از جمله ويژگيهای قرآن زيبايي لفظي و معنوي است که در سرتاسر آيات و سورههاي آن خودنمايي ميکند. زيبايي که جلوهاي از اعجاز اين کتاب آسماني است و نشان ميدهد که اين کتاب نميتواند ساخته و پرداخته آدميان باشد.
زيبايي قرآن از دو آبشخور لفظ و معنا بهره ميگيرد. زيرا چنان که ميدانيم برخي از گفتارها و نگاشتهها از نظر معنا زيبا و دلنشيناند، اما زماني زيبايي آنها کامل ميگردد که در قالب و شکلي زيبا و دلکش ارائه گردند. يعني افزون بر مضمون و محتوا، ساختار گفتار نيز ميبايست نغز و زيبا باشد.
باري، از آن جا که خداوند جميل و زيبا است و قرآن را بايد تجليگاه اسماء، صفات و افعال حضرت حق دانست، ميتوان قرآن را تجليگاه زيبايي خود خداوند تلقي کرد و از بلنداي غير قابل توصيف معاني و مداليل قرآن و زيبايي غيرقابل ترسيم ساختار اين کتاب ميتوان دريافت که صاحب اين سخن تا چه حدّ بلند مرتبه و زيبا است که گفتهاند: «تکلموا تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه»
چنان که حضرت امير× در باره تجلي خداوند در قرآن چنين فرموده است: «فتجلي لهم سبحانه في كتابه من غير ان يكونوا رأوه؛ خداوند سبحان بيآنكه مردم او را ببينند، در كتابش تجلي كرده است.»
از نمونههاي شنيدني در اين باره اذعان وليد بن مغيره به عظمت قرآن و برخورداري اين کتاب آسماني از حلاوت و زیبایی خاص است. او پير و کهنسال و از جمله اميران و بزرگان عرب و مردي با دانش و آگاهي بود که او را از اين جهت ريحانه و حکيم عرب ميناميدند.
وليد بن مغيره روزي آيات نخستين سوره مبارکه غافر را از زبان پيامبر| شنيد، آنگاه به ميان قبيله خود يعني بني مخزوم آمد و با شگفتي گفت:
«والله لقد سمعت من محمد آنفاً كلاماً ما هو من كلام الانس ولا من كلام الجن وان له لحلاوة و ان عليه لطلاوة وان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغدق و انه ليعلو و ما يعلي عليه؛ به خدا سوگند همينك از محمد گفتاري شينديم كه نه از جنس گفتار انسان است و نه از جنس گفتار جن. گفتاري است بس شيرين، با طراوت و زيبا و بسان درختي است كه شاخش پر ميوه و ريشهاش پرآب است، گفتاري كه برهمه كلامها سرور است وگفتاري برآن چيره نيست.»
از نمونههاي ديگر اعتراف عُتبه بن ربيعه از بزرگان قريش در اين باره است. او پس از شنیدن آيات آغازين سوره فصلت از زبان پیامبر اکرم (ص) چنین گفت:
«والله لقد سمعت من محمد كلاما ما سمعت مثله قط والله ما هو بالشعر ولا السحر ولا الكهانة فأطيعوني في هذه وأنزلوها بي خلوا محمدا واعتزلوه فوالله ليكونن لما سمعت من قوله نبأ؛ به خدا سوگند! از محمد گفتاري را شنيدم که هرگز نظير آن را نشنيده بودم. به خدا سوگند اين گفتار نه شعر است، نه سحر است و نه کهانت. بياييد سخن مرا پذيرا باشيد و در باره قرآن همين گونه داوري کنيد. محمد را واگذاريد و رهايش سازيد. به خدا سوگند در آن چه از او شنيدم اخبار محققّي يافتم.»
برای نشان دادن زیبایی قرآن آيه چهل و چهارم سوره هود را که از آن به عنوان زيباترين آيه ياد ميشود، یاد میکنیم.
«وَقِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَک وَيا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِي الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَي الْجُودِي وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ و گفته شد: «اي زمين، آب خود را فرو بر، و اي آسمان، [از باران] خودداري کن. و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتي] بر جودي قرار گرفت.» و گفته شد: «مرگ بر قوم ستمکار».
نکات بديع و زيباي اين آيه چنان زياد و شگفتآور است که برخي از ادباء صاحب نام همچون سکاکي و امير يحيي بن حمزه علوي با تدوين رساله به تشريح آنها پرداختند.
