارى بياندازد اين پديده همان مسحورى است. نشانه مسحورى آن است كه انسان از زمان، مكان، رخدادهاى پيرامون خود ناگهان غافل مى ماند. ممكن است لحظاتی بر او بگذرد و او متوجه نباشد. بايد بر چنين پديده اى نه يك بار كه صد بار دست مريزاد گفت. در پديده هاى هنرى بشرى نمى توان ميان تكرار و مسحورى جمع كرد. يعنى پديده اى هنرى كه هم انسان را به گوش دادن يا نگريستن مكرر وادار دارد و هم مسحورى را در پى داشته باشد، بسیار نادر است . اما قرآن چنين است كه گاه تلاوت و گاه شنيدن آن مستى و مسحورى به همراه می آورد . يكى از نشانه هاى آن ميل به تلاوت آن در نيمه هاى شب است. يعنى زمانى كه عقل مصلحت سنج ، خواب را براى آسایش آدمى توصيه مى كند ؛ اما عشق چون زمان نمى شناسد به اين توصيه اعتنايى نمى كند. قرآن خود از تلاوت پيامبراكرم(ص) در نيمه هاى شب خبر داده است. اما شگفت از آن اين است كه اعلام كرده شمارى از ياران و اصحاب پيامبر نيز همگام و همصدا با او بخش زيادى از شب را بيدار و به تلاوت قرآن مى پردازند.
نيز درباره گروهى از آبكش هاى مدينه گزارش شده كه بارها هنگام عبور از خانه امام سجاد و امام باقر(ع) با شنيدن آواى تلاوت امام ، ساعتى بر درب خانه ايستاده و به آن تلاوت گوش مى دادند. محتملا از يادشان مى رفت كه حداقل ظرف هاى سنگين آب را از دوش خود بردارند. مقصود ازمسحورى همين است كه خواندن يا گوش دادن به تلاوت قرآن بويژه آنجا كه تلاوت با آواى خوش و با معنويت همراه باشد ، چنان انسان را مسحور خود مى سازد كه هوش از سر او مى پرد و از ياد مى برد كه در چه حال و وضعى است. گويا اساساً سنگينی آب بر دوش در اثر مسحورى روان آدمى به سبکی تبدیل می گردد.
ما بارها چنين مسحورى را چه در هنگام تلاوت و چه در هنگام شنيدن قران آزموده ايم . قاريان بزرگ قرآن همچون عبدالباسط اذعان كره اند كه گاه افرادى غير مسلمان چنان مسحور تلاوت آنان شده اند كه بس از تلاوت اسلام آورده اند.
اين امر درباره معاندان معاصر قرآن نيز گزارش شده است. به اين معنا كه بسيارى از آنان به رغم مخالفت شديد با پيامبر و قرآن در آغاز رسالت و در عین دعوت از ديگران به گذاشتن پنبه در گوش يا ايجاد سروصداى كاذب به هنگام تلاوت قرآن از سوى پيامبر(ص) ، خود به شدت مسحور قرآن بوده اند. يكى از اين معاندان وليد بن مغيره است كه در كنار ثروت و جايگاه اجتماعى از هوش و درايت زيادى برخوردار بود كه به او ريحانه و حكيم عرب مى گفتند. او در كنار كعبه ناخودآگاه تلاوت آيات نخستين سوره مباركه مومن را از زبان پيامبر شنيد. تلاوت قرآن پيامبر چنان او را مجذوب خود كرد كه هوش از سر او پريد و به رغم دشمنى و لجاجت با پيامبر ، اين سخنان را درباره عظمت قرآن بر زبان جارى كرد :
« و الله لقد سمعت من محمد آنفاً كلاماً ما هو من كلام الانس و لامن كلام الجنّ، والله ان له لحلاوة و ان عليه لطلاوة و ان اعلاه لثمر و ان اسفله لمغدق و انه يعلو و لا يعلى عليه . به خدا سوگند همينك از محمد گفتارى را شنيدم كه از نوع سخنان انس است و نه از جنس گفتار جن، به خدا قسم اين گفتار داراى شيرينى و طراوت است و بسان درختى است كه بالاى آن پر ميوه و پايين آن پر ريشه است و آن برتر بوده و چيزى بر آن برترى نخواهد يافت.»
