شماری از اهم کاستی های متون آموزشی حوزه عبارتند از: 1. مولف محوری به جای مخاطب محوری؛ 2. عدم انعکاس مباحث نوپیدا؛ 3. عدم رعایت اصل تدریج در آموزش؛ 4. پیچیدگی متون آموزشی حوزه؛ 5. غفلت از تاریخچة علوم؛ 6. طرح مطالب غیرضروری یا کمفایده. اینک به بررسی این کاستی ها می پردازیم.
1. مولف محوری به جای مخاطب محوری
یکی از اصولی که باید در یک متن آموزشی مورد توجه قرار گیرد، مخاطب محور بودن آن است؛ به این معنا که در این دست از کتاب ها مولف مرتبه علمی و عمق اندیشه های خود را به کناری می گذارد و کتاب را بر اساس سطح آگاهی و نیاز مخاطبان خود تنظیم می کند.
به عنوان نمونه همه ما از عمق و ژرفای کتب علامه طباطبایی و گستردگی مباحث ایشان در تفسیر المیزان و سایر کتب مستقل نگاشته شده ایشان نظیر «اصول فلسفه و روش رئالیسم» با خبر هستیم. اما وقتی جمعی از علامه طباطبایی میخواهند کتابی تحت عنوان «آموزش دین» برای دانش آموزان دوره متوسطه تدوین نماید، ایشان مباحث آموزش را در سطح و میزان توانمندی مخاطب تنزل داده و کتابی در هیمن سطح فراهم آورده است.
از سویی دیگر، یکی از کاستی های متون آموزشی حوزه آن است که به جای مخاطب محوری، مولف محور اند. علت اصلی این امر آن است که پدید آورندگان، آنها را جز در مواردی اندک، آنها را به قصد متون آموزشی تدوین نکردهاند و در همین راستا مخاطب ویژه و در یک سطح مشخص را مطمح نظر قرار نداده اند.
شاید اگر از خود آنان پرسیده میشد آیا با متن آموزشی شدن کتاب شما موافقید، یا موافقت نمیکردند یا اگر هم موافقت میکردند اصلاحاتی در آن را ضروری میدانستند.
آنان دانشورانی ژرفاندیش بودند که با تألیف کتاب پرکردن خلأی جامعه شیعه یا نقد پارهای نظرات نادرست رایج یا ارایه دستاوردهای شخصی خود را قصد کردهاند. این امر باعث آن شده که کتب آنان به جای آن که مخاطب محور باشد، بیشتر مولف محور شده و در آنها دیدگاه های علمی مولف مورد واکاوی قرار گرفته است.
از سویی دیگر، میان کتابی که مجمع نظریات مؤلف است با کتابی که برای فرا آموزی مخاطبان فراهم آمده، فاصله زیادی وجود دارد. در کتاب از نوع اول، مؤلف در سرتاسر آن میجوشد و کتاب تجلیگاه افکار و آراء اوست. اما در کتاب از نوع دوم، روح و روان دانشپژوه در لابلای کتاب در جوشش است.
در کتاب از دسته اول قیل و قالهای کم فایده یا احیاناً بیفایده ممکن است فراوان مطرح گردد، اما در کتاب از نوع دوم مباحث در راستای افاده مخاطب و میزان بهرهبری او تدوین میگردد.
متأسفانه عموم کتب آموزشی حوزه از نوع اول اند که بیشتر مولف در آنها حضور و بروز دارد تا مخاطب و به همین جهت با اشکال هایی اساسی در چگونگی طرح مطالب روبرو هستند. البته چنان که در آغاز مقاله اشاره شد برخی از کتاب آموزشی حوزه همچون دو کتاب «المنطق» و «اصول الفقه» مرحوم مظفر از این امر مستثنا هستند.
