این کتاب که حاصل ده سال تاملات و مطالعات نگارنده در حوزه نقد و پالايش احاديث است، با مراجعه و بازخوانی بسیاری از منابع حدیثی فریقین، با گشودن یازده فصل دو روش «نقد سندی» و «نقد متنی» روایات را مورد بازکاوی قرار داده و در کنار بررسی ده معیار نقد متنی، نقد شماری از روایات را منعکس ساخته است.
در مقدمه این کتاب چنین آمده است:
جايگاه سنت در عرصه دين شناخت؛ سنت كه منعكسكننده قول، فعل، تقرير و كتابت معصوم است، پس از قرآن دومين و اساسيترين منبع و آبشخور فهم اسلام است كه براي بهرهرساني و رهنموني بشريت تا پگاه رستاخيز گسترده شده است. معارف بلند و ژرف در زمينه خداشناسي، انسانشناسي و هستيشناسي در آن گرد آمده و گرانسنگترين آموزههاي اخلاقي و تربيتي براي اصلاح آدمي در زندگي فردي و اجتماعي در آن انعكاس يافته است. چنانكه شرح تفسير و تبيين آيات نوراني قرآن را ميبايست در سنت جستجو كرد.
با توجه به نظريه جامعيت اسلام مبتني بر دو منبع کتاب و سنت، براي شناخت آموزههاي اسلامي گريزي از مراجعه به قرآن و سنت وجود ندارد. اگر دانشهاي اسلامي را به سه حوزه عقايد، اخلاق و احکام تقسيم کنيم، روايات در تمام اين سه عرصه در مقايسه با قرآن سه نقش را بر عهده دارند که عبارتند از: 1. تقرير آموزههاي قرآن؛ 2. تبيين و تفصيل آموزههاي قرآن؛ 3. نوگستري و ارايه آموزههاي مسکوت گذاشته شده در قرآن.
در نگريستن در انواع علوم اسلامي و تحقيقاتي که در پانزده سده گذشته در حوزه علوم اسلامي انجام گرفته، به نيکي نشان ميدهد که روايات تا چه اندازه در اين علوم نقش بازي ميکند. چنان که برخي از صاحبنظران تصريح کردهاند، اساساً عموم علوم اسلامي در دامن حديث شکل گرفته است و از اين جهت به حديث مادر علوم ميگويند.
بر اين اساس، همه کساني که در باره تاريخ تفسير اظهارنظر کردهاند، در اين نکته اتفاقنظر دارند که نخستين رويکرد در حوزه تفسير، تفسير روايي بوده است. يعني مفسران در گامهاي آغازين تفسير از هر گونه اظهارنظر و اجتهاد در تفسير اجتناب کرده و آموزههاي تفسيري را با انعکاس روايات تفسيري که از پيامبر، اهل بيت، صحابه و تابعان نقل شده بود، دنبال ميکردند. از سده دوم ضمن شکلگيري تفسير به عنوان دانش مستقل، اجتهاد در تفسير راه يافت.
تاريخ فقه نشان ميدهد که اين علم در آغاز به صورت روايي و نقلي شکل گرفت. به اين معنا که بسياري از فقيهان بدون دخالت دادن آراء و اجتهادات خود، با نقل مستقيم روايات، ديدگاه معصومان را مبناي احکام فقهي قرار ميدادند. چنان که کتاب من لا يحضره الفقيه از شيخ صدوق به عنوان خود آموز فقهي با چنين پيش انگارهاي تدوين يافت.
بعدها که اجتهاد در فقه راه يافت، هم چنان روايات نقش کليدي در فهم آموزههاي فقهي بازي کردند. امروزه که اجتهاد در فقه در حوزههاي علميه شيعه موج ميزند، مهمترين تکيه گاه فقهاء روايات کتب اربعه و کتاب وسائل الشيعه شيخ حر عاملي است.
علم کلام نيز در بستر روايات شکل گرفت، يعني آراء کلامي نخست در قالب روايات انعکاس يافت و با راهيافت اجتهاد اين دانش شکل استقلالي به خود گرفت. با اين حال تدوين کتابهايي همچون الفصول المهمه في اصول الائمه از شيخ حر عاملي (م 1104) نشان ميدهد که هم چنان شماري از عالمان بر اين باورند که کلام بايد مبتني بر روايات شکل گيرد.
