تقریرهای متفاوت از نظریه تاریخمندی قرآن

مجموع دیدگاه ها در باره در باره پدیده تاریخمندی قرآن را می توان در چهار تقریر خلاصه کرد که عبارتند از: 1. همراهی تشریعات قرآن با فرهنگ و سنت های عصر رسالت؛ 2. انعکاس باورها و فرهنگ عصر رسالت در قرآن؛ 3. انعکاس باورهای ناصواب در قرآن از باب همسخنی با مخاطبان؛ 4. راهیافت آموزه های ناصواب در قرآن با باور به دخالت پیامبر در فرآیند وحی. اینک به اختصار به بررسی آنها می پردازیم.
1. همراهی تشریعات قرآن با فرهنگ و سنت های عصر رسالت
شماری از اسلام باوران از یک سو انعکاس باورهای ناصواب در قرآن را مورد انکار قرار می دهند و از سویی دیگر در کنار تقسیم آموزه های قرآن به آموزه های اعتقادی و آموزه های غیر اعتقادی، بر این باوراند که عموم آموزه های غیر اعتقادی قرآن ناظر به عصر رسالت بوده و در دوران ما باید به کناری گذاشته شوند. آنان می گویند آموزه های قرآن را می توان به دو بخش «ذاتیات» و «عرضیات» تقسیم کرد.
مراد از «ذاتیات» آموزه های اعتقادی همچون باور به وجود خداوند، توحید، رسالت و حقانیت معاد است و مقصود از «عرضیات» آموزه های غیر اعتقادی است که عرصه هایی همچون آموزه های فقهی، حقوقی، اجتماعی، سیاسی و گاه اخلاقی را در بر می گیرد.
از سویی دیگر، از نگاه آنان آموزه های غیر اعتقادی قرآن یا همان «عرضیات» در عین مطابقت با واقع از آغاز به عنوان آموزه های جاوادنه و همیشگی مطمح نظر نبوده و تنها عصر رسالت را در بر می گیرد. به عنوان مثال مدعیان این نظریه می گویند تشریع قانون حجاب و قصاص متاثر از فرهنگ عصر رسالت بود و شرایط زیست بوم اعراب در آن زمان اقتضا داشت که این دو قانون یکی در حوزه زنان و دیگری در حوزه حدود تشریع شود.
از این جهت آنها را باید مطابق با واقع دانست؛ یعنی چنان نیست که ظرف صدور این دو حکم با واقع سازگاری نداشت باشد. روی سخن ما در این مقاله نقد این قرائت از تاریخمندی قرآن نیست.
این دیدگاه در روزگار ما در میان جهان عرب و روشنفکران داخلی طرفدارانی پیدا کرده است. رشید رضا ، علی عبدالرزاق ، مهدی بازرگان ، مهدی حائری ، عبد الکریم سروش و … از این جمله‌اند . پیداست که هر دو تفکر ره به خطا برده‌اند. زیرا به استناد آیاتی نظیر « وَمَا آتَاکمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا » و آیه « وَمَا ینْطِقُ عَنْ الْهَوَی » هر آنچه در کردار و گفتار رسول اکرم(ص) و به پیرو ایشان در کردار و گفتار ائمه(ع) انعکاس می‌یابد جنبه وحیانی داشته و به عنوان آموزه و عرصه‌ای دینی قابل تلقّی است.

 

2. انعکاس باورها و فرهنگ عصر رسالت در قرآن
شماری از نواندیشان دینی معتقداند که قرآن متاثر از باورها، فرهنگ، آداب و سنن عصر رسالت با مخاطبان خود به گفت و گو پرداخته است. مراد آنان از این مدعا نکات ذیل است:
1. باورها و سنت های مورد اشاره در جای خود صحیح و درست اند.
2. این سنت ها و باورها لزوماً در تشریعات قرآن منحصر نمی شود.
3. این سنت ها و باورها ناظر به فرهنگ، آداب، سنن و محیط جغرافیایی حجاز بوده است.
آنان برای روشن شدن مدعای خود به نمونه هایی از آیات خداشناسی و معاد شناسی استناد می کنند که در آنها از عناصر عربی استفاده شده است. به عنوان نمونه می گویند قرآن آن جا مردم را به تفکر در نشانه های خداوند در هستی فرا می خواند از شتر نام می برد. پیداست که شتر عنصر عربی است که برای مردم حجاز شناخته شده بوده و آنان با این حیوان سرو کار داشته اند. البته در این که می توان از شتر به عنوان نشانه ای از قدرت الهی نام برد، نمی توان تردید کرد، اما سخن در این است که چرا خداوند از میان انواع و اقسام حیوانات تنها از شتر نام برده است. طرفداران این نظریه می گویند اگر قرآن به جای نزول در حجاز مثلاً در استرالیا نازل می شد به جای شتر از کانگورا نام می برد.
