آداب نقد

گاه برخی از اختلافات ناظر به تشخیص مصداق است. پرسش این است اگر دو فقیه مسلم در باره یک مساله موضوعیه نظیر فیلم یا موسیقی خاص شبهه مصداقیه داشتند و یکی آن را حرام و دیگری آن را حلال بداند، معیار داوری چیست؟!

فقه و فقیه می کوشد معیارهایی را برای تشخیص مصداق بدست دهد اما در نهایت جز از رهگذر  تشخیص معصوم راه حل نهایی وجود ندارد. به یاد دارم مرحوم آیت الله محمدی گیلانی در خطبه نماز جمعه موسیقی شهید مطهری و موسیقی و بلکه سریال پاییز صحرا را که در آن زمان پخش می شد، مصداق حرام می دانستند که در این صورت بر آن مصداق اشاعه فحشا قابل حمل بود. اما امام راحل رسما با نظر ایشان مخالفت کردند و آنها را از جمله مصادیق حرام ندانستند.

البته ایشان به احترام امام سکوت کردند که کار پسندیده ای بود اما حق نظر در باره تشخیص مصداق برای ایشان هم چنان محفوظ بوده است. پیداست در تشخیص مصداق اختلاف وجود دارد و این دعوا راه به جایی نمی برد.

زیرا شارع مقدس برای کسانی که برای خود حق اظهار نظر در مورد مسایل دینی را قایل هستند، دو معیار را مورد تاکید قرار داده است: خبرویت و امین بودن.

عموما ادبیات ما در نقد یکدیگر بسیار تند و زننده است. چرا باید چنین باشد!

به عنوان نمونه قریب هزار سال است که طرفداران و مخالفان فلسفه و عرفان و نیز طرفداران اخباری گری و اصولی گری یکدیگر را گاه با زشت ترین تعابیر و ادبیات کوبیده اند با گمان این که مشغول ذکر الهی هستند!

به عنوان نمونه در باره صدرالمتالهین تعابیری که قلم شرم دارد بر زبان جاری کردند نیز چنان که در تظلم نامه امام راحل آمده است، ظرف آب فرزند ایشان را شکستند چون پدر استاد فلسفه و لابد آب و ظرف آن را که فرزند چنین استادی نوشیده، نجس است!

مرحوم شیخ عباس قمی که مخالفت ایشان با مشرب فلاسفه و عرفا آشکار است،  در ذیل تشریح زندگی ملاصدرا پس از اشاره به برخی از هجوها علیه وی، می گوید ما بی ادبی به بزرگان گذشته را خلاف اخلاق می دانیم. آیا این منش پسندیده تر و مطابق با اخلاق قرآنی نیست؟!

در همین چند سال اخیر چند تن از خدوم ترین چهره های حوزه همچون علامه عسکری و آیت الله اشتهاردی با تعابیری زننده مورد اهانت قرار گرفتند و کسی نگفت که این بیچاره ها یک عمر  از مبانی شیعه و اخلاق دفاع کرده و شایسته این بی مهری ها نیستند!

باری، اشکال اصلی در ادبیات بکار رفته در نقد یکدیگر است. به تعبیر امام صادق (ع) گاه به جای نقد یک نظر و فکر، صاحب آن را به انواع نسبت ها متهم می سازیم. آیا ادبیات شیخ انصاری پسندیده تر نیست که زندگی زاهدانه خود و رندگی مرفه صاحب جواهر را از باب اختلاف در تشخیص مصلحت و مصداق دانست و نه خود را سخنگوی و نماینده سیره خدا دانست و نه روش زندگی صاحب جواهر را مصداقی از دنیا پرستی!

انصاف در نقد را از خداوند بیاموزیم

از جمله آیات درس‌آموز در حوزه آموزه‌های فقهی و اخلاقی قرآن، آیه ذیل است که در آن، خداوند در مقام پاسخ به پرسش مردم دربارۀ شراب و قمار چنين مي‌فرمايد:

{يسْأَلُونَک عَنْ الْخَمْرِ وَ الْمَيسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ کبِيرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَکبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا}؛[1] دربارۀ شراب و قمار، از تو مي‌پرسند. بگو: در آن دو، گناهي بزرگ، و سودهايي برايمردم است، و‏[‏لي‏]‏ گناهشان از سودشان بزرگ‌تر است.