شهید صدر در تبیین این کاستی، یعنی عدم تدوین متون آموزشی به قصد آموزش چنین آورده است:
« ان الکتب الاربعة السالفه الذکر ـ علی الرغم من انها استعملت ککتب دراسیة منذ اکثر من خمسین عاماً ـ لم تولّف من قبل اصحابها لهذا الهدف، و انما الفت لکن تعبر عن آراء المؤلف و افکاره فی المسائل الاصولیة المختلفة و فرق کبیر بین کتاب یضعه مؤلفه لکی یکون کتاباً دراسیاً و کتاب یولفه لیعبّر فیه عن أعمق و أرسخ ما وصل الیه أفکار و تحقیقات. کتب چهارگانهای که قبلاً از آنها یاد کردیم، به رغم آنکه بیش از پنجاه سال به عنوان کتب آموزشی به کارگیری شده است، از طرف نویسندگان آن به عنوان کتاب درسی تدوین نشده بود، بلکه هدف از نگارش آنها آن بوده که مؤلف افکار و نظرگاههای خود را در مسایل مختلف اصولی منعکس سازد و چه بسیار تفاوت است بین نگاشتهای که مولف آن را به عنوان کتاب درسی مینگارد و نگاشتهای که آن را به عنوان انعکاسگر عمیقترین و بنیادیترین دستاورد افکار و باریکاندیشیهای خویش، عرضه میدارد.»
2. عدم انعکاس مباحث نوپیدا
از جمله اموری که باید در متون آموزشی مورد توجه قرار گیرد، انعکاس آخرین دستاوردهای علمی در آنها و کنار گذاشتن آن دست از آموزه ها و گزاره هاست که با گذار زمان و در سایه مطالعات علمی بطلان آنها اثبات شده است، یا گذار زمان و تحولات علمی و اجتماعی و مقتضیات عصر آنها را از سودمندی انداخته است.
مقصود از آخرین دستاوردها، توجه به این اصل است که طبیعت سیر دانش بشری تطور و تکامل است. در سایه این تکامل بسیاری از دیدگاهها و نظریات که ممکن است سالها بر محافل علمی سایه افکنده باشد، با ظهور دستاوردهای جدید علمی کنار گذاشته می شوند.
از نمونه های آن هیئت بطلمیوس مبنی بر زمین مرکزی و کیفیت قرار گرفتن افلاک به نحو پوست پیازی است که قرنها در محافل علمی مورد پذیرش قرار داشت. بر اساس اين نظريه، زمين مرکز عالم معرفي شده که خورشيد و ساير سيارات و ستارگان به دور آن ميچرخند و ستارگان و سيارات نيز بسان پوست پياز بر هم چيده شدهاند.
اما با آمدن نظریه کپرنیک و نیوتن و تحلیلی که آنان از منظومه شمسی ارایه کردند، کنار نهاده شد. پیداست که اگر امروزه قرار باشد در فیزیک فضایی ، هندسه منظومه شمسی تعریف شود، بر اساس نظریه کپرنیک ارایه می گردد و نظریه بطلمیوس تنها به عنوان یک دیدگاه منسوخ به عنوان تاریخ علم فیزیک مطرح میگردد.
هر متن آموزشی به منظور انتقال دادن دانش به مخاطب در یکی از زمینهها، آخرین دستاوردهای دانشمندان آن رشته را به همراه نقد و بررسی به فراخور حال ارایه مینماید. وقتی میگوییم متون آموزشی باید در یکی از زمینهها دانش مربوط را به مخاطب منتقل سازد، به مباحث مبسوطی که در اوایل کتب حوزوی، در تعریف علم و مجموعه مسائل آن مطرح شده نظر داریم.
بنابر این، به عنوان مثال اگر مسأله اصولیه را چنین تعریف کردیم که نتیجه آن در طریق استنباط نقش کبرای قیاس را ایفا می کند، میبایست علم اصول در تمام مسایل خود همین اصل را تبعیت کرده و یادکرد هر مسألهای مبتنی بر چنین اصلی باشد.
همان گونه که اگر کتاب علمی مربوط به شیمی اعلام میکند ماهیت عناصر، تحلیل و کیفیت ترکیب آنها مسایل آن را تشکیل میدهد، انتظار آن است در شیمی یا هر کتابی که پیرامون شیمی نوشته می شود، مسایل فیزیک و ریاضی مطرح نگردد. البته حساب آن دسته از مسایلی که ارتباط تنگاتنگ و همهجانبه دارد و از آنها با عنوان «تداخل علوم» یا «تداخل مسائل دو علم» یاد می شود ، جدا است.
انصاف این است که این اصل به طور کامل رعایت نشده است. زیرا به عنوان نمونه مباحثی از قبیل حقیقت و مجاز، معنای حرفی، مشتق، صحیح و اعم، قطع و تجرّی از مسائل علم اصول خارج بوده و میبایست در علوم دیگری نظیر ادبیات، منطق و کلام دنبال گردد، اما با این حال در علم اصول مطرح شده اند. چنان که برخی از اصولیون خود به این حقیقت اعتراف کردهاند.