يكى از آثارى كه گاه خواندن يا شنيدن قرآن به همراه دارد لبريز شدن كاسه چشم از اشك و سرازير شدن اشك بر چهره است. عجيب تر آن كه گاه چنين حالتى نه براى مسلمانان و دل آشنايان با قرآن ، بلكه براى مسيحيان و ناآشنايان با آن رخ نموده است. قرآن خود در اين باره چنين آورده است : «و اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ترى أعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق يقولون ربنا امنّا فاكتبنا مع الشاهدين »
مفسران اين آيه را ناظر به عالمان مسيحى حبشه مى دانند كه وقتى جعفر بن ابى طالب آيات نخستين سوره مباركه مريم را براى آنان فرو خواند ، چشمانشان لبريز از اشك شد به گونه اى كه اشك فيضان گرفت و بر گونه هایشان جارى شد.
اين حالت درباره مسلمانان حتى بالاتر از مرحله فروريختن اشك و با عباراتى همچون لرزيدن دلها، نرم شدن پوستها بيان شده است. قرآن در اين باره مى گويد :
« الله نزّل احسن الحديث كتابا متشابهاً مثانى تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم ثلين جلودهم و قلوبهم الى ذكر الله. خدا زيباترين سخن را ]به صورت[ كتابى متشابه، متضمن وعده و وعيد نازل كرده است. آنان كه از پروردگارشان مى هراسند، پوست بدنشان از آن به لرزه مى افتد، سپس پوستشان و دلشان به ياد خدا نرم مى شود.»
راستى مگر آيات قرآن حاوى چه پيام و رازى است كه از چشم اشك مى گيرد و پوست بدن را مى لرزاند و دل و پوست را نرم مى كند.
اين حالات ممكن است با شنيدن رثا و مصيبت از دست رفته اى كه محبوب ماست براى ما ظاهر شود . اما خواندن يا شنيدن يك كتاب نمى تواند از چنين پيامدى آنهم به طور مكرر را به دنبال داشته باشد.
فيضان اشك ، لرزيدن و نرم شدن پوست و دل از تحقق توفانى عظيم در سرزمين جان انسان به هنگام تلاوت يا شنيدن قرآن حكايت دارد. امروزه ثابت شده كه گريه شديدترين واكنش تاثر انسان در برابر خدادها و پديده هاست كه از تاثيرگذارى عميق آن رخداد يا پديده در روان آدمى حكايت دارد. بويژه آن كه مردان به عكس زنان ، چه بخاطر صلابت روحى و غلبه رفتارهاى عقلانى ، كمتر تحت تاثير پديده هاى تاثر برانگيز قرار مى گيرند و بسيار اندك است كه چنان مسحور گردند كه ناخودآگاه اشک از چشمان آنان جارى شود.
به عنوان مثال ديدن صحنه تلخ گرفتار آمدن چند كودك يتيم و بى نوا در آتش و فرياد خواهى و ناله و فرياد مستمر آنان بويژه آنجا كه امكان يارى نباشد ، چنان توفانى در روح آدمى ايجاد مى كند كه ناخودآگاه كاسه چشم لبالب از اشك مى شود و مردمان سخت دل نيز گاه بسان همان كودكان يتيم ، ناله و فغان سر مى دهند.
نيز بیماری جانکاهی که همسرى جوان را در آستانه مرگ قرار داده ، ناله و فغان يار و همراز مهربان خود را كه پيوسته برای درمان او مى كوشيد و تا آخرین لحظه لختى از تيمار او غافل نبود، در پى مى آورد. چنين هجرتى پس غريبانه و جان سوز است كه تلاش او براى نجات همسر سودى به حال او نبخشيده و او اينك بايد رخ به خاك بسپارد و وصل را به هجرانى طولانی تبديل کند . مصائب اهل بيت(ع) بويژه مصائب امام حسين(ع) نيز چنين توفانهاى بنيان کن در روان دوستداران و عاشقان ايجاد مى كند كه بى اختيار سيل اشك بر صفحه چهره جارى مى گردد.
اما شگفت آن است كه خواندن یا شنيدن آیات قرآن با هيچ يك از حالات و رخدادها و پديده هاى پيشگفته مشابهت ندارد. پس اين اشك و توفان روحى از كجا ناشى مى شود؟ آيا اشك شوق است يا اشك حزن يا اشكی از نوع ديگر؟ تنها چیزی که می تواند این دست از پدیده ها در برخورد با قرآن را توجیه کند ، قدرت قرآن در ایجاد شیدایی و عشق به آن است .