علم اخلاق نيز در آغاز به صورت احاديث خودنمايي کرد. چنان که صاحبان جوامع حديثي، فصول متعددي از کتب خود را به انعکاس روايات اخلاقي اختصاص دادند و برخي ديگر نگاشتههاي مستقلي در اين زمينه فراهم آوردند، نظير کتاب تحف العقول ابن شعبه حرّاني. بعدها که علم اخلاق استقلال يافت، هيچ گاه از روايات بينياز نشد.
مراجعه به کتابهاي معروف در حوزه اخلاق نظير احياء علوم الدين از ابوحامد غزالي (م 505)، المحجة البيضاء از فيض کاشاني (م 1091)، جامع السعادات از ملا مهدي نراقي (م 1209)که آکنده از روايات اند، مدعاي ما را به خوبي اثبات ميکند.
تاريخ و سيره در قالب رواياتِ نقل شده از صحابه و تابعان و شاگردان آنان و در قالب سلسلهاي از اسناد شکل گرفت و بدست ما رسيد. چنان که منابع تاريخي همچون تاريخ طبري و تاريخ کامل ابن اثير بر همين اساس سامان يافتند.
از سويي ديگر، بخش قابل توجهي از ميراث گرانبهاي روايي، با تلاش خستگيناپذير ياران پيامبر و ائمه ثبت و ضبط شد و با فراهم آمدن جوامع روايي در سدههاي پسين در شکل امروزين به دست ما رسيده است. اما دريغ كه اين ميراث با دخالت دستهاي ناپاك و انديشههاي بيمار با آلايشها آميخته شد.
مجموعهاي از عوامل كه در تاريخ حديث اتفاق افتاد، دست به دست هم داد و باعث راهيافت شماري از روايات ضعيف يا اخبار ساختگي در ميراث روايي شد که شماري از آنها عبارتند از: ممانعت از كتابت و نقل احاديث در سده نخست كه مناسبترين زمان براي ثبت اين ميراث بود، راهيافت اسرائيليات در پي نفوذ انديشمندان يهودي به ظاهر مسلمان در دستگاه خلافت، بهره جستن حاكمان اموي و عباسي از برساختن روايات براي تثبيت پايههاي حكومت و توجيه اعمال نارواي خود، پيدايش فرقههاي گوناگون كلامي و فقهي.
انديشوراني كه درصدد جمع و تدوين روايات بر آمدند گرچه كوشيدند با معيارهاي سندي و گاه محتوايي بخشي از اين آلايشها را بزدايند، اما بخاطر حجم گسترده آنها و نيز دشواري بازشناخت روايات ناسره، تنها به پالايش بخشي از آسيبها نائل آمدند.
راهيافت انواع آسيبها در روايات و پيامدهاي آن
واقعيتهاي تاريخي نشان ميدهد که سنت در سير تاريخي خود با انواع آسيبها از جمله بحران وضع و جعل به صورتي گسترده روبرو شد و انبوهي از روايات ناصحيح به هدف تخريب مباني عقيدتي و اخلاقي مسلمانان برساخته شد و در ميان جوامع روايي فريقين راه يافت.
گرچه از صاحبنظران اهل سنت آغاز راهيافت پديدة جعل در ميان روايات را پس از قتل عثمان يا شهادت حضرت امير و شكلگيري فرقههاي مختلف كلامي دانستهاند، اما شواهدي مختلف از جمله در سخنان پيامبر و ائمه نشان ميدهد كه كار جعل و بر ساختن حديث از دوران پيامبر| و همزمان با حيات ايشان آغاز شد.
چنان که پيامبر اكرم صل الله علیه و آله خود از پيدايش دروغپردازان و جعل روايات و انتساب آنها به خود خبر داده و به شدت از آن بر حذر ميداشت.
چنانكه آن حضرت از پراكنده شدن مسلمانان به هفتاد و سه فرقه در كنار يهود و نصاري كه به ترتيب به هفتاد و يك و هفتاد و دو فرقه پراكنده شدند، خبر داد و تمام فرقهها به استثناي يك فرقه را اهل هلاكت دانست.
بررسي عوامل شكلگيري فرقههاي مختلف اسلامي كه عقايد و آراء آنها در كتابهاي مربوط به ملل و نحل انعكاس يافته، نشان ميدهد كه عموم بنيانگذاران آنها از روي غرض يا جهل در اثر سوء فهم از قرآن يا به استناد روايات ناصحيح دچار چنين انحرافاتي شدهاند.
و از آنجا كه فقيهان در فتاواي خود و نيز قُضات در کيفيت قضاوت خود، پس از قرآن به همين روايات مراجعه ميكردند، شكاف عظيمي ميان اعمال ديني و عبادي و تعامل اجتماعي مردم رخ نمود.