از سویی دیگر، ضرورت کنار گذاشتن مباحثی که دوره تاریخی آنها به پایان رسیده، گاه در متون آموزشی حوزه مورد غفلت قرار گرفته است. به عنوان مثال مبحث انسداد در همان عصر و دوره تدوین کتب اصولی با تلاشهای مرحوم وحید بهبهانی به بوته فراموشی سپرده شد، اما در متون آموزشی کنونی حوزه از جمله در رسائل و کفایة الاصول هم چنان وجود داشته و عموماً تدریس می شود.
نیز نظریات اخباریون پیرامون عدم حجیت قطع و عدم حجیت ظواهر قرآن با افول این فرقه بیاساس شده است، با این حال در سطوح عالیه و در دروس خارج هم چنان تدریس می شود.
همان گونه که در فقه، مباحثی نظیر عبد و اماء، ایلاء، ظهار با آنکه سالها است در جامعه موضوعیتی ندارد، همچنان مورد مداقه قرار میگیرد. در برابر ، دهها مسأله مورد نیاز جامعه از قبیل حکومت اسلامی، ولایت فقیه، هنر و مرزهای آن، روابط خارجی، ساختار اقتصاد اسلامی و معاملات نوظهور رخ نموده، که در متون آموزشی ما سخنی از آنها به میان نیامده است.
فلسفه و کلام ما نیز به همین درد مبتلا است؛ به این معنا که گاه مباحثی همچون شبهه ابن کمونه در این دست از کتب مورد درس و بحث قرار می گیرد که سال ها از عمر آنها گذاشته و ابطال آنها آشکار شده است، در حالی که نحلهها و مکاتب مختلف فلسفی در سده های اخیر، از هر طرف سر برآورده که نامی از آنها در کتب فلسفه و کلام نیامده است.
بر همین اساس، در کتب فلسفی از برهان امکان یا برهان علّیت با طمأنینه تمام یاد می شود، در حالی که در روزگار ما فیلسوفان ملحدی همچون هیوم با استفاده از مبانی فلسفه و با استمداد از روش سفسطه چنین برهانهای استواری را متزلزل جلوه میدهند و در اذهان بسیاری شک و تردید میکارند. بدین خاطر است که امروزه به خاطر کثرت مسایل نوپیدا اساساً از «کلام جدید» یاد میشود.
ماهیت زمان، حرکت، بازشناخت حقیقت حواس و ادراک، قوای عاقله، افلاک و طبیعیات در کتب فلسفی تنها با یاری تعقل و استدلال موشکافی میگردد، غافل از آنکه دستاوردهای متیقن بشری ماهیت اشیاء و ذرات موجودات، حقیقت حواس و ادراک را سالها است تبیین نموده و بر نظریات فلاسفه قدیم یونان در این زمینهها خط بطلان کشیده است.
البته این کاستی به مؤلفان خیراندیش این کتب باز نمیگردد؛ زیرا آنان نیز اگر امروزه میبودند مسائل نوظهور را درلابلای کتب خود مطرح میکردند، همان گونه که در عصر خود از مسائل بایسته غفلت نکردند.
شهید صدر در بخشی از نقدهای خود در باره چهار کتاب اصولی رایج حوزه های علمیه چنین آورده است:
« وهكذا يوجد الآن فاصل معنوي كبير بين محتويات الكتب الدراسية الأربعة وبين أبحاث الخارج ، فبينما بحث الخارج يمثل حصيلة المائة عام الأخيرة من التفكير والتحقيق ويعبر بقدر ما يتاح للأستاذ من قدرة عن ذروة تلك الحصيلة ، نجد ان كتب السطح تمثل في أقربها عهدا الصورة العامة لعلم الأصول قبل قرابة مائة عام ساكتة عن كل ما استجد خلال هذه الفترة من أفكار ومصطلحات.»
3. عدم رعایت اصل تدریج در آموزش
از جمله اصولی که باید در متون آموزشی مورد توجه قرار گیرد، اصل تدریج است؛ یعنی حجم آنها به صورت گام به گام افزوده شود و به صورت تدریج بر عمق و ژرفای محتوای آنها افزوده شود. بر اساس اصل تدریج علوم با گذر زمان گسترده و دارای ژرفنا میگردد؛ چنان که آدمی نیز به مقتضای اصل آفرینش چنین سیری را دارد، یعنی حرکت از بساطت به گستردگی و سیر از روئیننگری به ژرفاندیشی.
