ماهیت و مولفه‌های تفسیر به رأی از نگاه امام خمینی

تفسير به رأى يا تحريف معنوى از جمله مباحث پر چالش و در عين حال بسيار تأثيرگذار علوم قرآنى است كه با توجه به هشدار مكرر روايات از آن، از آغاز مورد توجه مفسران و قرآن پژوهان قرار گرفت. از اين جهت در مقدمه عموم تفاسير فريقين و نيز كتب علوم قرآنى از آن گفتگو شده است، اما به نظر نگارنده اين مباحث همچنان جاى گفتگوى زيادى دارد؛ زيرا هنوز افزون بر ابهام در مفهوم تفسير به رأى معيارها و ملاك‏هاى تمييز تفسير صحيح از تفسير به رأى روشن نشده است.
شاهد گفتار آن كه معمولاً سبكهاى تفسيرى مختلف يكديگر را متهم به ارتكاب به تفسير به رأى مى‏كنند. در نگريستن در گفتار صاحب نظران در اين زمينه نشان مى‏دهد كه هيچ كس در صدور روايات نهى كننده از تفسير به رأى و حرمت آن ترديد ندارد. آن چه در آن اختلاف شده مفهوم تفسير به رأى است. علت عدم ترديد در حرمت و ممنوعيت تفسير به رأى وجود روايات زيادى در اين زمينه است كه از پيامبر و اهل بيت عليه السلام رسيده و همه صحابه و تابعان نيز بر صحت آن‏ها صحّه گذاشته‏اند. به گونه‏اى كه حتى گفته‏اند بسيارى از بزرگان صحابه و تابعان بخاطر بيم در غلتيدن در تفسير به رأى از هر گونه اظهار نظر در زمينه قرآن اجتناب مى‏كردند.
حتى برخى از بزرگان مدعى تواتر معنوى روايات ناهى از تفسير به رأى شده‏اند.
در روايت بسيار معروف از پيامبر صلى الله عليه وآله چنين آمده است. «من فسّر القرآن برأيه فليتبوّأ مقعده من النار.  هر كس قرآن را از روى رأى خود تفسير كند مى‏بايست جايگاه خود را براى آتش فراهم كند.»
در برخى از روايات آمده است كه تفسير به رأى حتى اگر با واقع مطابقت كند پاداشى به همراه ندارد. امام صادق عليه السلام فرمود: «من فسّر القرآن برأيه فاصاب لم يوجر و ان أخطأ كان اثمه عليه.  هر كس قرآن را طبق رأى خود تفسير كند اگر مطابق واقع باشد، پاداش ندارد و اگر خطا كرده باشد گناهش بر عهده اوست».
در برخى از روايات تفسير به رأى تا سر حد كفر بر شمرده شده است: « … و من فسّر برأيه آية من كتاب اللَّه فقد كفر.  هر كس يك آيه از قرآن را طبق رأى خود تفسير كند كافر شده است».
در روايتى از پيامبر صلى الله عليه وآله تأويل ناصحيح قرآن يكى از نگرانى‏هاى آن حضرت از امت برشمرده شده است: «انما أتخوّف على امتى من بعدى ثلاث خصال: أن يتاوّلوا القرآن على غير تأويله …  بر امتم پس از خود از سه چيز بيمناكم ،اين كه قرآن را بر غير تأويل (صحيح)آن به تأويل برند..»
در شمارى از روايات از مدعيان تفسير همچون قتاده بخاطر تكيه به آراء شخصى در تفسير قرآن نكوهش شده است.
افزون بر روايات نهى از تفسير به رأى از اظهار نظر درباره قرآن بدون تكيه به دليل علمى نيز نكوهش شده است، در روايت نبوى چنين آمده است: «من قال فى القرآن بغير علم فليتبوا مقعده من النار.  هر كس درباره قرآن سخنى بدون علم بگويد بايد براى خود جايگاهى از آتش فراهم سازد.»
ما در اين مقاله نخست به طور كوتا و گذرا  مفهوم تفسير به رأي را از نگاه انديشه وران مسلمان مورد بررسي قرار مي‌دهيم. آنگاه به بررسي ديدگاه امام خميني (ره) در اين باره مي‌پردازيم.
مفهوم تفسير به رأى از نگاه انديشه وران
شيخ طوسى پس از ياد كرد روايات ناهى از تفسير به رأى پس از آن كه تأكيد مى‏كند كه ظاهر اين روايات – يعنى تفسير اجتهادى قرآن – متروك است، معانى قرآن را به چهار دسته تقسيم كرده و تفسير به رأى را ناظر به دو دسته مجمل و الفاظ مشترك دانسته است.  بر اين اساس از نظر شيخ طوسى اظهار نظر قطعى بدون استناد به روايات صحيح در موارد مجمل همچون: «اقيموا الصلوة» و مشترك لفظى مستلزم تفسير به رأى است. فيض كاشانى پس از بررسى روايات، تفسير به رأى را به دو معنا دانسته است:
1 . تفسير از روى ميل و هواى نفس و به هدف تحميل ديدگاه شخصى؛
2. تفسير بدون رعايت اصول و قواعد آن؛
علامه طباطبايى در مفهوم تفسير به رأى ده ديدگاه به شرح ذيل نقل كرده است:
1.تفسير با فقدان دانشهاى لازم؛ 2. تفسير آيات متشابه؛ 3. تفسير به منظور تقويت ديدگاه شخصى؛ 4. ادعاى دستيابى قطعى به مراد خداوند؛ 5. تفسير از روى استحسان عقلى؛ 6. اظهار نظر در مشكلات قرآن بدون آگاهى از نظرگاه‏هاى صحابه و تابعان؛ 7. اظهار نظر در قرآن برغم آن كه مى‏داند كه حق جز آن است؛ 8. تفسير قرآن بدون دليل علمى؛ 9. تفسير بر اساس ظواهر آيات، بر اين اساس كه براى قرآن ظهورى منعقد نمى‏شود؛ 10. عمل به ظواهر قرآن، بر اساس اين نظرگاه كه قرآن داراى ظهور است اما قابل دستيابى براى ما نيست.