ظاهر آيه و با نگاه دلالت مطابقي، اعلام حرمت و گناه‌بودن شراب‌خواري و قمار است که براي آن از بزرگ‌تر بودن گناه آن‌ها نسبت به زيانشان استدلال آورده شده است؛ اما در کنار آن با درنگريستن و تأمل در مداليل آيه که از ظاهر بدوي آن پيدا نيست، مي‌توان نکات مهم که گاه در عرصه دعوت و تبليغ بسيار اساسي است، را به شرح ذيل استنتاج کرد:

خداوند در پاسخ به اين پرسش از موضع خدايي و برتري با مخاطبان خود سخن نگفت و مثلاً اعلام نکرد که اگر شراب و قمار حرام است، به خاطر آن است که من خواسته‌ام و شما بايد خواسته‌ام را تمکين کنيد! بلکه براي تحريم آن دو استدلال مي‌آورد و از اين رهگذر مي‌کوشد تا عقل و وجدان مخاطب خود را مجاب ساخته و با خود در پذيرش اين حکم همراه سازد. باري، اين روش در سرتاسر قرآن، آن هم در حوزه آيات‌الاحکام، يعني جايي که سخن از تعبد محض است، هويداست. آيا اين امر حکايت از آن ندارد که خداوند خواهان آن است که در دعوت ديني، به جاي تکيه به قدرت و فرمانِ صِرف، از برهان و استدلال استفاده کنيم؟!

خداوند در تبيين علت حرمت شراب و قمار از روش کسر و انکسار بهره گرفت؛ روشي که در آن مقايسه و سنجش متقابل انجام مي‌گيرد و سود و زيان دو طرف در ترازوي عقل مورد ارزيابي قرار مي‌گيرد. بدين ترتيب، خداوند ميان سود و زيان شراب و قمار مقايسه کرده و با توجه به فزوني زيان آن‌ها بر سودشان، حرمت آن‌ها را مستدل ساخته است. آيا چنين روشي در ارایه استدلال از مطلوبيتِ کاربست آن نزد خداوند در مقام دعوت و تبليغ و استدلال بر مدعاهاي حق حکايت ندارد؟!

خداوند در آيۀ مورد بحث، نخست از زيان و گناه بزرگ شراب و قمار سخن گفت و بلافاصله از سوددهي آن‌ها براي مردم ياد کرد. اين امر بيان‌گر يک نکته اساسي در مقام داوري يعني انصاف است. باري، وقتي خداوند در تبيين علت حرمت شراب و قمار به عنوان دو رفتار آلوده و شيطاني که زمينه‌ساز ده‌ها آلودگي ديگرند، از بيان منافع آن‌ها براي مردم، ابا نداشته و با اين صراحت از منافع آن‌ها براي مردم سخن مي‌گويد، آيا نمي‌توان برداشت کرد که خداوند در ضمن و حاشيه چنين پاسخي، اين درس بنيادين را به همه ما مي‌دهد که هيچ گاه و در هيچ شرايطي، حتي در برخورد با دشمن انصاف و عدالت را از ياد نبريم؟!

در اين آيه، ضمن رعايت روش مقايسه و پایبندي به اصل انصاف، در مقام داوري درباره شراب و قمار، نخست از گناه بزرگ بودن آن‌ها سخن مي‌گويد و پس از آن به سودآوري آن‌ها اذعان مي‌نمايد. اين امر مي‌تواند بيان‌گر اين نکته باشد که در مواردي از اين دست، که انسان در مقام داوري ميان دو امري که داراي زيان معنوي و سود دنيايي‌اند، قرار مي‌گيرد، بايد با شجاعت و شهامت لازم، نخست بر فزوني زيان آن تأکيد کند و در مرحلۀ بعد از منافع آن سخن به ميان آورد و در حقيقت به خاطر خشنودساختن مخاطب، دچار مداهنه نشود.

 

[1]. بقره، آيۀ 219.