مطهری و عشق به قرآن
مطهری را میبایست جزو آن دسته از اندیشورزان نیک رایی دانست که به قرآن این کتاب هدایت و نور را نیک میشناخته و از سویدای جان نسبت به آن واله و شیدا بوده است . در اینجا مناسب است به کمک شواهدی این مدعا را اثبات کنیم:
1. نقش اساتید شهید مطهری در پیدایش عشق او به قرآن
شهید مطهری بسان بسیاری دیگر از همگنان خود در طول دوران تحصیل در حوزههای علمیه از محضر اساتید بزرگی بهره جست. اما در میان آنان دو استاد برجسته تأثیر بسزایی در شکلگیری شخصیت علمی و معنوی وی داشتهاند که عبارتند از : امام خمینی و علامه طباطبایی . با صرف نظر از همه امتیازات علمی، اخلاقی و معنوی این دو استاد فرزانه، عشق و شیدایی آنان به قرآن مثال زدنی است. عشق امام خمینی به قرآن در سراسر آثار ایشان و اهتمامی که به آیات قرآن نشان داده هویداست.
افزون بر آن همه فرزندان انقلاب بارها شاهد بودهاند که سخنرانی و اظهار نظرهای ایشان هماره با استشهاد به قرآن عجین بوده و بارها از مهجور بودن و ناشناخته ماندن قرآن و آموزههای بلند آن اظهار تاسف کرده و آه جانسوز از دل بر میکشید. شیرینتر از همه آن که در سراسر عمر و حتا در بستر بیماری و روزهای آخر عمر هیچگاه از تلاوت و همنشینی با قرآن غلفت نکرد.
عشق و شیدایی علامه طباطبایی به قرآن نیز مثال زدنی است. به جرأت میتوان مدعی شد که در یکصد سال اخیر کسی را نمیتوان یافت که تا این حد دلباخته قرآن باشند. این شور و شیدایی علامه طباطبایی نسبت به قرآن کار را به آنجا رساند که ایشان همه مطالعات و تحقیقات خود را به کناری نهاد و سی سال شبانه روز برای تدوین تفسیر المیزان عاشقانه کوشید.
از آنجا که میدانیم یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار در ایجاد و تقویت کششها و گرایشها در انسان، اساتید هستند، میتوان مدعی شد که شهید مطهری بخاطر همراهی مستمر با چنین اساتید عاشق قرآن، خواسته یا ناخواسته جزو آن دسته از اندیشورانی است که خود را در کمند جذبه و جاذبه قرآن اسیر میدیده است . جالب آن که امام خمینی در فرازی از پیام خود به مناسبتِ شهادت شهید مطهری در باره بعد قرآنی وی چنین آورده است : « تسلیت در شهادت مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود .»
استاد مطهری در باره علامه طباطبایی چنین آورده است :
« در سال 29 در محضر درس حضرت استاد ، علامه کبیر آقای طباطبایی روحی فداه که چند سالی بود به قم آمده بودند ، و چندان شناخته نبودند ، شرکت کردم »
عبارت «روحی فداه » در حق علامه طباطبایی نشان گر میزان ارادت و تاثیر پذیری استاد مطهری از ایشان است . تأثیرپذیری شهید مطهری از اساتید را هم چنین میتوان از ستایش و تجلیل او از آیت الله میرزا علیآقای شیرازی دریافت که در مدتی کوتاه نزد او نهجالبلاغه را آموخت. شهید مطهری در بخشی از مقدمه کتاب سیری در نهج البلاغه در این باره چنین آورده است :
« دریغ است در این مقدمه از آن بزرگمردی که مرا اولین بار با نهج البلاغه آشنا ساخت و درک محضر او را همواره یکی از ذخائر گرانبهای عمر خودم که حاضر نیستم با هیچ چیز دیگر معاوضه کنم ، می شمارم و شب و روزی نیست که خاطره اش در نظرم مجسم نگردد ، یادی نکنم و نامی نبرم و ذکر خیری ننمایم . »
2. عشق شهید مطهری نسبت به نهجالبلاغه کتابی فروتر از قرآن
شهید مطهری در مقدمه کتاب «سیری در نهجالبلاغه» درباره آشنایی و عشق خود به نهجالبلاغه چنین آورده است :
« از کودکی با نهج البلاغه آشنا بودم و آن را در میان کتاب های مرحوم پدرم می شناختم … در همه این مدت نام نهج البلاغه بیش از هر کتاب دیگر به گوشم می خورد …. تا آن که … تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با نهج البلاغه ( میرزا علی آقای شیرازی ) آشنا کرد . او دست مرا گرفت و اندکی وارد دنیای نهج البلاغه کرد . آن وقت بود که عمیقا احساس کردم این کتاب را نمی شناختم … از آن پس چهره نهج البلاغه در نظرم عوض شد ف مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد »
از سویی دیگر جالب است بدانیم که ایشان آنجا که قرآن را با نهجالبلاغه میسنجد، در عین ستایش از گفتار نغز و شکوهمند حضرت امیر(ع) در نهجالبلاغه ، درست به مشابه کسی که آفتاب را در برابر ماه میستاید ، از زیبایی، عظمت، بلندای لفظ و معنای قرآن سخن میگوید. خوب است بخشی از گفتار وی در این باره را مرور کنیم :
«یادم نمیرود یک وقتی در قم برای طلاب براي طلاب نهج البلاغه تدريس ميکردم، اميرالمؤمنين خطبهاي دارد که از خطبههاي زهدي نهج البلاغه است، راجع به اينکه عمروفايي ندارد و انسان بايد متوجه باشد که مردني هست؛ راجع به اينکه وضع عالم بعد ا ز موت را تشريح ميکند؛ خطبهاي است که از نظر فن فصاحت و فوق العادهاي جذابي است. فصاحت و بلاغت اميرالمومنين را احدي چه دوست و چه دشمن انکار ندارد و اين مطلبي است غير قابل بحث؛ يعني همين طور که ما ميگوييم فردوسي يا ميگوييم حافظ، منتها آنها در شعرند، يا اثر اين جور اشخاص را يک اثر جاويدان ميدانيم از نظر فصاحت و بلاغت، در زبان عربي نهج البلاغه اينطور است و بالاتر از اين بدون شک و شبهه. خطبه اينجور شروع ميشود:
خيلي خطبة با حالي است: دنيا خانهاي است که مخفوف است به شدائد وسختيها. هميشگي در اينجا وجود ندارد. عيش و خوشي که در اينجا هست عيش و خوشي و لذت واقعي نيست. مردمي که در اينجا هستند حکم نشانههايي هستند که از اطراف تيرهاي بلايا به سوي آنها پرتاب ميشود. همين طور جمله جمله حضرت ميگويند تا بعد وارد کلام که واقعاً کلام زيبايي است يک آية قرآن ميآورد. … اينها را ميگويد و ميگويد، در آخرش ميگويد: «هنالک تبلوا کل نفس ما اسفلت و رد والي الله موليهم الحق و صل عنهم ما کانوا يفترون». فعلاً به معنياشت کار نداشته باشيد، اين الفاظ را که آلان ميخوانم، الفاظ نهج البلاغه را ببينيد چه شکل است، لفظ قرآن را ببينيد چه شکل است. وقتي الفاظ نهج البلاغه را پهلوي قرآن ميگذاريم مثل اين است که انسان با اتومبيل در جادهاي حرکت ميکند ميبيند نشيب و فراز دارد، يکدفعه روي آسفالت جديد قرار ميگيرد ميبيند اتومبيل روي يک خط هموار حرکت ميکند و کوچکترين نشيب و فرازي ندارد: «بالبلاء محفوفه و بالغدر معروفه، لاتدوم احوالها و لا تسلم نزالها… العيش فيها مذموم» تا آخر، آنگاه ميگويد: «هنالک تبلوا کل نفس ما اسفلت و ردوا الي الله موليهم الحق و ضل عنهم ما کانوا يفترون» يک انسجام عجيب! من ديدم اينقدر تفاوت است ميان اين جمله و آن جمله که از زمين تا آسمان. »
کسی که برای قرآن در مقایسه با نهجالبلاغه چنین برتری و برجستگی بیمنتهایی قایل است، و از سوی دیگر آن چنان که نقل کردیم از عشق و شیدایی خود نسبت به نهجالبلاغه سخن میگوید ، پیداست که عشق و شیدایی او نسبت به قرآن به مراتب بیش از آن چیزی است که برای نهجالبلاغه بازگو کرده است.
این امر نظیر آن میماند که کسی برغم دیدن و آگاهی از زیباییهای توصیف ناپذیر مادی و معنوی بهشت، از زیبایی آسمان دنیا و ستارگان آن ستایش کند، پیداست ستایش و تعظیم او نسبت به زیباییهای بهشت به مراتب افزونتر و شدیدتر خواهد بود.
مگــر ميكــرد درويشــی نگاهي دريـــن دريــــاي پــــر درّالهـي
كواكب ديد چون شمع شب افـروز كه شب از نورايشان گشته چون روز
توگــويي اختــران ايستاده انــدي زبـان بـا خـــاكيان بگشـــاده اندي
كه هان اي خاكـــيان هشيار باشيد دريــن درگـــه شبي بيــدار باشيد
رخ درويـــش بـيــدل زين نـظاره ز چشـمش درُفشان شد چون ستاره
كه يارب بـام زنــدانت چنين است كه گويي چون نگارستان چين است
ندانـم بام ايــــوانت چســان است كـه زنــدان بام همچو بوستان است
3. تمجید و ستایش وصف ناپذیر شهید مطهری از قرآن
وقتی به گفتارهای شهید مطهری در مباحث مختلف و بویژه در مواردی که درباره قرآن اظهار نظر کرده مراجعه میکنیم، به روشنی در مییابیم که وی برای قرآن جایگاه بس بلند و رفیعی قایل است که به گونهای که خود را ناگریز میبیند برغم احترام به گفتار پیامبران و اولیای الهی، این دست از گفتارها را در مقایسه با قرآن، به معنای جادهای پر فراز و نشیب ارزیابی کند.