علامه طباطبايى خود معتقد است كه  مقصود از تفسير به رأى استبداد و استقلال در تفسير قرآن است. بنابراين براى گريز از تفسير به رأى مى‏بايست از غير قرآن كمك گرفت. ايشان بر اساس ديدگاه طولى بودن سنت در برابر قرآن بر اين باور است كه مى‏بايست تنها از قرآن براى تفسير آن كمك گرفت.
آيه الله معرفت پس از ذكر ديدگاه‏هاى مختلف در اين زمينه ديدگاه فيض كاشانى را پذيرفته كه تفسير به رأى به يكى از دو معنا بكار رفته است: 1. تحميل رأى؛ 2. تفسير بدون رعايت قواعد،
در ميان عالمان اهل سنت بغدادى چنين آورده است:
«علما مى‏گويند: نهى از اظهار نظر از روى رأى در قرآن در حق كسى وارد شده كه قرآن را طبق مقصود نفسانى خود تفسير كرده و از هواى نفس خود پيروى مى‏كند. اين امر مى‏تواند از روى علم باشد بسان باطنيه و خوارج كه قرآن را براى تثبيت بدعتشان تفسير مى‏كنند، گاه نيز مى‏تواند از روى جهل باشد. اما تأويل يعنى ارائه معنايى از آيه بر اساس استنباط ـ كه با آيات قبل و پس از آيه هماهنگ بوده و با كتاب و سنت مخالفت نداشته نباشد ـ  از نظر علما جايز است.
شاطبى مفسران را به سه دسته تقسيم كرده است: 1. در صدر راسخان در علم‏اند؛ 2. خود مى‏دانند كه بدان حدّ نرسيده‏اند؛ 3. شك دارند كه به اين حد رسيده اند. دسته دوم و سوم از نظر شاطبى مشمول نهى از تفسير قرآن‏اند.
قرطبى به نقل برخى از صاحب نظران آورده كه مقصود از تفسير به رأى تفسير از روى هوى و هوس و بدون بر گرفتن از بزرگان سلف است.
در اين بين محمّد حسين ذهبى از متأخران‌ معتقد است كه رأى به معناى اجتهاد است واجتهاد مي‌تواند مبتنى بر قواعد و اصول صحيح يا ناصحيح باشد پس تفسير به رأى به دو قسم ممدوح و مذموم منقسم است.
آنچه در اين بين قابل توجه است، اين است كه بررسى تاريخ فقه، تفسير، كلام و هر جا كه ميان عقل و نقل تقابل وجود دارد، نشان مى‏دهد كه سه نوع تفكر در برخورد با متون دينى اعم از قرآن و حديث در ميان انديشه‏وران مسلمان پديد آمد:
1. تفكر نقل‏گرايى؛ مدافعان اين تفكر معتقد بوده‌اند كه در تقابل عقل و نقل مطلقاً نقل مقدم است. آنان هر گونه عقل گرايى در برخورد با متون دينى را تخطئه كرده و هرگونه تأويل آيات و روايات حتى در موارد تعارض با عقل قطعى را ناروا مى‏دانند. اين انديشه در فقه مكتب فقهى مدينه و در حديث و كلام مكتب اهل حديث و ظاهر گرا را پديد آورد مالك بن أنس واحمد بن حنبل از بنيان گذاران اين تفكراند.
2. تفكر عقل‏گراى افراطى؛ بنيان گذاران اين مشرب فكرى بر اين باوراند كه در تقابل عقل و نقل مطلقاً عقل مقدم است. از نظر آنان عقل افزون بر تشخيص حسن و قبح افعال و صفات، و تأويل متون دينى حتى قادر به پديد آوردن احكام شرعى در عرصه‏هايى است كه شرع از آن ساكت است. بر اساس اين تفكر عقل نه تنها وسيله استنباط احكام شرعى از كتاب و سنت است، بلكه خود مى‏تواند به عنوان آبشخور استخراج احكام نقش آفرينى كند. پديد آمدن نهضت رأى و قياس در ميان فقه اهل سنت و افزوده شدن عناوينى همچون: قياس، استحسان، سد ذرايع، مصالح مرسله به منابع اجتهاد كه اوج آن در فقه ابوحنيفه خود نمايى كرد و نيز ظهور معتزله در تاريخ كلام اهل سنت از دستاوردهاى اين رويكرد فكرى بوده است.
3. تفكر اعتدال گرايان؛ اين تفكر در سايه تعليم اهل بيت عليه السلام در ميان پيروان آنان – البته نه تمام فرق شيعه – رخ نمود. ائمه عليه السلام در تمام موضع‏گيرى‏هاى خود در برخورد با قرآن و سنت ضمن تقبيح نقل‏گرايى مفرط كه عقل را از هر جهت ناكار آمد، مى‏سازد، عقل گرايى افراطى و مدافعان مكتب رأى و قياس را نيز مردود شمردند. شيوه اهل بيت اعتناء و اعتماد به عقل در موارد بايسته و بر اساس ضوابط و قواعد صحيح است.
از نمونه‏هاى شايع آن دعوت امام صادق عليه السلام به مراجعه به قرآن و استخراج احكام از آياتى نظير «ما جعل عليكم فى الدين من حرج»  – كه خود نوعى تجويز عقل گرايى در برخورد با آيات است – و در كنار آن نكوهش ابان بن تغلب از تكيه كردن به قياس عقلانى در مسأله ديه است.