قرآن در این باره چنین میفرماید:
« وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. و او خدایی است که شما را از رحم مادرانتان خارج ساخت، درحالی که هیچ نمیدانستید و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد. باشد تا سپاسگزا باشد.»
بدین خاطر است که در برنامه تعلیم و تربیت فرزندان که از طرف اسلام پیشنهاد شده به اصل تدریج در فرا آموزی سخت تأکید شده است.
براساس این اصل، متون آموزشی میبایست همگام با توان مخاطب و تکامل تدریجی اندیشه و تفکر او، از مسائلی ساده و سطحی همراه با قلت حجم شروع شود و گام به گام به عمق و گستردگی آن افزوده گردد. در نگریستن در عموم منابع آموزشی حوزه نشان می دهد که این اصل در آنها رعایت نشده است.
به عنوان مثال، طلبهای که درباره علم اصول هیچ اطلاعی نداشته و از نقش و جایگاه آن بیخبر است، برای نخستین گام ، ناگهان با کتاب سنگین معالم الدین فرزند شهید ثانی برخورد نموده و ای بسا تا کتاب به فرجام نرسد، نمیداند که چرا و به چه دلیل این کتاب را به دست او دادهاند! شماری از افرادی که به عنوان نمونه کتاب شرح ملاعبدالله در منطق را به پایان رسانده، با شگفتی از خود پرسیده اند: بالاخره ندانستیم جنس و نوع و فصل، مطلقه عامه، مشروطه خاصه به چه کار میآیند؟
شهید صدر در بیان این کاستی کتب آموزشی حوزه، یعنی عدم رعایت اصل تدریج در آنها چنین آورده است:
« و من هنا لهم لم یراع فیها ایضا ما یجب ان یراعی فی الکتب الدراسیة من التدرج فی عرض الافکار من البسیط الی المعقد و من الاسبق الی المتأخر. از این جاست که در کتابهای درسی حوزه، اصلی که میبایست در کتب آموزشی رعایت شود، رعایت نشده است و آن اصل تدریح است به این صورت که میبایست مطالب از ساده به سوی پیچیده مطرح شود و مسایلی که جنبه مبنایی دارند، نخست ذکر شود آنگاه مسایل دیگر مطرح گردد.»
ایشان با تاکید بر ضرورت رعایت تدریج در متون آموزشی، تضمین کرده که خود در کتاب «دروس فی علم الاصول» اصل تدریج را رعایت کرده است.
4. پیچیدگی متون آموزشی حوزه
قلم به سان زبان ترجمان قلب و اندیشه انسان به شمار می رود و آنچه در اندیشه انسان میگذرد از رهگذر زبان و قلم به دیگران منتقل می گردد. بدین جهت در قرآن کریم از نعمت قلم و بیان به عنوان دو نعمت گرانسنگ الهی یاد شده است.
بر این اساس، اندیشه آدمی هر قدر که بلند باشد، اگر در قالب واژگانی مناسب به گفتار یا نوشتار تبدیل نشود، مخاطب را آگاهی لازم نمیبخشد. از این روست که قرآن کریم که در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد و به همین جهت است که حضرت امیر (ع) را امیر سخن میدانیم؛ یعنی شخصیتی که افکار بلند و نغز خود را میتوانست در بهترین قالب گفتار منتقل سازد.
از سویی دیگر، توجه به اصل رسایی در بیانِ مقصود و عاری بودن متن از تعقید و پیچیدگی، مهمترین اصلی است که میبایست در انتقال مفاهیم به مخاطب مورد تأکید قرار گیرد؛ به ویژه آنکه اگر قرار باشد آن مقاصد علمی در قالب نوشتاری برای دانش پژوهان منعکس گردد.
این در حالی است که بررسیهای انجام یافته پیرامون متون آموزشیِ حوزه نشان میدهد به رغم آنکه محتوای این متون بس بلند و قابل توجه است، اما از آن جا که این محتوای غنی در قالب عباراتی پیچیده و دشوار ریخته شده، فهم مخاطب را با مشکل جدی روبرو میسازد. به عبارت روشنتر، به جای آنکه افادة معنا اصل باشد و قالب الفاظ به عنوان مقدمهای برای وصول به این اصل نقش آفرینی کند، خود الفاظ نقش هدف را ایفا میکند.