گويا اين امر از همان آغاز مشكلات زيادي را متوجه جامعه اسلامي كرده بود كه از حضرت امير سلام الله علیه علت اختلاف روايتها را جويا شدند و آن حضرت با تقسيمبندي راويان به چهار دسته، به ارزيابي اين امر پرداختند.
بدين ترتيب بدعتهاي ناروا و سنتشكنيها ميان مسلمانان چنان اوج گرفت كه امام علي در سال سي و پنجم هجرت خود را با اسلامي وارونه شده مواجه ديد و بخاطر ريشهدار بودن اين بدعتها از قضات خود خواست كه بسان دوران خلفا پيشين قضاوت كرده و اجتماع مسلمانان را پراكنده نسازند و خود به تغيير بدعتها مگر در مواردي محدود اقدام نكرد.
كار جعل و وضع احاديث چنان بالا گرفت كه اگر در آغاز راه به صورت پنهاني و با زيركي انجام ميگرفت، در ادامه از پشتوانه بخشنامههاي حكومتي برخوردار شد.
ميزان راهيافت انواع آسيبها در جوامع حديثي فريقين
بايد اذعان كرد كه ميزان راهيافت روايات ناسره در ميان ميراث روايي اهل سنت به مراتب بيشتر از ميراث روايي شيعه است. مقايسهاي نه چندان گسترده ميان صحيح بخاري به عنوان نخستين و محكمترين جامع روايي اهل سنت با كتاب كافي به عنوان مهمترين جامع روايي شيعه به ويژه در روايات معارف اين ادعا را اثبات ميكند.
ادعاي صاحبان صحاح سته اهل سنت مبني بر روبرو شدن با انبوهي از روايات ضعيف و مجعول يکي از شواهد مدعا است.
اين امر را ميتوان ناشي از دو عامل دانست:
1. ائمه اطهار از آغازين روزها با دريافت خطر ممانعت از گردآوري روايات و هجوم روايات برساخته با كوششي خستگيناپذير به انتشار روايات به منظور حفظ اين ميراث و نيز پيراستن آنها به هدف مقابله با روايات مجعول پرداختند.
امامان شيعه در كنار تربيت شاگردان حديثشناس همچون زراره، محمد بن مسلم، ابوبصير، بزنظي و آموزش آنان در چگونگي برخورد با اين گونه روايات، حتي از بازبيني شماري از نگاشتههاي حديثي و حك و اصلاح آنها غفلت ننمودند.
ژرفنگري ائمه و دقت آنان در برخورد با بخشي از روايات، آن هم در دوران تدوين نخستين دستمايههاي مكتوب حديثي يعني اصول چهارصدگانه، تأثير بسزايي در پالايش روايات داشته است. تا آنجا كه گروهي از عالمان شيعه يعني اخباريان با تأكيد بر همين نكته تمام روايات كتب اربعه را پيراسته و عاري از جعل و وضع دانستند.
البته اين مدعا از سوي عموم صاحبنظران شيعه مردود شمرده شده است. زيرا اولاً نظارت و بازبيني مکتوبات حديثي توسط اهل بيت شامل همه موارد و همه روايات نبوده است و ثانياً وجود برخي از روايات ناسره در نگاشتههاي حديثي شيعه، ادعاي پيراسته بودن مطلق جوامع حديثي شيعه را مخدوش ميسازد.
در مقابل، چنين نظارت و اشرافي از سوي معصوم به هنگام گردآوري روايات اهل سنت وجود نداشته است. به عبارت روشنتر حتي اگر محدثاني همچون بخاري را در گردآوري و تدوين روايات، شخصي مغرض ندانيم، فقدان نظارتي از سوي معصوم هرچند به صورت غيرمستقيم و دورادور، در راهيافت انبوه روايات برساخته در جوامع حديثي اهل سنت موثر بوده است.
2. واقعيتهاي تاريخي به خوبي گواهي ميدهد كه برخي از عالمان اهل سنت از سوي دستگاه حاكم در دوران اموي و عباسي تحت حمايت بلكه تاحدودي تحت سيطره بودهاند.
درخواست عمر بن عبدالعزيز از محمد بن مسلم بن شهاب زهري براي تدوين روايات و درخواست منصور دوانيقي از مالك براي فراهم آوردن موطّا و درخواست سليمان بن عبدالملك از زبير بن بكار براي نگاشتن سيره و درخواست خالد قسري از ابن شهاب زهري براي نگاشتن تاريخ از شواهد مدعا است.