بر اين اساس آن چه كه در روايات درباره نكوهش از رأى گرايى در تفسير قرآن رسيده است ناظر به عقل گرايى از نوع دوم و افراطى است كه شخص گمان مى‏برد تمام اسرار و مفاهيم قرآن را بدون توجه به سنت و رهنمايى معصوم مى‏تواند فرا چنگ آورد. روايت «انما يعرف القرآن من خوطب به»  و «ليس شى أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن»  ناظر به اين نكته است. چنان كه تمام رواياتي كه هم صدا با قرآن تفكر و تدبر و تفسير قرآن را تجويز كرده‏اند، به عقل‏گرايى از نوع معتدل و ميانه كه ضمن بها دادن به عقل بر مراجعه بر روايات صحيح پاى مى‏فشارد  ناظراند.  بنابراين ميان تعبير نهي از رأي گرايي درتفسير با عقل‌گرايي در تفسير تفاوت است. تعبير سنت ناظربه عقل‌گرايي مفرط است از اين جهت تفسير به رأي هماره نكوهيده و مذموم است و چنان نيست كه به گمان محمد حسين ذهبي به مذموم و ممدوح قابل تقسيم باشد.
مفهوم تفسير به رأي از نگاه امام خميني
از مجموعه گفتاري كه از حضرت امام در زمينه تفسير به رأي انعكاس يافته بدست مي‌آيد تفسير به رأي از نظر ايشان در يكي از چهار معناي ذيل بكار مي‌رود :
1. يكسونگري در تفسير قرآن؛
2. تفسير آيات الاحكام بدون ياري جستن از روايات؛
3. تحميل آراء بر قرآن؛
4. تفسير آيات بدون برخورداري از دانش‌هاي بايسته تفسير؛
اين چهار معنا مي‌تواند جزو ماهيت و مولفه‌هاي تفسير به رأي باشد، به اين معنا كه با تحقق همه يا هر يك از آنها مفهوم تفسير رأي تحقق مي‌يابد. اينك به اختصار به بررسي اين چهار مفهوم مي‌پردازيم.
1. يكسونگري در تفسير قرآن:
بر هر قرآن‌شناسي هويداست كه بخشي از گزاره‌هاي قرآن به ابعاد معنوي و آن جهاني ناظر است نظير دعوت قرآن به ذخيره‌كردن زاد و توشه براي جهان آخرت وتشويق مومنان به عبادت و برخاستن براي اداي نماز شب و تلاوت قرآن، و بخشي ديگر از گزاره‌ها ابعاد مادي و اين جهاني را دربر مي‌گيرد؛ نظير دعوت قرآن به آباد كردن دنيا يا جهاد و مبارزه با كافران و مشركان.
عدم توجه به اين نكته و اصرار بر معنوي و آن جهاني بودن همه آيات قرآن يا مادي و اين جهاني بودن هم گزاره‌‌هاي قرآن كه از سوي برخي از مفسّران ادعا شده همان يكسونگري در قرآن است كه از نظر امام خميني مي‌تواند يكي از مصاديق تفسير به رأي باشد. گفتار ايشان در اين باره دسته نخست از مفسران كه همه كه هم آيات قرآن را در بعد معنوي خلاصه كردند، چنين است.
«بسياري از زمانها» بر ما گذشت كه يك طايفه‌اي فيلسوف … عارف و متكلم و امثال ذالك كه دنبال همان جهات معنوي بودند، اين‌ها گرفتند معنويات را هر كسي به اندازه ادراك خودش و تخطئه كردند قشريون (را) … وقتي دنبال تفسير قرآن رفتند … اكثر آيات را برگردادند به آن جهات عرفاني و فلسفي و جهات معنوي و بكلي غفلت كردند از حيات دنيايي و جهاتي كه در اين جا به آن احتياج هست … »
و در جايي ديگر در انتقاد از برخورد عرفا با قرآن و يكسونگري آنان چنين آورده‌اند:
«عرفا اسلام را قبول داشتند لكن تمام مسائل را برمي‌گرداندند به آن معناي عرفاني، مسائل روز قائل نبودند و حتي اگر روايتي يا آيه‌اي در جهاد مي‌آمد آن‌ها همان جهاد نفس را مي‌گفتند هست و اسلام را با يك صورت ديگري غير از آن صورت واقعي كه جامع است، جامع اطراف است، نظر مي‌كردند…. »
و نيز آوردند « … طايفه‌اي كه قرآن را و احاديث را تأويل مي‌كردند به ماوراي طبيعت و به اين زندگي دنيا اصلاً توجه نداشتند، به حكومت اسلامي توجه نداشتند … »
امام خميني همچنين در انتقاد از يكسونگري كساني كه همة گزاره‌هاي قرآن را مادي و اين جهاني مي‌دانند، چنين آورده است:
«… همين عصر يك دسته ديگري كه اشتغال داشتند به امور فقهي و امور تعبدي، اين‌ها هم تخطئه كردند آن‌ها (= عرفا) را … اين‌ها محصور كردند اسلام را به احكام فرعيه … »
از نظر امام حمل گزاره‌هاي قرآن بر مسايل مادي و اين دنيايي واكنشي بود در برابر دسته نخست:
« … بعدها مبتلا شديم (به) يك عكس العملي در مقابل او … اين طايفه دوم عكس كردند، معنويات را فداي ماديات كردند، آن‌ها ماديات را فداي معنويات كرده بودند و اين‌ها معنويات را فداي ماديات كردند. هر آيه‌اي كه دستشان مي‌رسد و بتوانند، تعبير مي‌كنند به يك امر دنيايي، كانّه ماوراي دنيا چيزي نيست …. ماوراي اين عالم خبري نيست همة اين مسايل را فداي همين عالم مي‌كنند.»