چنان که آنجا که در باره جاذبه و حلاوت قرآن یا تأثیرگذاری قرآن بر تاریخ و تمدن بشری؛ یا حیات بخشی قرآن سخن میگوید، این عشق و دلباختگی کاملاً هویداست. در اینجا مناسب میبینم که گفتاری از آن شهید فرزانه نقل کنم که عشق وی را به قرآن بازگو میکند:
« ديروز عصر در فاتحه مرحوم فرزان که به مناسبت چهلمين روزش در حسينيه گرفتند- و او واقعاً مرد عالم و متديني بود و ما از نزديک ايشان را ميشناختيم و واقعاً اهل قرآن بود- آقاي آرام که به قول خودش سخنران نيست آمد يک ده پانزده دقيقهاي صحبت کرد و بعد يک موضوع خيلي خوبي براي مستمعين مطرح کرد، گفت آقايان هر چه که شما در فضيلت اين آقاي فرزان ميگوييد همه اينها وابسته به يک چيز بود که فرزان اهل قرآن بود و با قرآن سروکار داشت، و بعد هم همه را توصيه کرد که اگر کسي مسلمان است و ميخواهد از مزاياي اسلام بهرهمند شود بايد با قرآن آشنا شود، و اگر ميخواهد با قران آشنا شود بايد با زبان قرآن آشنا شود و اين زبان قرآن را برويد ياد بگيريد، به خاطر قرآن برويد ياد بگيريد نه به خاطر چيز ديگر. »
آنگاه چنین افزوده است :
« من خودم حدود هشت سال است که واقعاً از معنياي در قرآن احساس ميکنم که درغير قرآن احساس نميکنم. گاهي با خودم فکر ميکنم که شايد اين در اثر آن است که تربيت ما عملاً تربيت اسلامي و ديني بوده و اين خودش نوعي تعصب است؛ بعد ميبينيم که اگر تعصب بود بايد هر چيزي که نام اسلام داشته باشد براي من علي السويه باشد، اينهمه اخبار واحاديثي هم که ما داريم بايد اينها در من -همان احساس را ايجاد کند- در صورتي که من ميبينم نسبت به بسياري از آثاري که در قديم آثار اسلامي ميدانستيم و دربارة آنها فکر ميکرديم، مرتب دارم از آنها دورتر ميشوم ولي نسبت به قرآن ميبينيم که اين اصلاً يک چيز ديگري است. … مخصوصاً وقتي با اين آهنگها ميشنوم خيلي لذت ميبرم؛ و گاهي لازم نيست آهنگي باشد، خودم به تنهايي يک آيه قرآن را تکرار ميکنم ميبينم چقدر شيرين و لطيف و زيباست!
اين حلاوت و شيريني قرآن -و اينکه – هر چه تکرار ميشود از شيرينياش کاسته نميشود، -از وجوه اعجاز قرآن کريم است-. آخر، اين سورة حمد را ما چقدر ميخوانيم؟ روزي ده بار فقط براي نمازهايمان ميخوانيم. هر قطعة زيبايي را شما بخواهيد روزي ده بار بخوانيد برايتان مهوع است. من امتحان کردهام، نه براي اين کار؛ گاهي قطعات فارسي بوده که من خواندهام، خيلي مرا جذب کرده، دفعه دوم خواندم باز بيشتر جذب شدم، شايد تا پنج دفعه خواندم همين طور بود، ولي دفعات بعد خواستهام بخوانم ديدهام که کشيده نميشوم، ديگر بعد به گونهاي ميشود که به زور بايد آن را بخوانم، و اين تنها قرآن است که يک چنين حلاوت و شيرينياي دارد که انسان هر چه بخواند شيريني آن سلب نميشود. اين حکايت ميکند از يک نوع تناسب بسيار مرموز ميان روح و فطرت بشر و اين کلام که کلام خداست، و انسان چون واقعاً کلام خالقش را دارد ميشنود، نداي غيب و ماوراء طبيعت را دارد ميشنود، هر چه خسته نميشود.»