نیز قرآن در برشمردن نعمت های بهشتی به گونه ای سخن گفته که با طبع و میل اعراب بیشتر سازگاری دارد. به عنوان مثال مکرراً از باغ ها و نهرهای بهشتی نام می برد که برای مردمی که در بیابان زندگی می کردند، مطبوع تر بوده است و نیز از زنان سیاه چشم و نشسته در خیام نام می برد که این ویژگی ها با فرهنگ و امیال اعراب بیشتر سازگاری دارد!
نواندیشانی که این نظریه را مطرح کرده اند حداقل دو هدف اصلی را دنبال می کنند:
1. آنان معتقداند که قرآن به رغم نزول از ناحیه خداوند یک محصول فرهنگی است که در یک دوره تاریخی و متاثر از یک فرهنگ خاص شکل گرفت. بنا براین ادعای ملکوتی بودن قرآن و برخورداری آن از یک حقیقت بحت، بسیط و متعالی مردود خواهد بود. از جمله کسانی که از این نظریه دفاع کرده ابو زید است:
«از نگاه وي كوشش پشينيان نظير زركشي (متوفي 794) در البرهان في علوم القرآن وسيوطي (متوفي 910) در الاتقان تلاشي در جهت حفظ و نگهداري سرمايه و حافظة فكري و فرهنگي تمدن اسلامي بوده است كه با وجود ارزش فرهنگي خود، بر پاية نوعي تصور ديني از متن (قرآن) صورت پذيرفته كه خود، ساختة گرايش‌هاي ارتجاعي در فرهنگ عربي ـ اسلامي است. از نظر ابوزيد كمترين تعريفي كه مي‌توان از اين تصور سنتي ارائه كرد آن است كه متن قرآني را از بافت جريان‌هاي عيني و تاريخي آن جدا مي‌كند و در نتيجه قرآن را از سرشت حقيقي‌اش به عنوان يك متن زباني و محصولي فرهنگي و تاريخي، جدا كرده، در نتيجه قرآن را از سرشت حقيقي‌اش به عنوان يك متن زباني و محصولي فرهنگي و تاريخي دور مي‌كند و آن را به امري قدسي و روحاني بدل مي‌كند.»
2. برای فهم و تفسیر قرآن باید به متن آن به عنوان یک محصول فرهنگی که از یک دوره تاریخی خاص تبعیت می کند، نگریست و بر اساس قواعد هرمنوتیک در عین باورداشت به نقش اراده متکلم در معنا رسیانی به متن باید متن را بر اساس جهان شناخت خواننده و مأول آن نیز معنا کرد. بنابر این نباید به قرآن به عنوان متنی ثابت که هماره در طول تاریخ معنای ثابتی را بدست می دهد، نگریست.
3. انعکاس باورهای ناصواب در قرآن از باب همسخنی با مخاطبان
بخشی از ادعای انعکاس باورهای ناصواب در قرآن از سوی کسانی ارایه شده که خود را مسلمان می دانند و به حقانیت و خاتمیت اسلام به عنوان دین کامل و نیز به آسمانی بودن و نزول آن از سوی خداوند ایمان دارند. این گروه معتقداند که در قرآن آموزه های ناصواب و غیر موافق با واقع انعکاس یافته است. وجود جنّ، اعلام قلب صنوبری به عنوان مرکز تفکر، وجود آسمان های هفتگانه، رانده شدن شیاطین با شهاب سنگ ها، سخن گفتن دابة الارض در قیامت، سخن گفتن حیوانات از نمونه هایی است که مدعیان این تفکر به آنها تمسک می کنند.
طرفداران این نظریه معتقداند که قرآن در میان اعراب و به زبان و متاثر از فرهنگ آنان نازل شد. از سویی دیگر، در میان باورهای اعراب آموزه هایی نادرست همچون تاثیر جن در جنون انسان ها و نقش قلب صنوبری در تفکر وجود داشت و قرآن از باب مجارات و همسخنی با آنان و از روی آگاهی و عمد در گونه های مختلف بیانی و محاوره ای خود از این باورهای ناصحیح بهره جسته است. به عبارت روشن تر قرآن به نادرستی این دست از باورها آگاهی داشته است.
برای آن که مقصود روشن گردد از مثالی کمک می گیریم:
فرض کنید استادی دارای تخصص در تاریخ باستان ایران و دانش اسطوره شناسی در باره اهمیت نگاهداری از آثار پیشینیان و جلوگیری از به غارت رفتن آنها سخن می راند و در این راستا برای تاکید بر دیر جنبیدن نهادهای مسئول از جمله «نوش دارو پس از مرگ سهراب» کمک می گیرد.
در این هنگام کسی از مخاطبان از او می پرسد آیا شما به عنوان یک متخصص تاریخ باستان ایران، داستان رستم و سهراب را به عنوان یک واقعیت تاریخی قبول دارید که از جمله ناظر به رخدادی در این باره بهره گرفته اید؟
ممکن است آن استاد در پاسخ بگوید من این داستان را اسطوره محض می دانم که توسط داستان سرایان برای برانگیختن شور و حماسه در ایرانیان ساخته شده است. با این حال به رغم غیر واقعی بودن این ماجرا، از آن جا که در فرهنگ ایرانیان جمله «نوشدارو پس از مرگ سهراب» به عنوان پیامی معنا دار برای تذکار تاخیر در معالجه حوادث شناخته شده است، از ان بهره گرفته ام.