همساني گفتار علامه طباطبايي با گفتار امام خميني در انتقاد از يكسونگري به قرآن
علامه طباطبايي در مقدمه الميزان در انتقاد از گرايش‌هاي يكسونگر در زمينه تفسير قرآن و در برشمردن انواع يكسونگري، به دو نگرش انحصاري عرفاني و مادي اشاره كرده است.
علامه طباطبايي درباره يكسونگري تفاسير عرفا و متصوفه چنين آورده است:
«اما متصوفه بخاطر اشتغالشان به سير در باطن خلقت و اعتنايشان به شأن آيات النفسي و عدم توجه به عالم ظاهر و آيات آفاقي در مباحث تفسيري تنها به تأويل بسنده كرده و تنزيل (= و تفسير لفظي آيات) را در كنار گذاشتند»
درباره يكسونگري مادي انگارانه به گزاره‌هاي قرآن چنين آورده‌اند:
«در اين دوران مسلك جديدي در تفسير رخ نمود و شماري از انديشه‌وران مسلمان در اثر غوطه‌ور شدن در علوم طبيعي و دانش‌هايي كه بر حس و تجربه استوار است و نيز علوم اجتماعي كه بر آمار مبتني است، به مكاتب مادي اروپايي اعم از مكتب حس گرايان ( = ماترياليست‌ها) يا مذهب اصالت عمل ( = پراگماتسيت‌ها) گرايش پيدا كردند. بر اين اساس گفتند امكان ندارد كه معارف ديني با دستاوردهاي علوم بشري مخالف باشد… پس آنچه كه دين از آن خبر آورده و علوم آنها را تكذيب كرده است نظير عرش، كرس، لوح و قلم بايد به تأويل برده شوند.»
البته ميان ديدگاه امام خميني و علامه طباطبايي در تبيين يكسونگري قرآن از اين جهت تفاوت است كه مقصود امام از يكسونگري فقهاء انكار گزارهاي متافيزيكي بخاطر عدم سازگاري با دستاوردهاي علوم بشري نيست، بلكه مقصود ايشان عدم اهتمام اين دست از مفسران به ابعاد معنوي و عرفاني قرآن است.
2. تفسير آيات الاحكام بدون ياري جستن از روايات؛
امام خميني در فرازي از مباحث قرآني خود در دفاع از برخي از تأويلات عرفا آورده‌اند كه اين دست از تأويلات را اساساً نبايد تفسير تلقي كرد تا احياناً شائبه تفسير به رأي به نظر آيد. بلكه آنها را بايد از قبيل استلهام و استخراج لوازم گفتار الهي دانست. گفتار ايشان در اين باره چنين است:
« … استفادات اخلاقي و ايماني و عرفاني به هيچ وجه مربوط به تفسير نيست تا تفسير به رأي باشد. مثلاً اگر كسي از كيفيت مذاكرات حضرت موسي با خضر و كيفيت معاشرت آن‌ها و شدّ رجال حضرت موسي، با آن عظمت مقام نبوت، براي بدست آوردن علمي كه پيش او نبوده، و كيفيت عرض حاجت خود به حضرت خضر ـ به طوري كه در كريمه‌ي شريفه‌ي « هل اتبعك علي ان تعلمن مما علمت رشداً» مذكور است ـ و كيفيت جواب خضر، و عذرخواهيهاي حضرت موسي، بزرگي مقام علم، و آداب سلوك متعلم با معلم را كه شايد بيست ادب در آن هست، استفاده كند،اين چه ربط به تفسير دارد تا تفسير به رأي باشد. بسياري از استفادات قرآن از اين قبيل است. در معارف، مثلاً اگر كسي قول خداي تعالي: «الحمدلله رب العالمين» كه حصر جميع محامد و اختصاص تمام اثنيه است كه حق تعالي، استفاده‌ي توحيد افعالي كند و بگويد از آيه‌ي شريفه استفاده شود كه هر كمال و جمال و هر عزت و جلالي كه در عالم است و چشم احول و قلب محجوب را از خود چيزي نيست، و لهذا محمدت و ثنا خاص به حق است  و كسي را در آن شركت نيست، اين چه مربوط به تفسير است تا اسمش تفسير به رأي باشد يا نباشد. الي غير ذالك از اموري كه از لوازم كلام استفاده شود كه مربوط به تفسير به هيچ وجه نيست.»
آنچه كه آيه الله معرفت در تحليل تفاسير عرفاني آورده و مدعي شده‌اند كه گفتار و تفسير عرفا از باب استشهاد و تداعي معاني است نه استناد به آيات قرآن از اين رو نبايد نام آنها را تفسير گذاشت، شبيه سخني است كه از امام خميني (ره) نقل كرديم.