براي روشن شدن مدعا بخشي از گفتار سکاکي را در اين جا نقل ميکنيم. او در تشريح نکات بديع آيه پيشگفته چنين آورده است:
خداوند در حقيقت با اين آيه در صدد بيان اين معنا بوده است:
«ما اراده کرديم تا آن چه از زمين جوشيده به درون زمين باز گردد و چنين شد و اراده کرديم طوفان پايان پذيرد و چنين شد و خواستيم که آبي که آسمان فرو باريد در زمين فرو رود و چنين شد و اراده کرديم که ماجراي نوح را پايان دهيم به اين معنا که به وعده خود مبني بر غرق ساختن قوم او جامه عمل بپوشانيم و چنين نيز شد و اراده کرديم که کشتي بر کوه جودي ماندگار شود و چنين شد و باقي ستمکاران را هلاک ساختيم»
کلام را بر اين اساس سامان داد که مراد الاهي را به ماموري تشبيه نمود که بخاطر هيبت و عظمت آمر قادر به عصيان نيست و تحقق مراد و مقصود را به امر جزم و قطعي همانند نمود تا اقتدار عظيم الاهي را به تصوير کشد و نشان دهد که آسمانها و زمين و همه اجرام سماوي در ايجاد و نابود سازي، تغيير و تبديل مطيع و تابع فرمان الاهياند.
گويا آنها به مثابه عاقلاني هستند که خير را از شرّ تشخيص داده و خداوند را به نحو شايسته شناختهاند و به لزوم انقياد در برابر فرمان الاهي و اعتراف به حکيمانه بودن اين فرامين احاطه علمي يافته و اقتدار بيمانند الاهي را درک کردهاند که اين چنين مهابت و سترگي عظمت الاهي در نفوس آنان جاي گرفته و در سراپرده جانشان خيمه زده است.
از اين رو وقتي به اشارهاي از سوي خداوند برميخورند مشار اليه او را مقدم ميدارند و وقتي با فرمان الاهي روبرو ميشوند مامور به را به طور کامل لباس تحقق ميپوشانند. به گونهاي که از اشاره الاهي بدون امضاء و انقياد نميگذرند و از اذعان و امتثال فرمان او شانه خالي نميکنند.
آنگاه نظم و ساختار کلام را بر اساس همين تشبيه استوار نمود و فرمود: «قيل» که به شيوه مجاز گويي از ارادهاي که به سبب آن قول قائل تحقق يافته حکايت نموده است و با خطاب زمين و آسمان با عبارت: «يا أرض» و «يا سماء» آن را قرينه مجاز براي خطاب جمادات قرار داد.
آنگاه براي نشان دادن فرو رفتن آب در زمين از واژه «بلع» استعاره گرفت که به معناي جذب غذا از سوي جهاز هاضمه است تا از اين رهگذر نشان دهد که آب به جايگاه مخفي خود هدايت شد.
آنگاه آب را از باب تشبيه به غذا، براي نشان دادن مفهوم غذا بکار گرفت تا نشان دهد که آب نسبت به روايندن زراعتها و درختان همان نقشي را بازي ميکند که غذا نسبت به انسان آن نقش را بر عهده دارد.
آنگاه براي نشان دادن حبس باران از فعل «اقلاع» بهره گرفت که به معناي ترک فعل از سوي فاعل است. در حقيقت ميان حبس باران از سوي آسمان و ترک فعل از سوي فاعل از جهت عدم تحقق مقصود تشبيه برقرار شده است و آنگاه از باب استعاره به آسمان فرمان داد و آسمان را مخاطب خود ساخت.
چنين امور سترگي در عرصه تصرف در هستي تنها از عهده کسي بر ميآيد که قدرت قاهره او هيچگاه شکست را برنميتابد. پس جايي براي اين توهم نميماند که کسي غير از خداوند توانسته زمين و آسمان را با خطاب «يا ارض و يا سماء» مخاطب خود سازد يا آب زمين را آن گونه که در داستان نوح× خود نمايي کرد در زمين فرو دهد و چنان ماجراي تکان دهندهاي را به پايان برد يا بتواند آن کشتي را به سر منزل نجات برساند.
آنگاه آيه را با تعريض به ستکاران پايان داد تا به همه کساني که راه کافران عصر نوح در تکذيب پيامبران را طي ميکنند گوشزد کند که آنان تنها به خود و نه ديگران، ستم روا ميدارند و با چنين پايان دهي چگونگي تحقق خشم الاهي و علت استحقاق اين خشم از سوي کافران را به تصوير کشيد و نشان داد که منشأ تحقق اين نوع از طوفان سهم آسا و آن شکل تکان دهنده ماجراي طوفان نوح تنها ستم آنان بوده است.
آنگاه سکاکي چنين افزوده است:
دست مريزاد جايگاه بلند قرآن! که هيچ انديشوري در آيهاي از آيات آن درنمينگرد مگر آنکه به لطايفي که فراتر از حساب و شمار است، بر ميخورد و گمان نبر که اسرار و نکات لطيف آيه پيشگفته منحصر به آن چيزي است که ما گفتيم و شايد آن چه از ما فوت شده بيشتر از اسراري باشد که آنها را ذکر کردهايم.