مدعیان همراهی و همسخنی قرآن با فرهنگ و باورهای اعراب جاهلی نیز بر این باوراند که به عنوان مثال قرآن به خاطر انتساب آن به خداوند به خوبی می داند که جنون با دخالت جنّ پدید نمی آید و قلب صنوبری محل تفکر و اندیشیدن نیست. با این حال برای تفهیم پیام های خود به مخاطبان از تعبریات کنایی و تمثیلاتی استفاده می کند که مبتنی بر باورهای گاه نادرست اعراب است.
به عنوان مثال قرآن در مقام بیان این نکته است که رباخواران در حیات دنیا یا در هنگام برخاستن از قبور خود در جهان آخرت دچار سردرگمی، سرگردانی و تحیر اند و برای آن که این حالت آنان را به مخاطبان خود تفهیم کند، رفتار و شخصیت آنان را به کسی تشبیه می کند که در اثر جنّ زدگی دچار جنون شده است. حال اگر کسی از قرآن بپرسد که آیا واقعاً خود باور دارد که جنون از تاثیر جنّ پدید می آید، پاسخ قرآن مخفی خواهد بود.
برخی دیگر از مدعیان همسخنی عامدانه قرآن با باورهای ناصواب عصر رسالت، این همسخنی را از دائره اعراب فراتر دانسته و معتقداند که گاه قرآن با باورهای ناصواب یهود و نصارا در عصر رسالت همسخنی کرده است. از نمونه های مدعا انعکاس چهره ذوالقرنین در قرآن منطبق با باور یهود است.
4. راهیافت آموزه های ناصواب در قرآن با باور به دخالت پیامبر در فرآیند وحی!
در میان روشنفکران و نواندیشان دینی تنها از آقای سروش می توان نام برد که معتقد است قرآن به رغم انتساب به خداوند در سلسله علل طولی، به صورت مستقیم و بدون واسطه ساخته و پرداخته پیامبر (ص) است. از سویی دیگر، از آن جا که آن حضرت در میان اعراب می زیسته و فکر و ذهن ایشان با باورها و آگاهی های گاه نادرست آنان عجین شده بود، این دست از آموزه های ناصواب در قرآن راه یافته است!
در حقیقت آقای سروش در زمینه تاریخمندی قرآن سه ادعای اساسی را مطرح کرده است:
1. برخی از آموزه های ناصواب و غیر مطابق با واقع در قرآن راه یافته است. او برای مدعای خود مثال های متعددی را ارایه می کند که وجود آسمان های هفتگانه، تاثیر جنّ در پدید آمدن دیوانگی از نمونه های آن است.
2. این دست از باورهای ناصواب با پیشینه آگاهی به خطای آنها در قرآن و از روی مجارات و همسخنی با اعراب عصر رسالت انعکاس نیافته است. بلکه باید انها را به معنای راهیافت خطا در قرآن دانست!
3. از آن جا که راهیافت خطا در گفتار خداوند معنا ندارد، باید به این باور ملتزم باشیم که قرآن تولید پیامبر (ص) است و از آن جا که دانش و آگاهی ایشان در همنشینی با اعراب شکل گرفت، شماری از باروهای ناصواب آنان در ذهن ایشان راه یافت و پیامبر آنها را در قالب آیات منعکس ساخت!
واکاوی مدعای آقای سروش نشان می دهد که اعتقاد به نقش پیامبر (ص) در تولید قرآن از آن جا ناشی شده که وی به گمان خود به انعکاس آیات ناصواب در قرآن پی برده و از سویی دیگر، مدعای گروه نخست که وجود این دست از آیات را به معنای همسخنی قرآن با باورهای عصر رسالت می دانستند را در توجیه آنها ناکافی دانسته است. از این رو به ادعای خود به جای رفو کردن خطا و پاک کردن صورت مسأله به صراحت به راهیافت خطا در قرآن رأی داده است.
از سوی دیگر، وی خود را با اشکال اساسی کلامی و فلسفی روبرو دید و آن این که اگر قرآن گفتار خداوندی است که لغزش و خطای علمی در ساحت او معنا ندارد، پس چگونه می توان راهیافت گزاره های ناصواب و خطا در قرآن را توجیه کرد؟
راه حلی که آقای سروش پیشنهاد کرده آن است که بگوییم: قرآن به صورت مستقیم توسط پیامبر تولید شده و در حقیقت آن را باید بازتاب اندیشه، عواطف و احساسات آن حضرت دانست. هر چند از آن جا که پیامبر نیز خود تولید شده و مخلوق خداوند است، پس در سلسله علل طولی می توان گفت که قرآن نیز تولید و مخلوق خداوند است.