آنگاه حضرت امام نظريه‌ي جديدي در زمينه مفهوم و ماهيت تفسير به رأي ارائه كرده است و آن اين كه به احتمال زياد مقصود از تفسير به رأي اظهار نظر بدون استمداد از روايات معصومان در زمينه آيات الاحكام است. گفتار ايشان در اين باره چنين است:
«علاوه بر آن در تفسير به رأي نيز كلامي است، كه شايد آن غير مربوط به آيات معارف و علوم عقليه و كه برهانيه است و آيات اخلاقيه كه عقل رادر آن مدخليت است موافق موازين باشد؛ زيرا كه اين تفاسير مطابق با برهان متين عقلي با اعتبارات واضحه عقليه است، كه اگر ظاهري به خلاف آن‌ها باشد لازم است آن را از آن ظاهر مصروف نمود. مثلاً، در كريمه‌ي «و جاء ربك» و «الرحمن علي العرش استوي» كه فهم عرفي مخالف با برهان است، ردّ اين ظاهر و تفسير مطابق با برهان تفسير به رأي نيست و به هيچ وجه ممنوع نخواهد بود. پس محتمل است، بلكه مظنون است، كه تفسير به رأي راجع به آيات احكام باشد كه دست آرا و عقول از آن كوتاه است، و به صرف تعبد و انقياد از خزان وحي و مهابط ملائكه الله بايد اخذ كرد؛ چنانچه اكثر روايات شريفه در اين باب در مقابل فقهاي عامه كه دين خدا را با عقول خود و مقايسات مي‌خواستند بفهمند وارد شده است. اين كه در بعضي روايات شريفه است كه «ليس شيء» ابعد من عقول الرجال من تفسير القرآن» و همچنين روايات شريفه كه مي‌فرمايد: « دين الله لايصاب بالعقول» شهادق دهد بر اين كه مقصود از «دين الله» احكام تعّبديه دين است؛ والا باب اثبات صانع و توحيد و تقديس و اثبات معاد و نبوت، بلكه مطلق معارف، حق طلق عقول و از مختصات آن است»
بر اساس اين گفتار حضرت امام گزاره‌هاي قرآن را به سه دسته گزاره‌هاي عقايد يا معارف، گزاره‌هاي اخلاقي وگزاره‌هاي فقهي تقسيم كرده‌اند و اين مطابق با روايت معروف از پيامبر اكرم (ص) است كه فرمود: « انما العلم ثلاثه: آيه محكمه اوسنتة عادله او فريضه قائمه».  همانا منحصراً علم سه چيز است: نشانه‌اي استوار يا سنتي ميانه يا و اجبي برپا».
از نظر امام مقصود از تفسير به رأي اظهار نظر در گزاره‌هاي فقهي قرآن بدون استمداد از معصومان است. زيرا اين گزاره‌ها امور تعبدي اندودر امور تعبدي فكر و تعقل جايي ندارد. ظاهراً اين تحليل از تفسير به رأي منحصر به امام خميني است و از ديگر انديشه‌وران شنيده نشده است.
3. تحميل آراء بر قرآن؛
چنان كه در مقدمه اين بحث اشاره كرديم رايج‌ترين نظريه درباره مفهوم تفسير به رأي، همان تحميل رأي بر قرآن است، به اين معنا كه مفسر پيش از ورود به قرآن يك ديدگاه و نگرشي را به عنوان نگرشي صحيح تلقي كرده و با مراجعه به قرآن درصدد تطبيق مداليل آيات با آن نظريه و نگرش برآيد. اين امر در حقيت به معناي تحميل رأي بر قرآن است.
حضرت امير (ع) در اين باره چنين آورده است.
«يعطف الهوي علي الهدي اذاعطفوالهوي علي الهدي و يعطف الرأي علي القرآن اذا عطفوا القرآن علي الرأي.  يكي از تفسيرهاي منعكس شده در گفتار امام خميني در زمينه تفسير به رأي همين نظريه است. گفتار ايشان در پاسخ به نامه اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان در اروپا در اين باره چنين است.
«بايد شما دانشجويان دانشگاه و ساير طبقات روحاني و غيره از دخالت دادن سليقه و آراي شخصي خود در تفسير آيات كريمه قرآن مجيد و .. در تأويل احكام اسلام و مدارك آن جداً خودداري كنيد. »
ايشان همچنين درجايي ديگر اين تذكر را تكرار كرده‌اند:
«لازم است تذكر دهم كه نويسندگان و متفكران محترم از تأويل و تفسير قرآن كريم و احكام اسلام با اراده خود، جداً خودداري كنند.»
امام در بخشي ديگر از گفتار خود از اين خطر هشدار داده كه افراد و گروههايي همچون كمونيستها كه به هيچ يك از عقايد و آموزه‌هاي ديني باورمند نيستند، براي آن كه جوانان ساده لوح را فريب دهند و به حرفها و انديشه‌هاي الحادي خود رنگ بوي دين بدهند، با ژست تفسيري به سراغ قرآن آمده و مباني الحادي خود را بر قرآن تحميل كردند:
«در اين اواخر يك اشخاص كه اصلاً اهل تفسير نيستند، اين‌ها خواستند مقاصد (را) كه خودشان دارند به قرآن و به سنت نسبت دهند. حتي يك طايفه‌اي از چپيها و كمونيستها هم به قرآن تمسك مي‌كنند براي همان مقصدي كه دارند اينها مقصود خودشان را مي‌خواهند به خورد جوانهاي ما بدهند.»
و در جاي ديگر آورده‌اند : «افرادي … تحت تأثير مكتبهاي انحرافي آيات قرآن كريم و متون احاديث را به ميل خود تفسير كرده و با آن تطبيق مي‌نمايند.»
4. تفسير آيات بدون برخورداري از دانش‌هاي بايسته تفسير؛
از جمله ديدگاه‌هاي رايج درباره مفهوم تفسير به رأي ـ چنان كه اشاره كرديم ـ اظهار نظر در تفسير آيات بدون برخورداري از توانايي لازم علمي و دانش‌هاي بايسته تفسير است.
دانشوران مسلمان بارها بر اين نكته پاي فشرده‌اند كه مفسر قرآن افزون بر خورداري از علوم عام هچون صرف، نحو، بلاغت، لغت، فقه، اصول، مي‌بايست به دانش‌هاي خاص تفسيري همچون علوم قرآن، رجال، درايه، تاريخ و فرهنگ دوران جاهليت و اسلام، مباني و قواعد تفسير و … آگاهي لازم و جامع داشته باشد وعدم تحقق هر يك از اين دانش‌ها باعث لغزش در تفسير آيات مي‌شود.
متأسفانه برخي از افراد در گذشته و حال با داشتن معلومات اوليه و ابتدايي در زمينه علوم اسلامي ورود به عرصه تفسير را براي خود روا مي‌دانند و به تدريس و تأليف در اين زمينه روي مي‌آورند. خطر اين كار زماني دو چندان مي‌شود كه فكر و انديشه آنان پيش از ورود به قرآن در سايه گرايش‌هاي فكري، فلسفي ، سياسي و اجتماعي مشكل گرفته باشد.