کتاب کفایه آخوند خراسانی نمونة بارز تعقید و پیچیدگی الفاظ است. پیچیدگی عبارات این کتاب به قدری است که گاه استادی که بیش از ده بار آن را تدریس کرده است، در تبیین مراد مؤلف به استناد ترکیب الفاظ دچار مشکل میگردد. سایر کتب درسی حوزه نیز کم و بیش به این آفت مبتلا میباشند.
از جمله اموری که به پیچیدگی متون آموزشی حوزه افزوده نقض و ابرام بیش از حدّ آراء است که در قالب «ان قلتَ : قلتُ» در آنها انعکاس یافته است. البته باید اذعان کرد که اشکال و نقد آن، لازمة هر تحقیق عمیق و همه جانبه است، اما در کتبی که به منظور فرا آموزی تدوین یافته است، میبایست به مهمترین موارد اشکال و پاسخ به شکل رسا و گویا اکتفا شود. در حالی که متون آموزشی حوزه و به دنبال آن دروس خارج گاه صفحات متعدد یا هفتههایی چند در کش و قوس اشکال و پاسخ گرفتار میآید، نمونههای آن را در جای جای کتاب معالم و رسائل میتوان دنبال کرد.
از سویی دیگر، دیدگاهی از طرف پارهای از حوزویان مطرح میشود که بر این معظل دامن میزند و آن این که گویند راه کسب اجتهاد از رهگذر همین عبارات پیچ در پیچ و دشوار میگذرد. اینان به توانمندی موهوم که مدعیاند از این راه کسب میشود دلخوش کردند. در پاسخ به اینان باید پرسید اجتهاد به معنای توانمندی استخراج فروع از کتاب و سنت میباشد، آیا الفاظ کتاب و سنت این چنین معلق و پیچیده است که میبایست نمونه بازکردن این گروهها را قبلاً آزمود؟
شهید صدر تاکید بر ضرورت سهولت عبارت و نقش آن در تفهیم مقاصد متون درسی، یکی از اشکالات کتب اصول فقه را ایجاز و پیچیدگی عبارت های آنها می داند:
«هذا إضافة إلى ما تميزت به بعض تلك الكتب من ايجاز للمطالب وضغط في العبارة كالكفاية. افزون بر اینها باید به ایجاز مطالب در این کتب و دشواری عبارت های آنها اشاره کرد؛ چنان که کتاب کفایه چنین است.»
ایشان با این نگاه، یکی از ویژگی های کتاب اصولی خود را سلامت و رسایی عبارات آن دانسته است:
«نا حرصنا على سلامة العبارة وان تكون واضحة وافية بالمعنى. ما کوشیده ایم تا عبارت دارای سلامت و رسایی باشد و بتواند به صورت واضح معنای مورد نظر را ایفاد کند.»
البته وی توجه به این نکته دارد که روانی و رسایی عبارت نباید تا آن حدّ تنزل کند که هیچ ضرورتی به وجود استاد احساس نشود و مطالب با کمترین زحمت قابل فهم باشد.
5. غفلت از تاریخچة علوم
از جمله اصول تاثیر گذار در تدوین متون آموزشی، تبیین تاریخچه هر بحث یا حداقل ارایه سیر تاریخی و ادوار تحولات و تطورات آن دانش است. به عنوان مثال برای هر طلبهای که میخواهد مثلاً درباره علم اصول، آگاهیهای لازم کسب نماید، بیش از هرچیز لازم است از چگونگی پیدایش این علم و سیر تاریخی آن و عوامل ظهور مکتبهای اصولی مختلف آگاه گردد.
در این صورت جایگاه مباحث و نیز زمینههای طرح آن برای او روشن شده با باورمندی مطلوبی آنها را دنبال خواهد کرد. بدین خاطر است که تاریخ علوم به معنای عام و تاریخ علوم به معنای خاص در مراکز آموزشی دنیا مورد عنایت ویژه قرار گرفته است.
در این مثال مذکور اگر دانشپژوه عوامل ظهور معتزله و اشاعره و اخباریگری و خلاصه دیدگاههای آنان را دریابد، به نیکی مقصود از مسلک سببی و کشفی در مبحث حجیت امارات و عدم پذیرش عقل به عنوان یکی از منابع استنباط در نزد اخباریون و نیز سبب پذیرش حجیت اجماع از باب کاشف بودن رأی امام معصوم نزد امامیه را خواهد دریافت.
متأسفانه در کتب آموزشی حوزه این مسأله مهم مورد غفلت تمام قرار گرفته است، به گونهای که در هیچ یک از آنها از یعنی از کتب مقدمات گرفته تا کفایتین و شرح منظومه و شرح تجرید و اسفار چنین پیشدرآمدی مطرح نشده است.
