درسی از ارتحال آیت الله موسوی اردبیلی

مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی (ره) از همان آغاز انقلاب در ذهن من با سه ویژگی ثبت شد:

چهره زیبا و دلنشین؛
لهجه شیرین و جذاب ترکی؛
از همه مهم تر متانت، وقار و آرامش.

در این سال ها که بسان همه همسالانِ علاقه مند به رخدادهای انقلاب که از بیرون تمام حوادث داخل گود انقلاب را به نظاره نشسته ایم، مواضع ایشان، سخنرانی ها در نماز جمعه، درس تفسیری که گاه در تلویزیون داشتند و در این سه دهه اخیر که تام و تمام به انزوا از عرصه سیاست (اگر برداشتم را دوستان بپسندند) گراییدند، همه و همه را تعقیب کردم.

زندگی ایشان از سه جهت قابل تامل و درس آموزی است:

برخوردداری از روحیه سنگربانی دینی؛

چنان که دوستان مکرم می دانند ایشان با توجه به رویکرد فضای باز سیاسی با آمدن پهلوی دوم، همصدا با کسانی همچون شیخ علی اکبر برهان، شیخ عباسعلی اسلامی و  شیخ علی اکبر کرباسچیان (در کتاب «راهنمای تحصیل در حوزه» جلد اول در باره این سه بزرگوار سخن گفته ام)، به این فکر افتاد تا از این فضا برای تبلیغ دین و نشر معارف اهل بیت (ع) بهره برداری کند.

تاسیس مکتب امیر المومنین (ع) که سرانجام به تشکیل دانشگاه مفید انجامید، یکی از بروندادهای این تفکر بوده است که در جای خود از برخورداری ایشان از حس سنگربانی اعتقادی و اخلاقی دین حکایت دارد؛ همان مسؤولیتی که بارها در روایات متوجه عالمان دین شده است.

مدیریت کم چالش دستگاه قضاء

گر چه داوری در باره عملکرد و دوران ده ساله مدیریت ایشان در رأس یکی از سه قوه اساسی نظام، کاری بسیار دشوار است که تنها از دستگاه الهی «سریع الحساب» ساخته است، اما با حساب ساده سرانگشتی و با مقایسه آن چه پس از دوران اولیه مدیریت بر دستگاه قضا با دوره های پسین که علی الاصول می بایست مبتنی بر تجارب گذشتگان به بالندگی بیشتری رسیده باشد، عیب و نقص آشکاری به چشم ناقص من نیامد.

به عبارت روشن تر، با توجه به تحولات سریع و عموماً بدون پیش بینی که اقتضای آغاز هر نهضتی است و ما دیدیم که برخی از آسیب ها در پی شتاب زدگی ها رخ نمود، آن چه در دوران تصدی ایشان به نظر آمد، با آسیب هولناکی همراه نبود که البته می توانست همراه باشد.

بدون تردید همراهی ایشان با روحیه آزادی خواهانی امثال شهید بهشتی در حرکت بر منطق سداد، صواب و میانه روی آیت الله اردبیلی موثر بوده است. به عنوان نمونه می دانیم که شهید بهشتی در مساله مدرسه حقانی چگونه برآشفت و در مورد دستگیری همسر بنی صدر آن چنان به خشم آمد.

سکوت و انزوای سی ساله

این که ایشان بعد از دوران مدیریت دستگاه قضاء به یک باره عرصه سیاست را رها کرد و به حوزه علمیه قم آمد، بر همگان آشکار است و این که چه رمز و رازهایی در این رفتار وجود داشت، نه سعه آگاهی هایم به آن قد می دهد و نه مایلم وارد عرصه های آفت سوز سیاسی شوم.

آن چه که به زحمت توانستم در این مدت از لابلای سخنرانی های محدود آن مرحوم دریابم که البته برایم از بُعد اخلاقی درس آموز بود، اصرار بر عذرخواهی مسؤلان از مردم و اصرار بر طلب حلالیت خود ایشان از آنان بود. شنیدم که از ده سال مدیریت دستگاه قضاء و گویا ده سال پرداختن به فلسفه اظهار پشیمانی می کرد. مهم بخش اول آن است.

من قضیه را هم چنان از بُعد اخلاقی آن می نگرم.

براستی اگر ده سال مدیریت دستگاه قضایی با آن هیمنه و شکوه را در آن روزگار به من می دادند، می توانستم، بهتر از ایشان عمل کنم؟!

آیا آن هنگام که لازم بود بر علیه خود، والدین ، اطرافیان، دوستان، تبار، همشهری ها … حکمی را اجرا کنم، آیا جانب دوستی و محبت قلبی را کنار می گذاشتم؟!

کدام کمر است که زیر بار این آیه شریفه خم نشود؟!