كتاب « تفسير آيات مشكله قرآن» به قلم آقاي «يوسف شعار» حاصل رويكرد به قرآن از نوع اول است كه مؤلف آن نه به قصد تحميل رأي اما به خاطر ضعف و سستي معلومات و اطلاعات در عرصه دين‌شناسي و قرآن‌شناسي دچار لغزش‌هاي بس فاحشي شد؛ به گونه‌اي كه استاد فرزانه حوزه آيت الله جعفر سبحاني در همان روزگار بر خود فرض ديد كه با نگاشتن كتاب «تفسير صحيح آيات مشكله قرآن» اشتباهات كتاب مزبور را برطرف نمايد. ايشان در بخشي از مقدمه اين كتاب چنين آورده‌اند:
عوامل اشتباه اين نويسنده را اين چنين برشمرده‌اند:
1. ناديده گرفتن اخبار صحيح؛
2. جمود بر سياق آيات؛
3. اشتباه مفهوم به مصداق؛
4. نا آگاهي از تاريخ عرب جاهلي و صدر اسلام.
پيداست عموم اين عوامل به ناآگاهي نويسنده از علوم بايسته در تفسير باز مي‌گردد. همچنين علامه عسكري بخشي از لغزش‌هاي برخياز افراد مدعي تفسير را كه فاقد صلاحيت و شايستگي لازم علمي‌اند، يادآور شده است.
آثاري كه از سوي گروه‌هاي منحرف‌ سياسي و فكري دهه‌هاي پيش از انقلاب همچون گروه فرقان و سازمان مجاهدين خلق ـ كه بعدها به گروه منافقين موسوم شد ـ در زمينه تفسير قرآن ارايه شده از نوع دوم‌اند. يعني افزون بر آن كه پديد آورندگان آنان از آگاهي در زمينه اسلام و قرآن‌شناسي در مراحل اوليه قرار داشتند، بخاطر ظهور تفكر ماركسيسم و اقبال مضاعف جوانان به اين تفكر نو ظهور ـ كه به ظاهر به شدت طرفدار محرومان بوده و با الغاء مالكيت خصوصي بر نفي طبقات اجتماعي يا نظام كاست پاي مي‌فشرد ـ به شدت تأثير آن قرارداشتند. و از سويي ديگر در كنار باورمندي به ضرورت براندازي نظام پهلوي، بر لزوم مبارزه مسلحانه و جهاد پاي مي‌فشردند.
پيداست ذهني كه در ابعاد اقتصادي به نظام سوسياليزم و اقتصاد دولتي و در بعد سياسي به ضرورت مبارزه مسلحانه باورمند باشد و برغم فقدان دانش‌هاي لازم در عرصه دين شناخت، تفسير قرآن را براي خود جايز شمرده و به اين عرصه گام گذارد، دچار تحميل رأي بر قرآن خواهد شد. چنين تفكري بعدها توسط شهيد مطهري به تفكر التقاطي معروف شد.
آيت الله مكارم شيرازي در اين باره چنين آورده است:
«اخيراً جمعي از كم مايه‌ها كه باغ سبز بهشت خيالي كمونيسم جلب توجه آنها را كرده و بر اثر عدم اطلاع كافي از مباني اسلامي از يكسو، و از مباني كمونيسم از سوي ديگر، چنان تحت تأثير عقايد چپ قرار گرفته‌اند كه مي‌خواهند آن را بر مفاهيم اسلامي نيز تحميل كنند؛ هر چند ناسازگار و بي‌تناسب باشد.»
آنگاه ايشان نمونه‌هايي از تفسير اين گروه را ذكر كرده‌اند. به عنوان مثال آنان سوره فلق را چنين چنين معنا كرده‌اند:
«بگو پناه مي‌برم به سررشته دار مردمان ، زمامدار مردمان، ايده‌آل مردمان، از شر افسون نظام افسون‌گر خود نا پيدا كه همي در سينة مردمان مي‌دمد.»
و سوره ناس را اين گونه معنا كرده‌اند:
«بگو پناه مي‌برم به (نوازيي قوانين) سررشته‌دار سپيده دمان، سپيده دمان انقلاب و سپيده دمان سياهي شكاف تاريكي شكن، اغوا شكن، تزوير شكن، اوهام شكن، بي دادشكن، از شر آنچه كهنه شده است. و از شرّ نظام سياهي كه فضاي هستي انسانها را فرا گيرد و … و از شر قدرتهاي افسون‌گر و دمنده در گره‌هاي اراده خلق‌ها، با وسايل تبليغي، رسانه‌هاي گروهي»!
جالب این که دعاوی اندیشه پردازان گروه منافقین در زمینه تفسیر قرآن و انتشار آثاری در این زمینه با نهضت عظیم اسلامی به رهبری امام خمینی بویژه زمانی که ایشان در نجف دوران تبعید خود را می‌گذراندد همزمان شد . منافقین به خوبی درک کرده بودند که اندیشه های به ظاهر دینی و قرآنی آنان و نیز حیات سیاسی و نظامی شان  که به نوعی به این اندیشه ها گره خورده است ، زمانی مشروعیت پیدا می کند که کاروان سالار انقلاب عظیمی که خود فقيه، مرجع و مفسري شناخته شده است، اين انديشه‌ها را تأييد كند.از اين رو دو تن از بهترين تئورسين‌هاي خود به نام حسين روحاني و تراب حق‌شناس را به نجف فرستادند و آنان طي چند جلسه به طور مستمر به حضور امام رسيده و تفكرات و انديشه‌هاي مجاهدين خلق را در عرصه‌هاي دين‌شناسي خدمت ايشان ارائه مي‌كردند. كتابهايي كه حسين روحاني با خود همراه داشت و منعكس كننده تفكرات سازمان مجاهدين خلق بود عبارت بودند از: راه انبياء راه بشر و امام حسين كه آن روزها نامش سيماي يك مسلمان بود. در اين جا مناسب است بخشي از اين پرونده مهم تاريخي را از زبان حسين روحاني و نيز از زبان آقاي دعايي از ياران نزديك امام كه آن روزگار در كنار امام و در نجف حضور داشت و در تشكيل اين جلسات بسيار موثر بود ـ باز خواني كنيم.
