کتاب «روششناسی نقد احادیث» در یک نگاه | علی نصیری گیلانی (این مقاله در جدیدترین شماره فصلنامه رهنامه (ش 23- 24) انتشار یافته است.)
اشاره: مجموع معیارهای مورد استناد علامه طباطبایی در نقد متنی روایات، عبارتند از: ۱٫ قرآن؛ ۲٫ سنت قطعی؛ ۳٫ مبانی برگرفته از کتاب و سنت؛ ۴٫ ضرورت دین؛ ۵٫ برهان عقلی؛ ۶٫ تاریخ؛ ۷٫ دستاوردهای قطعی علم.
استاد جعفر سبحانی در کتاب الحدیث النبوی بین الروایه و الدرایه پنج معیار: قرآن، سنت متواتر، عقل، تاریخ صحیح و اجماع امت را معیارهای نقد حدیث برشمرده و براساس همین معیارها به نقد روایات نقل شده از صحابه پرداخته است.
علامه جعفرمرتضی عاملی سیزده معیار را برای بررسی صحت متنی روایات بدین شرح بر شمرده است: ۱٫ بررسی احوال ناقلان و راویان حدیث؛ ۲٫ برخورداری حدیث از شیوههای صحیح؛ ۳٫ هماهنگی با مبانی فکری و عقیدتی؛ ۴٫ هماهنگی با شخصیت واقعی چهرههای تاریخی؛ ۵٫ عدم تناقض میان نصوص؛ ۶٫ عدم مخالفت با حقیقت ملموس و محسوس؛ ۷٫ عدم مخالفت با بدیهیات؛ ۸٫ عدم مخالفت با حقایق ثابت شده تاریخی؛ ۹٫ عدم مخالفت با حقایق علمی که با ادله قطعیه ثابت شدهاند؛ ۱۰٫ برخورداری از امکان تحقق تاریخی؛ ۱۱٫ هماهنگی با احکام عقلی و فطری؛ ۱۲٫ هماهنگی با مقتضیات سیاسی و اجتماعی محیط صدور روایت؛ ۱۳٫ بزرگترین و محکمترین معیار قرآن است.
مقدمه
کتاب «روششناسی نقد احادیث»، همانگونه که در مقدمه آن آمده، حاصل ده سال پژوهش این ناچیز در زمینه نقد روایات است که با زحمت زیاد فراهم آمده و در آن اهداف ذیل دنبال شده است:
تبیین انواع آسیبهای حدیثی اعم از آسیبهای عمدی و طبیعی
تاکید بر ضرورت نقد منابع حدیثی با توجه به نقش آنها در عرصه دین شناخت
تاکید بر پیراستگی بیشتر جوامع حدیثی شیعه در مقایسه با جوامع حدیثی اهل سنت
تبیین مراحل هشتگانه نقد سندی روایات از قبیل اصالت حدیث و اعتبار منابع
بازکاوی علمی معیارهای نقد متنی روایات (ده معیار)
معرفی صدها روایت ضعیف و مجعول
از سویی دیگر، به رغم اذعان صاحبنظران مبنی بر ضرورت پالایش منابع حدیثی، کار علمی جامعی در این زمینه انجام نگرفت.
نگارنده برای ارایه اثری جامع، به بررسی عموم منابع عام و خاص فریقین در زمینه نقد روایات پرداخت و افزون بر آن در بررسی میدانی منابع حدیثی بسیاری از روایاتِ دچار آسیب را مورد شناسایی قرار داد.
از سویی دیگر در بررسی جایگاه هریک از معیارهای نقد متنی روایات از قبیل عقل و علم کاری گسترده انجام گرفت و در فصل یازدهم کتاب با نقد سه روایت شایع میزان کارآیی دو روش نقد سندی و متنی را به تصویر کشید.
این کتاب از جهات ذیل دارای نوآوری میباشد:
۱ـ نگریستن در فصل سوم کتاب که در آن آثار فریقین در زمینه نقد به تفصیل معرفی شدهاند، نشان میدهد که تاکنون تحقیق جامعی در این زمینه انجام نگرفته است. این کتاب نخستین اثری است که با گستردگی فراوان و تحقیقات عمیق، روشهای نقد روایات را مورد بررسی قرار داده است. حجم کتاب و استفاده از حدود ۴۵۰ منبع گواه مدعاست.
۲ـ در بررسی سیر تاریخی نقد و معرفی تفصیلی تلاش فریقین در زمینه نقد روایات تحقیقی بدیع انجام یافته است.
۳ـ مراحل و گامهای هشتگانه در نقد سندی (با ملاحظه برخی از این مراحل) با چنین رویکردی برای نخستین بار در این کتاب ارایه میشود.