4. اهتمام به قرآن در آثار و حیات شهید مطهری
از جمله شواهدی که عشق و شیدایی شهید مطهری نسبت به قرآن را نشان میدهد ، اهتمام به قرآن، استشهاد به آیات و ارائه مباحث تفسیری در مجموعه آثار ایشان است.
اگر بتوانیم آثار شهید مطهری را ناظر به چند حوزه از مطالعات دینی و اسلامی همچون فلسفه، کلام، اخلاق، سیره و… ارزیابی کنیم، قطعاً یکی از این حوزههای مورد نظر استاد شهید ، قرآن و مطالعات قرآنی است. به گونهای که هشت جلد از آثار ایشان تحت عنوان «آشنایی با قرآن» به بررسی و تفسیر سورههایی از قرآن اختصاص یافته است.
استاد بر اساس آنچه در این کتابها آمده حدود بیست سوره از سورههای قرآن شامل سوره حمد، آیاتی از سوره انفال، توبه، نور، زخرف، دخان، جاثیه ، فتح، قمر، حدید، حشر، ممتحنه، صف، جمعه، منافقون، تغابن، طلاق، تحریم، ملک و قلم را تفسیر کرده است.
بر اساس آنچه در مقدمه جلد چهارم کتاب «آشنایی با قرآن» آمده از مجموع دروس تفسیری استاد شهید مطهری 150 ساعت باقیمانده است و این بخش اندکی از مباحثی است که ایشان در این زمینه ارائه کرده است.
در مقدمه جلد پنجم این کتاب آمده است که شهید مطهری در طول اقامت خود در تهران تفسیر نیمی از قرآن را برای مخاطبان عام و خاص ارایه کرده بود که نوارهای بخشی از این جلسات باقی مانده است . بدین جهت در مقدمه این کتابها پیوسته از خوانندگان خواسته شده که اگر نواری از آن شهید در دست دارند، در اختیار شورای نظارت بر آثار شهید بگذارند.
در بخشی از مقدمه جلد اول کتاب «آشنایی با قرآن» چنین آمده است:
« شناخت قرآن نامی که خود استاد برای آن سلسله سخنرانیها انتخاب کرده بود، بنا بود مدخلی باشد برای یک رشته از بحثهای عمیق و اساسی عقیدتی، که عبارت بودند از: خدا در قرآن، قرآن در قرآن، انسان در قرآن، تاریخ در قرآن، شناخت در قرآن و… که روی هم مجموعهای پر شماره و غنی از معارف و اندیشههایی را که در این آخرین و کاملترین پیام الاهی مندرج است در بر میگرفت… گر چه طرح این کار عظیم در سالهای بعد و حتی تا دم شهادت توسط این شاگرد راستین مکتب قرآن دنبال شد ، اما دریغ که استاد مجال نیافت تا کار سترگی را که آغاز کرده بود به سامانی نیکو رساند…»
توفیق تفسیر نیمی از قرآن هر چند برای مخاطبان عام برای اندیشورانی همچون شهید مطهری که برای دفاع و سنگربانی از مبانی عقیدتی و فکری اسلام لختی نیاسود، توفیقی بزرگ است که از عشق و دلدادگی وی به قرآن و باورمندی به جایگاه و نقش قرآن در تعالی بخشی به حیات فردی و اجتماعی مردم حکایت دارد.
افزون بر فراهم آمدن آثاری مستقل در زمینه قرآن و تفسیر، در سایر آثار این شهید بویژه آثار کلامی وی همچون کتابهای وحی و نبوت ، به صورت مکرّر و پیوسته از آیات قرآن برای اثبات مبانی کلامی متقن اسلامی یا نقد تفکرات رقیب استفاده شده است که همه نشان از حضور پررنگ قرآن در تفکرات و اندیشههای ایشان حکایت دارد.
5. شناخت نیاز و مقتضیات زمان و باورمندی به نقش قرآن در اصلاح فرد و اجتماع
در روایات معصومان(ع) بر ضرورت زمان شناسی عالمان دین تاکید فراوان شده است. امام صادق(ع) در روایتی معروف فرمود : «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس . بر عالم آگاه به زمان حوادث و رخدادها مشتبه نمیشود.»
عدم شناخت نیازها و مقتضیات هر عصر افزون بر آن که اندیشوران دینی را از مردم جدا ساخته و آنان را به عناصری بیخاصیت تبدیل میکند، زمینه را برای لغزشهای بزرگ آنان فراهم میسازد. چنان که برخی از همین دست از عالمان در تاریخ اسلام به خاطر جهل به رخدادها و شرایط عصر از سعادت همراهی و همصدایی با حضرت امیر(ع) در برخی از اقدامات ایشان یا سعادت همراهی با امام حسین(ع) در ماجرای کربلا، باز ماندند.