حسين روحاني در تحليل نگرش سازمان مذكور درباره اسلام و تناقص آن با مباني فكري امام چنين آورده است:
«از نظر ايدئولوژي، ظاهراً هم ما و هم آيت الله خميني به مكتب اسلام معتقد بوديم. اما هر يك با برداشت خاص خود از اين مكتب، … آنچه كه آيت الله خميني بدان اعتقاد داشت بي كم و كاست همان بينش و تفكر اسلامي به مفهوم واقعي خودش بود … آنچه را كه ما از اسلام برداشت مي‌كرديم در واقع برداشتي التقاطي و دواليستي بود كه هم رنگ اسلام داشت و هم رنگ ماركسيسم … »
و در جاي ديگر گفته است:
«مجاهدين اصول اعتقادي پنجگانه را قبول ‌داشتند. البته با تحليل‌هاي خاص خودشان. مثلاً در مورد معاد، تحليل بيشتر جنبه علمي و مادي به خود مي‌گرفت و با آن كه در اسلام رايج معمول بود، فرق داشت. و يا در مورد امامت، در عين حال كه امامان را مي‌پذيرفتند ولي نه به عنوان افراد معصوم از خطاء»
بخاطر وجود چنين التقاطي در تفكر منافقين و راهيافت تفسير به رأي در انديشه‌هاي آنها، امام (ره) در پاسخ آقاي دعايي كه از نتيجه مذاكرات و گفتگوهاي علمي منافقين با ايشان با استفاده به «كتاب راه انبياء راه بشر» جويا شد، چنين فرمود:
«اينها ضمن اين كتاب مي‌خواهند بگويند كه معادي وجود ندارد و معاد سير تكاملي همين جهان است واين چيزي است كه خلاف معتقدات اسلامي (است).»
و نيز فرمودند:
«اين‌ها بيش از آن كه تعبد داشته باشند، تمسك دارند، يعني اين مفاهيم كه از نهج البلاغه و از قرآن گرفته مي‌شود و با اين شيوايي عرضه مي‌شود، يك نحود وسيله هست، تمسكي به آن كرده‌اند و از بن دندان ايمان ندارند.»
آقاي دعايي در مصاحبه خود تصريح كرده است كه از روي خوش‌باوري به عقايد و انديشه‌هاي سازمان مجاهدين خلق مي‌نگريسته و داشته كه امام از اين انديشه‌ها حمايت كند. مي‌گويد:
«در آن لحظه بود كه من فهميدم چقدر عجله مي‌كردم در قضاوت، چه قدر زود شيفته مي‌شدم، چه قدر ديرباور بودم كه يك شخصيتي را كه عمري را در تحقيقات فلسفي و اسلامي و فقهي و تفسيري گذرانده، او دقيق مي‌توند بفهمد او دقيق مي‌تواند كه در موصغي كه بايد توقف كرد و كمك كرد و زودباور نبود.»
اين رخداد تاريخي به خوبي اثبات‌گر دو نكته است :
1. خطر انحراف و لغزش از مباني صحيح ديني هماره وجود دارد بويژه براي كساني كه برغم فقر علمي داعيه‌دار ترسيم نظام فكري و عقيدتي باشند.؛
2. جامعه ديني براي سالم ماندن از اين خطرات و مبارزه با آنها هماره به عالمان باريك انديش و عاقبت‌نگر كه سره را از ناسره بازشناسند، نياز دارد.
حضرت امام خود در اين باره چنين آورده است:
«اخيراً ما مبتلا شده‌ايم به يك عده‌اي كه …. مي‌گويند مسلميم، لكن نه توحيدشان توحيد اسلامي است و نه بعثتشان بعثت اسلامي است و نه نبوت‌شان نبوت اسلامي است و نه امامتشان و نه معادشان، هم‌اش برخلاف اسلام است، نه اين كه تازه، يعني ده سال، پانزده سال است پيدا شده‌اند. در وقتي كه اوايل شايد حوزه علميه قم بود، بعضي از همين سنخ آدم‌ها كه معمم بودند، يك روزي آمدند بعضي‌هايشان پيش من و گفتند كه اين طور فهميديم كه معاد همين است. جزا همين عالم است. اين آدم‌ها بودند، از سابق هم بودند، حالا زياد شدند. من نجف كه بودم يك آدمي آمد از طرف يك گروهي و بيشتر از بيست روز، بعضيها مي‌گفتند بيست‌وچهار روز آن‌جا ماند هر روز هم آمد پيش من، من يك ساعت يا بيش‌تر به او مهلت دادم كه صحبت كرد، تمام صحبتش هم از قرآن بود و نهج البلاغه، تمام صحبتش، من سوء ظن به او پيدا كردم.»
چنان كه همراهان امام خميني (ره) تأكيد كرده‌اند امام برغم جلسات مكرر سخنگو و فرستاده سازمان منافقين كه خود يك روحاني، و برغم آن كه برخي اطرافيان ايشان تمايل بلكه اصرار داشتند كه امام با خوش‌بيني با تأييد و امضاي انديشه‌هاي منافقين از آنان براي مبارزه با نظام پهلوي حمايت كند. اما امام با داشتن درايت و فراست تحسين برانگيز كه حتي براي دوستان امام شگفت‌انگيز بود، با سوءظن به تفكرات آنان از تأييد و امضاي اين انديشه‌ها اجتناب كرد، سوء نيت منافقين از گفتاري كه از اين سخنگو يعني حسين روحاني نقل كرديم هويداست. امام در اين گفتار تصريح مي‌كند كه آنان به ظاهر مسلمان‌اند اما ايمان و عقيده‌شان به هيچ وجه منطبق با آموزه‌هاي ديني نيست.