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا (نساء،135 )»

خداوند نفرمود قائم به قسط باشید، بلکه فرمود قوام به قسط باشید؛  یعنی باید همه وجود و هستی تو قسط و داد و عدالت باشد.

خدایا این بار را چگونه می توان تحمل کرد و چگونه می توان بر علیه خود شورید و حکم داد و والدین و فرزندان را با تیغ عدالت دو نیم کرد؟!

دوستان گلم!

من این شهامت و آزادمردی آیت الله موسوی اردبیلی را می ستایم که به رغم فقدان چالش عظیم که در مقام قاضی القضاتی آن دوره می توانست متوقع باشد، این چنین به ایماء و اشاره می پذیرد که در کار خود احیانا قصور و تقصیر داشته است؛ همان گونه که امام راحل آخر وصیت نامه خود را با این جمله زینت بخشید.

اما از خود بپرسیم:

آیا ما خود را برای چنین روزی آماده کرده و ساخته ایم؟!

به دوست و رفقای و هم مباحثه های خود درنگریم که تا دیروز طلبه ای ساده و بی ادعا بودند و در برابر مردم چه خاکساری ها که نداشتند، اما امروز که بر پست و منصبی سوار شده اند، همه آن خاک نشینی ها را از یاد برده اند و می بینیم که گاه چقدر قدرتمندانه رخ می نمایند!

باری،

دور مجنون گذشت و نوبت ماست

هر کسی پنج روز نوبت است.

امروز ممکن است قاضی القضات این کشور نباشیم یا فلان مدیریت و مسؤلیت در اختیار ما نباشد، اما باید از دو نکته غافل نباشیم:

در هر عرصه و زمینه ای که حضور داریم خود میدانی برای کار و کوشش است؛ میدانی است برای درست رایی یا کژمداری؛ خُرد باشد یا کلان.

در همین عرصه کوچک نیز می توان چنان زیست که هرگز از گذشته آه و افسوس بر زبان جاری نکنیم و نیز می توان چنان زیست که قیامت فریاد برآوریم که «یا لیتنی کنت ترابا»

برای امثال بنده و شما که خود را فاضل حوزوی می انگاریم دور نیست که فردا قبایی از مسؤلیت بدوزند و چه افتخاری بهتر از خدمت در نظام مقدس جمهوری اسلامی.

اما وقتی عقبه آن را فراهم نکرده باشیم و به قول ارسطو عدالت در سرزمین جان ما آفتابی نشود و در گفتاری به مراتب عمیق تر از امیر کلام (ع) خود موِدب نفس خود نباشیم، چه بسا آن قبای خدمت تبدیل به قبای خیانت شود و عالَمی را از کژ اندیشی و کژمنشی خود در آتش فرو دهیم که فرمودند: اذا فسد العالِم فسد العالم.

چه خوش گفت مولوی:

نردبان خلق این ما و منیست

عاقبت زین نردبان افتادنیست

هر که بالاتر رود ابله‌ترست

که استخوان او بتر خواهد شکست

 

این شعر زیبا نیز تقدیم دوستان:

 

با یک خبرِ کوتاه گویند: فلانی مُرد

خوش بود و سخن می گفت، ناگاه به آنی مرد

هر بامی و هر شامی،افسوس کنان گوییم

صدحیف که پیری رفت،دردا که جوانی مرد

در حُکمِ جهانِ ما ، کی چون و چرا باشد

بدخواه به جا ماند و بس یوسفِ ثانی مرد

آرش به کمانگیری، باشی تو اگر دیری

گویند به پیغامی، آن گُردِ جهانی مرد

با عمرِ صد و اندی،بس بیدِکهن برجاست

بس تازه نهال تُرد، از خشمِ خزانی مرد

مرگ است و ندارد او، درکِ کهن و نو را

بس پیر به جا ماند و، بس طفل به آنی مرد

باید چه کُنَد انسان ، در هستیِ کوتاهش

هم سروِ سرافرازو هم بیدِکمانی مرد

خوش نامی و بد نامی باشد ثمر هستی

بسیار بَنا ماند و بس باعث و بانی مرد

باید که کنم کاری، زان پیش که مرد و زن

دریک خبر کوتاه گویند: فلانی مرد.

 

راستش را بخواهید این قدر اهل پرداختن به امور نبودم و نیستم و مجال آن هم نیست.

پس از بازگشت از کربلا دوره نقاهت کمی به طول انجامید و اندکی از کارهای شخصی بازماندم. گفتم کمی با دوستان اهل دل درددلی کرده باشم.

جسارت مرا ببخشید که قلم کمی به سمت پند و اندرز پیش رفت.

خدایا پایان کار ما را چنان قرار ده که مصداق «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً َادْخُلِي فِي عِبَادِي َادْخُلِي جَنَّتِي» باشیم.
علی نصیری
7/9/95
دوازده و نیم شب