بیگمان هر کس که با تاریخ تحولات فکری ایران در سالهای پیش از انقلاب آشنا باشد، با قاطعیت ادعا خواهد کرد که شهید مطهری از شمار اندک اندیشورانی بود که با درایت قابل تحسین ، نیازها و ضرورتهای عصر خود و چگونگی پاسخگویی به این نیازها را میشناخت. هجرت از قم به تهران، حضور فعّال و تاثیرگذار در دانشگاه تهران، همراهی در بنیانگذاری حسینیه ارشاد، تالیف و آثاری گاه در سطح عموم همچون داستان راستان و نقش آفرینی در انقلاب اسلامی ایران از جمله شواهدی است که به خوبی مدعا را اثبات میکند.
عبارتهای ذیل از امام خمینی(ره) در تمجید از شهید مطهری نشانگر آگاهی او از نیاز های زمان خود است:
«او با قلمی روان و فکری توانا در تحلیل مسایل اسلامی و توضیح حقایق فلسفی با زبان اسلام و بیقلق و اضطراب به تعلیم و تربیت جامعه پرداخت. آثار و قلم و زبان او بی استثنا آموزنده و روانبخش است و مواعظ و نصایح او که از قلبی سرشار از ایمان و عقیده نشأت میگرفت، برای عارف و عامی سودمند و فرحزاست»
رویکرد نسبتاً گسترده شهید مطهری به قرآن حکایت از همین روحیه زمانشناسی او دارد. او در آثار خود اذعان میکند که هیچ بیانی و پیامی به مشابه بیان قرآنی برای تأثیرگذاری در روح و روان مخاطبان تاثیرگذار نیست.
از این جهت حتی فلسفه و مباحث فلسفی را خشک، بیروح و فاقد قدرت حیات بخشی میداند. به عنوان نمونه ایشان در بیان تفاوت تصویری که فلسفه از خداوند میسازد با تصاویری که قرآن از خداوند ارائه کرده چنین آورده است:
« ما وقتي که سراغ آن فيلسوفان الهي ميرويم، فرض کنيد که راس آنها در قديم افلاطون و ارسطو را در نظر ميگيريم، ميبينيم آنها هم از خدا ياد ميکنند و با دلايلي که دارند وجود خدا را اثبات ميکنند. اما ميبينيم که خدايي که آنها به مانشان ميدهند حداکثر آنچه بتوانند نشان بدهند يک موجود خشک بيروحي است، خدايي که آنها معرفي ميکنند مثل اين است که يک ستارهاي را يک ستارهشناس به ما بشناساند. فرض کنيد يک ستارهشناس ميآيد مدعي ميشود که غير از اين سياراتي که ما ميشناسيم به دور خورشيد ميچرخند و آنها را ميبينيم، سيارة ديگري هم وجود دارد که اسمش رامثلاً ميگذراند «نپتون» يا «ارانوس». بسيار خوب، يک ارانوسي هم در دنيا وجود دارد. آن فلاسفه وقتي که خدا را معرفي ميکنند مثلاً ميگويند عله العلل. از اين بيشتر ديگر حرفي ندارند. ميخواهند با دلايل فلسفي ثابت کنند که همه علتها در يک نقطه متمرکز ميشود. البته حرفي درستي است. -ميگويند- آيا تمام علتهاي عالم در يک علت نهايي متمرکز ميشود و آن علت نهايي منبع تمام علتها واسباب ديگر است و يااينکه در يک نقطه و در يک علت نهايي متمرکز نميشود؟ بسيار خوب، ما با دليل فهميديم که دريک نقطه نهايي متمرکز ميشود. اين درست مثل اين است که يک کسي بيايد قانون جاذبه عمومي را کشف کند که يک قانوني در دنيا هست به نام جاذبه عمومي. چنين چيزي براي روح بشر جاذبه ندارد، يعني روح خودش را به سوي خودش نميکشد، در روح بشر عشق و طلب به سوي خودش ايجاد نميکند، پرواز ايجاد نميکند.