حضرت امام در جايي ديگر با صراحت اعلام كردند كه حتي گروهي از كمونيستها و ملحدان مدعي تفسير قرآن شدند.
«در اين اواخر هم يك اشخاصي پيدا شده‌اند كه اصلاً اهل تفسير نيستند، اين‌ها خواسته‌اند مقاصدي (را) كه خودشان دارند به قرآن و به سنت نسبت بدهند. حتي يك طايفه‌اي از چپيها و كمونيستها هم به قرآن تمسك مي‌كنند، براي همان مقصدي كه دارند اين‌ها مقصود خودشان را مي‌خواهند به خورد جوانهاي ما بدهند، به اسم اين كه اين اسلام است. و لهذا آنچه من عرض مي‌كنم اين است كه اشخاصي كه رشد علمي زيادي پيدا نكرده‌اند، جوانهايي كه در اين مسايل و در مسايل اسلامي وارد نيستند، كساني كه اطلاع از اسلام ندارند، نبايد اين‌ها در تفسير وارد بشوند.»
گفتار ديگر حضرت امام در اين باره چنين است:
«از گفته‌ها و نوشته‌هاي بعضي از جناحها به دست مي‌آيد: افرادي كه صلاحيت تشخيص احكام و معارف اسلامي را ندارند، تحت تأثير مكتبهاي انحرافي، آيات قرآن كريم و متون احاديث را به ميل خود تفسير كرده و با آن تطبيق مي‌نمايند و توجه ندارند كه فقه اسلامي بر اساسي مبتني است كه محتاج به درس و بحث و تحقيق طولاني است.»
از گفتاري كه از حضرت امام در اين‌باره نقل كرديم سه نكته قابل استفاده است:
1. عبارت‌هاي: «اخيراً ما مبتلا شده‌ايم كه به يك عده‌اي … ؛ «در اين اواخر هم يك اشخاصي پيدا شده‌اند … »؛ از گفته‌ها و نوشته‌هاي بعضي از جناحها بدست مي‌آيد» ناظر به گروههاي منحرف فكري و سياسي همچون منافقين و گروه فرقان وساير جناحهاي سياسي منحرف است كه همزمان با حيات علمي و سياسي امام خميني برغم فقر علمي مدعي تفسير قرآن شده و لغزش‌هاي فاحشي را مرتكب شدند.
2. عبارتهايي همچون: «اين‌ها خواسته‌ان مقاصدي (را) كه خودشان دارند به قرآن و به سنت نسبت بدهند»؛ تحت تأثير مكتبهاي انحرافي آيات قرآن كريم و متون احاديث را به ميل خود تفسير كرده و با آن تطبيق مي‌نمايند» نشان از پديده تحميل رأي در رويكرد آنان به قرآن دارد. زيرا در تحميل رأي دو پديده وجود دارد:
الف. شخص پيش از ورود به تفسير قرآن، و تحت تأثير انديشه و تفكراتي ديدگاهي خاص را اتخاذ كرده است.
ب. او پس از مراجعه به قرآن مي‌كوشد كه آن تفكرات پيشيني را بر قرآن تحميل كند. اين پديده طبق گفتار حضرت امام (ره) در منش تفسيري دسته‌هاي منحرف سياسي پيشگفته تحقق داشته است.
1. عبارتهاي همچون «اشخاصي كه رشد علمي زيادي پيدا نكرده‌اند، جوانهايي كه در اين مسايل اسلام وارد نيستند، كساني كه اطلاع از اسلام ندارند، نبايد اين‌ها در تفسير قرآن وارد بشوند.»؛ «توجه ندارند كه مدارك فقه اسلامي بر اساسي مبتني است كه محتاج به درس و بحث و تحقيق طولاني است» خود بيانگر دو نكته است.
نكته نخست : اظهار نظر در علوم و معارف ديني نيازمند سال‌ها درس و بحث و تحقيق است و تنها كساني حق دارند درباره قرآن و احاديث اظهار نظر كنند كه از شايستگي علمي لازم برخوردار باشند. در غير اين صورت مرتكب لغزشهاي نابخشوني خواهند شد.
بدين جهت پيامبر اكرم (ص) در روايتي فرمود: «من افتي الناس بغير علم كان ما يفسده اكثرممّا يصلحه.  اگر كسي بدون علم براي مردم فتوان و حكم صادر كند فساد و تباهي اين كار بيش از صلاح آن است.» و نيز گفته شده اگر كسي از روي جهل و عدم آگاهي درباره قرآن اظهار نظر كند، حتي اگر گفتارش مطابق با واقع باشد پاداشي نخواهد داشت.  زيرا به تعبير علامه طباطبايي اگر او در نتيجه و رسيدن به مقصد صائب باشد در طريق، راه و شيوه خطا كرده است.  گويا شرع طالب است كه در اين مسائل بس خطير افزون بر نتيجه، راهي خاص طي شود. تأكيد عالمان اسلامي بر كسب دانش‌هاي مختلف در عرصه‌هايي همچون، فقه، تفسير، حديث و … نيز بيان‌گر اهميت كسب دانش‌هاي بايسته براي اظهار نظر درباره آموزه‌هاي ديني است.
نكته دوم : اين سخنان تأييد اين مدعا است كه در تفسير اشخاص و جناحهاي پيشگفته افزون بر پديده تحميل رأي. پديده‌ايي ديگر يعني اظهار نظر درباره قرآن بدون برخورداري از دانش‌هاي بايسته وجود تفسر داشته است.
علی نصیری