جالب آنكه سليمان بن عبدالملك پس از ديدن رواياتي در ستايش انصار در سيره زبير بن بكار به سوزاندن كتاب فرمان داد و خالد قسري از ابن شهاب زهري خواست در تدوين سيره به هيچ روي نامي از علي و فضائل او نبرد.
بنابراين عموم صاحبان جوامع حديثي نميتوانستند بدون يكسونگري، روايات را گردآورند. چنان که بخاري در صحيح خود تحت تاثير همين عوامل حتي يك روايت از امام باقر و صادق× نقل نكرده است!
چگونه از دستگاه سراسر جنايت پيشه اموي و عباسي كه تمام تلاش خود را براي محو نام، ياد و فضائل اهل بيت بكار بسته، ميتوان انتظار داشت كه اجازه ياد كرد رواياتي در فضايل آن بزرگواران را بدهند؟!
از سوي ديگر، طبيعتِ حبّ به دنيا و کسب مال و مقام شماري از محدثان را واداشت که دين خود را به دنيا فروخته و رواياتي را منطبق با خواست و اراده حاکمان برساخته و در جوامع روايي خود راه دهند. براستي آيا وجود دهها روايت در جوامع روايي اهل سنت كه دلالت بر مجبور بودن انسانها و سيطره مطلق اراده الاهي در رفتار آدميان دارد، يا راهيافت رواياتي که در آنها بر سکوت و بلکه همراهي با حاکمان ستمگر تاکيد شده، نشان از دخالت دستگاه حاكم براي موجّه ساختن اصل حكومت و رفتار حاكمان ندارد؟!
در برابر، گرد آورندگان ميراث روايي شيعه از سوي هيچ زمامداري براي جعل يا حذف حديث، تطميع يا تهديد نشدند. اين عوامل باعث پيراستگي بيشترميراث روايي شيعه در مقايسه با ميراث روايي اهل سنت شده است.
ضرورت نقد و پالايش جوامع حديثي
با صرفنظر از ميزان راهيافت آسيبها در جوامع حديثي فريقين، آن چه بايد مورد توجه قرار گيرد اذعان به راهيافت انواع آسيبها در جوامع حديثي و ضرورت نقد و پالايش آنها از اين آسيبها است.
باري، نقد روايات به مفهوم جدا ساختن روايات ناسره از سره به دو صورت سندي با بررسي سلسله راويان و متني با بررسي محتوايي روايات و عرضه آنها بر معيارهايي همچون قرآن، كاري است بس ضروري كه ميبايست به صورت گسترده و ميداني پيش از آنكه بيگانگان و غرضورزان به هدف بياعتبار ساختن جوامع روايي به آن پيشدستي كنند، از سوي محققان اهل سنت و شيعه انجام پذيرد.
خوشبختانه به رغم ناخشنودي و مخالفت برخي سادهانديشان كه جوامع نخستين روايي فريقين را پيراسته و عاري از هرگونه آسيب بويژه آسيب جعل و وضع ميدانند، گامهاي مثبتي از سوي انديشوران فريقين براي نقد و پالايش روايات برداشته شده است.
اهتمام به نقد و پالايش احاديث در ميان فريقين همزمان با تدوين احاديث و البته در گامهاي پسين به سه صورت ذيل دنبال شد:
1. دانشهاي مختلف حديثي همچون رجال الحديث و مصطلح الحديث شکل گرفت که عمده آنها به پالايش احاديث کمک رساند. به عنوان مثال در مصطلح الحديث در بررسي اصطلاحاتي همچون، شاذّ، منکر، معلّل، مضطرب، مدرَج و مصحف به اين مسأله پرداخته شده است. کتابهاي درايه شهيد ثاني و مقباس الهداية شيخ عبدالله مامقاني در ميان شيعه و کتابهاي معرفة علوم الحديث از حاکم نيشابوري، الکفاية از خطيب بغدادي، و معرفة انواع علم الحديث از ابنصلاح شهرزوري در ميان اهل سنت از اين نوعاند.
2. شماري از صاحبنظران به جاي پرداختن به مباحث نظري نقد، به معرفي انواع آسيبها در احاديث و ارايه فهرستي از رواياتِ فاقد صحت روي آوردند. در ميان شيعه ميتوان از کتاب الاخبار الدخيلة از علامه شوشتري، الحديث النبوي بين الرواية و الدراية از آيت الله سبحاني و کتاب الموضوعات في الاخبار و الآثار از هاشم معروف الحسني نام برد.