ولي خدا به آن شکلي که انبياء عموماً بيان کردهاند ، آن خدايي که قران به بشر معرفي ميکند جاذبه دارد، جميل است، زيباست، شايسته است که محبوب و مطلوب بشر قرار بگيرد. بلکه تنها چيزي که شايسته است به تمام معنا مطلوب و محبوب بشر قراربگيرد اوست. به گونهاي خدا را به انسان ميشناساند که در انسان نوعي اشتعال ايجاد ميشود يعني انسان برافروخته ميشود، در او عشق و حرکت به سوي آن خدا به وجود ميآيد، شب زندهداريها به وجود ميآورد، تشنگي در روزها به وجود ميآورد که براي اين خدا تشنگيها ميکشد، گرسنگيها ميکشد، شبزندهداريها پيدا ميکند، «تجاهدون في سبيل الله باموالکم و انفسکم» ميشود، جان در راه اين خدا فدا ميکند، مال در راه خدا فدا ميکند، اصلاً ارسطو قادر نيست که خدارا به اين شکل به بشر بشناساند. ميگويد عله العلل. همه علتهاي دنيا در يک نقطه متمرکز ميشود. بسيار خوب در يک نقطه متمرکز بشود، آخرش چي؟ اما آن خدايي که ما در قرآن ميبينيم، غير از اينکه عله العلل است يا به تعبير قرآن «الاول» است، اول مطلق است. همه چيز از آنجا پيدا شده، عمدة مطلب آن «الاخر» بودنش است يعني آن که باز به تعبير قرآن همه اشياء طبعاً به سوي او بازگشت ميکنند و به سوي او ميروند و نهايت همه چيز به سوي اوست. »
از سویی دیگر شهید مطهری معتقد است که قرآن تمدنساز است.
« شناخت قرآن از آن جهت ضروري است که اين کتاب در تکوين سرنوشت جوامع اسلامي و بلکه در تکوين سرنوشت بشريت مؤثر بوده است. نگاهي به تاريخ اين نکته را روشن ميکند که عملاً هيچ کتابي به اندازة قرآن بر جوامع بشري و بر زندگي انسانها تأثير نگذاشته است »
از سویی دیگر شهید مطهری در سالهایی به کار تحقیق، تدریس و تبلیغ مشغول بود که موج مخافت حکومت وابسته پهلوی با اسلام از یک سو و موج کاذب و پر جاذبه مارکسیسم از سویی دیگر ، بنیادهای عقیدتی عموم مردم، و اقشار فرهیخته بویژه دانشگاهیان را در معرض خطر جدی قرار داده بود . خطر مارکسیسم و اندیشههای مارکسیستی چنان جدی بود که باعث گرایش جمعی قابل توجه از جوانان و فرهیختگان آن عصر و شماری از مبارزان به این مکتب الحادی شد . انحراف گروه مجاهدین خلق و پیدایش گروه فرقان زاییده این پدیده بوده است.
حرکت سیاسی امام خمینی با هدف براندازی حکومت پهلوی، و حرکت علمی و فکری علامه طباطبایی با تدوین کتابهای خاص فلسفی همچون اصول فلسفه و روش رئالیسم و تربیت شاگردان، تلاشی بود که برای مقابله با این دو جبهه انجام میگرفت.
در چنین حال و هوایی شهید مطهری بسان سنگربانی خستگی ناپذیر که در متن این تحولات آن هم در تهران و در دانشگاه حضور داشت ، به خوبی با این آفات و خطرات آگاهی داشت و درست به همین خاطر تمام جد و جهد خود را برای مقابله با آنها به کار گرفت و با بیان و قلم خود با آنها به مبارزه برخاست. و سرانجام در همین راه بدست گروه منحرف فرقان به شهادت رسید.
در چنین شرایطی که توفانهای سهم آسای دشمنان مغرض و دوستان جاهل ، صدمات جبران ناپذیری به پیکره دین و باورهای مردم میزد، طبیعی است که استاد شهید مطهری یکی از موثرترین راه برای مقابله با این خطرات را پناه آوردن و بهره جستن از قرآن و نشر معارف این کتاب نور و هدایت میان عوام و خواص میدانسته است.
درست به همین خاطر تدریس تفسیر قرآن برای دانشگاهیان و عموم مردم که در مسجد الجواد(ع) و در منطقه قلهک تهران که در طی چند سال متوالی در دهه پنجاه شمسی انجام میگرفت، در دستور کار شهید مطهری قرار گرفت.
و چنان که اشاره کردیم وی در این مدت توفیق ارائه نیمی از تفسیر قرآن را یافت. و قصد داشت از این مباحث به عنوان مقدمهای برای تدوین یک دوره تفسیر موضوعی جامع بهره گیرد.
بدون تردید شهید مطهری پس از رها کردن دانشکده الاهیات و برخی از دیگر از اشتغالات و با پدید آمدن فضای بسیار مناسب و مساعد با پیروزی انقلاب اسلامی ، مجالی مناسب یافته بود که اندیشههای قرآنی خود را توسعه و تعمیق بخشد. اما دست ننگین تاریک دلان مانع تحقق این آرمان بلند شد.
علی نصیری