6. طرح مطالب غیرضروری یا کمفایده
پارهای از مسایل علم اصول که ماههای متمادی ذهن حوزویان را در سطوح عالیه و درس خارج به خود مشغول داشته، یا اصلاً فایده ندارد یا فایدهاش آنقدر اندک است که به هیچ روی صرف این همه سرمایهها را توجیه نمیکند. نمونههایی از مباحث غیر ضروری یا کم فائده در علم اصول فقه که شماری از صاحب نظران بر آن تاکید کرده اند، عبارتند از: 1. حقیقت شرعیة؛ 2. اشتراک و اشتقاق؛ 3. مقدمه واجب.
1. حقیقت شرعیه
مرحوم نائینی در باره حقیقت شرعیه می گوید: « این بحث هیچ فایدهای ندارد؛ زیرا مورد مشکوک در خطابات شرعی نداریم تا از این قاعده کمک بگیریم و شک را برطرف سازیم.»
مرحوم امام نیز در این باره می گوید: « این بحث بدون ثمر است؛ زیرا استعمالاتی که در مدارک فقهی داریم، قطع داریم که در همین معانی جدید است.»
آیت الله خویی در این باره چنین آورده است:
« انه لا ثمرة للبحث عن هذه المسألة اصلاً، فان الفاظ الکتاب و السنة الواصلتین الینا یداً بید معلومتان من حیث المراد، فلاشک فی المراد الاستعمالی منهما و لا یتوقف فی حملها علی المعانی الشرعیة. این بحث هیچگونه ثمرهای ندارد؛ زیرا واژههایی که از کتاب و سنت به ما رسیده، مراد متکلم در آنها روشن است و تردیدی در مراد استعمالی آنها نداریم.»
2. اشتراک و اشتقاق
آیه الله خویی در باره اشتراک می گوید:
« و کیف کان فلا یهمنا تحقیق ذلک و اطلالة الکلام فیه بعد ان کان الاشتراک ممکناً فی نفسه بل واقعاً کما فی اعلام الاشخاص بل فی اعلام الاجناس. در هرحال تحقیق این مطلب و طولانی ساختن سخن برای ما مهم نیست؛ زیرا اشتراک ممکن است بلکه در خارج واقع شده است.»
یکی از استادان اصول، در جلسه درس در باره کارکرد مبحث مشتق گفتند: «ما ثمرهای برای آن بحث ندیدیم، جز مسأله بول تحت شجره مثمره.»
3. مقدمه واجب
مرحوم نائینی در باره مقدمه واجب چنین ابراز عقیده کرده است:
« التنبیه الثالث فی بیان انه لا تترتب ثمرة مهمة علی البحث عن وجوب مقدمة الواجب و لاباس بالاشارة الی ما ذکروه ثمرة فی المقام. تنبیه سوم پیرامون این است که ثمرهای بر بحث وجوب مقدمه مترتب نیست و برای روشن شدن این ادعا، ثمرههایی را که دیگران گفتهاند، یاد میکنیم.»
آنگاه شش فایده برای این بحث نقل نموده و خود هیچ یک از آنها را نپذیرفته است.
مرحوم آقا ضیاء الدین عراقی بعد از آنکه فایدههای ذکر شده بر این بحث را مورد نقد قرار داده است، می گوید تنها ثمرة این مسأله در تقرب است. یعنی همانطور که عبادیت با انگیزة رسیدن به ذیالمقدمه اصل میشود، با قصد امر مقدمه نیز قرب، حاصل میگردد.
مرحوم مظفر چنین می گوید:
«این بحث نتیجة علمی ندارد. تنها بحثهای علمی مفیدی که در ضمن آن مطرح است، به عنوان ثمره تلقی میشود.»
حضرت امام در این باره چنین آورده است:
«بحث مقدمه واجب دارای فایده نیست، و آنچه که بعضی از محققان به عنوان ثمره طرح کردهاند، ناتمام است و علاوه فایده یک بحث اصولی نیست.»
آقای خویی برای مسأله مقدمه واجب هفت فایده ذکر کردهاند، لیکن بعضی از آنها را باطل و ناصواب دانسته، و برخی دیگر را به عنوان ثمره برای بحث اصولی نپذیرفتهاند.
این در حالی است که این بحث در کتب مذکور صفحات زیادی را به خود اختصاص داده است.