در ميان اهل سنت ميتوان به کتابهاي التذكرة في الاحاديث الموضوعات از محمّد بن طاهر مقدسي (م 507)، الموضوعات من الاحاديث المرفوعات از ابنجوزي (م 597)، اللآلي المصنوعة في الاحاديث الموضوعة از جلال الدين سيوطي (م 911)، تذكرة الموضوعات از محمّد بن طاهر فتني هندي (م986)، الاسرار المرفوعة في الاخبار الموضوعة از ملاعلي قاري (م 1014) و کتاب سلسلة الاحاديث الضعيفة والموضوعة از ناصرالدين الباني نام برد.
3. شماري از صاحبنظران با تدوين نگاشتههايي خاص به بررسي معيارها و روش نقد احاديث پرداختند. به اين معنا که در کنار برشمردن روايات ضعيف و مجعول، بيشتر توجه خود را به بررسي روشهاي نقد روايات معطوف ساختند. در ميان شيعه ميتوان از کتاب دراسات في الحديث و المحدثين از هاشم معروف الحسني و کتاب نقد الحديث في علم الرواية و علم الدراية از حسين حاج حسن نام برد.
در ميان اهل سنت ميتوان به کتابهاي المنار المنيف في الصحيح و الضعيف از ابن قيم و مقاييس نقد متون السّنة از عزم الله دمييني نام برد.
در اين بين مناسب است از كتاب أضواء علي السنة المحمدية به صورت خاص ياد کنيم كه بيپروا به نقد بخشي از روايات مهمترين منابع روايي اهل سنت از جمله صحيح بخاري كه از نگاه عموم عالمان اهل سنت پس از قرآن مقدسترين كتاب تلقي ميشود، پرداخته است.
معرفي کتاب حاضر
طي ده سال گذشته که توفيق انجام مطالعات و تحقيقات و انتشار آثاري هر چند خُرد در حوزه حديث نصيب اين ناچيز شده، به نيکي دريافته ام که به رغم برخورداري از سرمايه بس عظيم روايي که کاخ باشکوه دين پس از قرآن بر پايههاي آن برافراشته شده، حديث و دانشهاي حديثي با مظلوميت عجيبي روبرو است.
در حالي که حديث در تمام پژوهشها در عرصههاي مختلف دينشناسي نقش گسترده، حساس و تاثيرگذاري را بر عهده دارد، اما در باره شناخت تاريخ حديث، مکاتب و جريانشناسي حديثي، شناخت عميق جوامع و منابع حديثي، استنادسازي و تخريج روايات، تبيين مباني و قواعد فهم و تفسير روايات، حل روايات متشابه و مشکل، پيراستهسازي و آسيبزدايي از ميراث روايي و ساير عرصههاي حديثي کار در خور و شايستهاي که پاسخ گويي نياز پر شتاب روزگار ما باشد، انجام نگرفته است.
باري، ما هنوز با گذشت چهار سده از روزگار علامه مجلسي، از خوان گسترده و غني آن عالم خستگيناپذير يعني بحار الانوار بهره ميگيريم و به آن ميباليم. در حالي که خود بر اين خوان چيز در خوري نيافزودهايم و سرمايهاي ارزشمند براي آيندگان فراهم نساختهايم. گويا پيام بلند اين جمله را از ياد بردهايم: «دیگران کشتند و ما خوردیم، ما بکاریم تا دیگران بخورند.»
اين در حالي است که علوم روز به روز گسترش يافته و با آشکار شدن افقهاي نوين در پيش روي بشريت و ابطال، توسعه يا تضييق برخي از باورهاي پيشين، بازنگري در ميراث فکري گذشتگان بيش از هر زمان ديگر ضرورت خود را بازيافته است. چنان که بر اساس چنين پيش انگارهاي دائرة المعارفهاي بزرگ پيشين پيوسته در حال تغيير، تعميق و گستردهتر شدن هستند.
از سويي ديگر، با رويکرد پرسشها و نيازهاي روزآمد بشري به دين و معنويت بويژه در عصر پست مدرنيته و با امعان نظر به اين نکته که در ميان دوازده دين زنده دنيا، اسلام و البته تشيع به عنوان نابترين قرائت از اسلام، جامعترين و پاياترين دين و مذهب شناخته شده است، بايد به اين حقيقت روشن باور کنيم که روزگار ما به بحار الانوارهاي نو و روزآمدي نياز دارد تا با نگاهي جامع، علمي و متعهدانه ميراث روايي را مورد بازکاوي مجدد و همه جانبه قرار دهد و مائدهاي پاک و پيراسته، روان و روشن از سيره قولي و عملي پيشوايان ديني در اختيار جهانيان قرار دهد.
نگارنده با چنين باور و انگارهاي با توشهاي اندک و بضاعتي مزجاة و با اعتقاد به ضرورت دنبال کردن دو اقدام اساسي در باره روايات يعني بازکاوي روش نقد و تبيين روش فهم روايات، بخشي از مطالعات خود را به حوزه حديث و بويژه در دو عرصه «روششناسي نقد روايات» و «مباني و قواعد فهم روايات» اختصاص داده است.
کتاب حاضر نتيجه مطالعاتِ دراز دامن در عرصه نخست است و با لطف و فيض الاهي، دستاورد پژوهش در عرصه دوم يعني «مباني و قواعد فهم روايات» در آينده در اختيار علاقمندان به حوزه مطالعات حديثي قرار خواهد گرفت.
طرح اوليه تدوين اين کتاب در سال 1379 و در پي تدريس مباحثي در باره احاديث مجعول و روشهاي نقد احاديث در حوزه و دانشگاه ريخته شد و در پي آن در شهريور ماه سال 1380 نخستين متن آن را فراهم ساختم. آن متن در طي اين سالها به صورت جزوه درسي در مراکز مختلف تخصصي حوزه و بويژه در مقطع کارشناسي ارشد جامعة المصطفي از سوي اين ناچيز و ساير اساتيد محترم بارها تدريس شد.
به يُمن تدريس مکرر مباحث کتاب و فرصتهاي مبارکي که براي اين ناچيز فراهم آمد، پيوسته به حکّ و اصلاح آن پرداخته و مباحثي را به محتواي آن افزودم تا آن که کتاب به صورت کنوني فراهم آمد. در حقيقت اين کتاب حاصل يک دوره ده ساله تاملات و مطالعات در حوزه نقد و پالايش احاديث است که اينک در اختيار خوانندگان فرهيخته قرار ميگيرد.
معرفي فصول کتاب
مباحث کتاب در يازده فصل به شرح ذيل انعکاس يافته است:
فصل اول: در اين فصل مفهوم لغوي و اصطلاحي نقد، ضرورت نقد روايات با توجه به راهيافت آسيبها در آنها، پيامد آسيبهاي حديثي، ارتباط نقد احاديث با چهار دانش حديث و دو روش سندي و متني نقد روايات مورد بررسي قرار گرفته و بر کارآمدي نقد سندي در روايات فقهي و کارآمدي نقد متني در روايات اخلاقي و اعتقادي تاکيد شده است.
آن گاه با اذعان به فقدان جامعيت و ضعف چينش در برشمردن معيارهاي نقد محتوايي که از سوي انديشوران فريقين ارايه شده، معيارهاي نقد متني روايات در ده محور معرفي شدهاند که عبارتند از: 1. قرآن؛ 2. سنت؛ 3. مباني ديني؛ 4. ضرورت دين و مذهب؛ 5. عقل؛ 6. تاريخ؛ 7. اجماع؛ 8. حسّ و علم؛ 9. اضطراب متن و ساختار؛ 10. ركاكت.
فصل دوم: در اين فصل در باره چهار آسيب اصلي احاديث سخن گفتهايم که عبارتند از: 1. جعل؛ 2. نقل به معنا؛ 3. تصحيف؛ 4. تقيه. بررسي زمان آغاز راهيافت وضع و جعل در روايات و تاکيد بر آغاز آن از دوران پيامبر|، مفهوم نقل به معنا، بررسي کارکردهاي مختلف آن، معرفي عوامل راهيافت اين پديده در روايات و بررسي سه ديدگاه در باره نقل به معنا و تقويت ديدگاه مدافعان جواز آن، از جمله مباحث اين فصل است. در بررسي پديده تصحيف عوامل آن و راههاي تشخيص تصحيف در روايات را مورد بررسي قرار دادهايم و در بررسي پديده تقيه بر اين نکته تاکيد کردهايم که بخاطر حفظ کيان تشيع گريزي از آن نبوده است و در عين حال اهل بيت راه تشخيص روايات تقيهاي را براي ما تبيين کردهاند.
فصل سوم: در اين فصل سير تاريخي نقد در چهار دوره تاريخي مورد بررسي قرار گرفته است که عبارتند از: 1. دوران پيامبر|؛ 2. دوران اهل بيت؛ 3. دوران صحابه و تابعان؛ 4. از دوران تدوين جوامع حديثي تا کنون. تبيين نقش اهل بيت در نقد روايات، و بررسي ديدگاه دوازده تن از صاحبنظران شيعه و ده تن از صاحبنظران اهل سنت در زمينه نقد احاديث بر اساس سير تاريخي، از جمله مباحث اين فصل است.
فصل چهارم: در اين فصل مراحل هشتگانه نقد سندي روايات مورد بررسي قرار گرفته که عبارتند از: 1. بررسي اصالت حديث؛ 2. بررسي اصالت منبع؛ 3. بررسي انتساب حديث به معصوم؛ 4. بررسي اتصال سند؛ 5. بررسي هويت راويان؛ 6. بررسي شخصيت راويان؛ 7. بررسي ساير طرق حديث؛ 8. بررسي ضعفهاي بيروني حديث. عناصر اعتبار يابي منابع حديثي، قواعد و دشواريهاي مراجعه به منابع رجالي از مباحث ديگر اين فصل است.
فصل پنجم: در اين فصل دو معيار قرآن و سنت و نقش آنها در نقد روايات مورد بررسي قرار گرفته است. مفاد و مداليل روايات عرضه، برخورد عالمان شيعه و اهل سنت با اين روايات، معيار بودن مخالفت تبايني با قرآن، رويکرد صاحبنظران در تحليل سنت، مولفههاي قوت روايات و برشمردن مواردي از روايات که با معيار قرآن و سنت نقد شدهاند، از جمله مباحث اين فصل است.
فصل ششم: در اين فصل نقش دو معيار مباني ديني و ضرورت دين و مذهب در نقد روايات مورد بررسي قرار گرفته است. نقد روايات نکوهش مليتها، روايات ناظر به مجبور بودن انسانها و رواياتي که به فرمان برداري مطلق از حاکمان ستمگر دعوت ميکنند، بر اساس معيار مباني ديني در اين فصل انعکاس يافته است. مفهوم و ويژگيهاي دين و مذهب و نقد رواياتي در سايه اين معيار همچون روايات مخالف خاتميت پيامبر| از جمله مباحث ديگر است که در اين فصل مورد بررسي قرار گرفته است.
فصل هفتم: در اين فصل نقش معيار عقل در نقد روايات مورد بررسي قرار گرفته است. جايگاه عقل در قرآن و روايات، مفهوم و کارکرد عقل از منظر صاحبنظران، دستهبندي روايات در تعامل با عقل، لزوم اجتناب از عقل استحساني در نقد روايات از جمله مباحث اين فصل است. در اين فصل نقد روايات انسان انگاري خداوند و روايات مخالف عصمت پيامبران با استفاده از معيار عقل انعکاس يافته است.
فصل هشتم: در اين فصل نقش معيار حسّ و علم در نقد روايات مورد بررسي قرار گرفته است. بررسي ديدگاههاي مختلف در زمينه جايگاه معرفتهاي حسي و علمي، مفهومشناسي و تقسيمبندي علوم، نقد و بررسي هشت نمونه از رواياتي که با معيار حس و علم مورد نقد قرار گرفتهاند همچون روايت کاستي استخوان دنده مردان نسبت به زنان و روايت قرار گرفتن زمين بر روي شاخ گاو، از جمله مباحث اين فصل است.
فصل نهم: در اين فصل نقش دو معيار تاريخ و اجماع در نقد روايات مورد بررسي قرار گرفته است و دستهبندي گزارشها و منابع تاريخي، ديدگاه ابن خلدون در باره کارکرد تاريخ در نقد روايات، مفهوم اجماع و تفاوت ديدگاه عالمان شيعه و اهل سنت در اين زمينه مورد بازکاوي قرار گرفته و نقد نمونههايي از روايات بر اساس دو معيار تاريخ و اجماع انعکاس يافته است.
فصل دهم: در اين فصل نقش دو معيار اضطراب و رکاکت در نقد روايات مورد بررسي قرار گرفته است. تبيين اقسام اضطراب، تبيين جايگاه معيار اضطراب در نقد روايات با توجه به راهيافت آسيبهايي همچون نقل به معنا در روايات، مفهومشناسي، دستهبندي و تبيين کارکرد معيار رکاکت در نقد روايات و بررسي نقش اين دو معيار با برشمردن نقد برخي از روايات از جمله مباحث اين فصل است.
فصل يازدهم: به رغم انعکاس نمونههايي از نقد روايات در بررسي هر يک از معيارهاي نقد روايات، اين فصل بر اساس دو روش نقد سندي و متني، به نقد سه نمونه از روايات يعني روايت ذباب، روايات هاروت و ماروت و روايت تلقيح خرما اختصاص يافته است و در حقيقت خواستهايم تا کارکرد دو روش نقد سندي و متني و نقش معيارهاي ده گانه مورد تاکيد در کتاب در نقد روايات به صورت عملي و تطبيقي مورد تاکيد قرار گيرد.
يادآوري چند نکته در باره کتاب
در اين جا يادآوري چند نکته در باره کتاب را مفيد ميدانم:
1. نقد روايات بايد در دو مرحله دنبال شود به اين معنا که بايد در مرحله نخست مباني، معيارها و روشهاي آن و به اصطلاح مباحث نظري آن تبيين گردد و در مرحله دوم بايد با اصطياد رواياتِ قابل نقد از لابلاي جوامع حديثي، با کمک معيارها و روشهاي نقد، آسيبهاي آنها تبيين شده و به صورت عملي و ميداني نقد آنها دنبال گردد. چنان که از عنواني که براي کتاب انتخاب کردهايم يعني «روش شناسي نقد احاديث» پيدا است، آن چه در اين کتاب دنبال شده مرحله نخست يعني تبيين مباني نظري نقد احاديث است.
2. در اين نگاشته تلاش شده تا ديدگاه صاحبنظران فريقين بر ضرورت پيراستن روايات به تصوير كشيده شود و راههايي كه بدين منظور از سوي آنان پيشنهاد شده، بويژه معيارهاي نقد محتوايي احاديث مورد بررسي قرار گيرد. گرچه شمار رواياتي كه در سايه هريك از اين معيارها قابل نقد بوده به مراتب بيشتر از مقداري است كه در اين کتاب آمده، اما بخاطر رعايت اختصار و با توجه به اين نكته كه هدف از اين نگاشته ارائه روشهاي نقد روايات است، به همين مقدار اكتفاء شده است. باري، نقد ميداني روايات به تنظيم مجموعهاي گسترده که در آن روايات در عرصههاي مختلف دين شناخت مورد نقد و بررسي قرار ميگيرند، نياز دارد.
3. با توجه به حساسيت تعامل با روايات به عنوان متون ديني، كوشش شده با استناد به دلايل روشن و با كمك گرفتن از نظرگاههاي محدثان فريقين، رواياتي مورد ارزيابي و نقد قرار گيرند كه نقد آنها مورد پذيرش عموم صاحبنظران است. بايد توجه داشت که نقد روايات در تمام موارد ضرورتاً به معناي مجعول بودن آنها نيست. زيرا چنان که در لابلاي کتاب آوردهايم، نقد در برخي از موارد به بازسازي بخشي از يك روايت منتهي ميشود.
4. با توجه به گستردگي منابع و لزوم انعکاس ديدگاههاي مختلف در بازکاوي مباحث، عبارتهاي نقل شده، به استثناي مواردي که تحفظ بر عين عبارتها لازم بوده و ترجمه آنها بر حجم کتاب ميافزود، همراه با ترجمه آمده است.
5. به منظور تسهيل در دستيابي به مباحث کتاب، افزون بر انعکاس خلاصه مجموعه مباحث در پايان کتاب، چکيده مباحث هر فصل در پايان آن انعکاس يافته است.
6. نگارنده به طور مکرر و در چند مرحله محتواي کتاب را مورد بررسي و مداقّه قرار داده و کوشش نمود تا در کنار افزودن به غناي محتوايي، کاستيهاي ساختاري کتاب را مرتفع سازد. با اين حال کتاب بسان ساير کارهاي بشري عاري از خطا و کاستي نخواهد بود. از اين رو از فرهيختگان حوزه و دانشگاه انتظار ميرود تا اين ناچيز را از طريق آدرس موسسه «معارف وحي و خرد» در جريان اين دست از کاستيها قرار دهند.
در اين جا از دوستان فاضل و فرهيخته، حجج اسلام سيد حجت سجادي زاده و محمد هادي منصوري که در تنظيم کتابنامه اين ناچيز را ياري رساندند و فاضل محترم حجت الاسلام سيد حيدر طباطبايي که با مطالعه کتاب، نکات سودمند و مفيدي را يادآور شد، از آقای امیر حسین نائینی که با تلاش و حوصله زیاد کار صفحه آرایی کتاب را دنبال کرد و از دو فرزند طلبه و فاضل خود آقایان محمد حسین و محمد مهدی نصیری که به ترتیب در پیگیری مراحل مختلف انتشار کتاب و طراحی جلد، این ناچیز را یاری رساندند و نیز از همسر مهربان خود که در تمام مراحل طولانی تدوین کتاب مرهون مهربانی های ایشان بودم، تشکر ميکنم و براي آنان توفيقات روز افزون از خداوند منّان طلب مينمايم.