۴ـ دستهبندی روشمند معیارهای دهگانه نقد متنی روایات و تقسیم آنها به نقد درونی و بیرونی، دستاورد نوینی است که میتواند به آشفتگی و عدم جامعیت مباحث صاحبنظران در این زمینه پایان دهد.
۵ـ در بررسی معیارهایی همچون کتاب، سنت، عقل و علم، ابهامها و شبهات موجود در این زمینه مورد بررسی دقیق قرار گرفته و راهحلهای مناسب ارایه شده است.
۶ـ در بازکاوی ماهیت، نقش و کارکرد هریک از معیارهای دهگانه کار نسبتاً گستردهای انجام یافته و منابع گسترده و جدید مورد توجه قرار گرفته است.
افزون بر نکات پیشگفته تمام فصول کتاب به اضافه بخش پایانی آن دارای خلاصه و نتیجهگیری است و نمایه کاملی از آیات، روایات و … در آخر کتاب آمده است.
معرفی بخشهایی از مباحث کتاب
برای آنکه خوانندگان فرهیخته با محتوای کتاب آشنا شوند، بخشهایی از مباحث محتوایی آن را بازتاب میدهیم.
مفهومشناسی نقد
نقد گاه در معنای فقهی در برابر نسیه قرار میگیرد و معنای آن پرداخت آنی ثمن یا مثمن است در برابر نسیه که در آن متاع نقد و پول در زمانی دیگر پرداخت میشود[۱] یا در برابر سلَف که در آن ثمن یا پول به صورت نقدی پرداخت میشود، اما مثمن یا کالا در زمانی دیگر به خریدار داده میشود. چنان که واژه «نقد» در گفتار حضرت امیر(ع) خطاب به شریح قاضی به همین معنا به کار رفته است. آنجا که امام فرمود:
فانظر یا شریح، لا تکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک، أو نقدت الثمن من غیر حلالک، فإذا أنت قد خسرت دار الدنیا و دار الآخره؛[۲] ای شریح! بنگر که این خانه را از مالی غیر از مال خود نخریدی باشی یا پول آن را از راه غیر حلال نقد نکرده باشی که در این صورت در دنیا و آخرت زیان کردهای.
گاه نقد به معنای سره و ناسره کردن به کار میرود. چنین کارکردی گاه در امور حقیقی تحقق مییابد، چنان که درباره سره و ناسره کردن درهم و دینار از واژه «نقد» استفاده میشود و گاه در سره و ناسره کردن در امور اعتباری از واژه «نقد» بهره میگیرند، چنان که درباره جدا کردن صحیح از سقیم گفتار یا کردار از این واژه استفاده میشود و میگویند کلام قابل نقد است.
نگریستن در گفتار واژهشناسان نشان میدهد که واژه نقد در کارکرد اولیه خود تنها برای تمییز سره از ناسره امور حقیقی همچون درهم و دینار به کار میرفته است و پس از گذشت دورهای از کارکرد این واژه، از آن در مفهوم سره از ناسره کردن مطلق گفتار و در مرحله پسین به معنای نقد شعر و نثر استفاده شده است.
از سویی دیگر باید دانست که عموماً نقد کلام را به معنای اظهار عیوب و محاسن کلام دانستهاند: «نقد الکلام اظهر ما به من العیوب أو المحاسن؛[۳] نقد کلام به معنای اظهار عیوب و محاسن یک کلام است.»
به عبارت روشنتر، به عکس معنایی که در آغاز از واژه نقد به ذهن میرسد و چنین به نظر میرسد که این واژه تنها به معنای نشان دادن عیوب کلام است، نقد هم جانب ایجابی و جانب سلبی دارد، یعنی به این معنا است که عیبهای کلام آشکار شود و هم خوبیهای آن هویدا گردد.
میتوان حدس زد که ریشه تاریخی کاربست نقد در نقد گفتار و نیز رواج این اصطلاح در تحقیقات غربیان در شیوع این واژه در میان حدیثپژوهان معاصر موثر بوده است. از این رو برخی از آنان از عنوان نقد در نگاشتههای خود بهره جستهاند. چنان که حسین حاج حسن از حدیثپژوهان معاصر شیعه نام کتاب خود را نقد الحدیث فی علم الروایه و علم الدرایه گذاشته و مسفر عزم الله دمیینی بر کتاب خود عنوان مقاییس نقد متون السّنه را برگزیده است.
با اینحال، تاکنون تعریف روشنی از این اصطلاح ارایه نشده و جسته و گریخته میتوان به برخی از تعاریف دست یافت.
بهعنوان نمونه محمد مصطفی اعظمی در تعریف اصطلاحی نقد احادیث آورده است:
و یمکن تعریفه بانه تمییز الاحادیث الصحیحه من الضعیفه و الحکم علی الرواه توثیقاً و تجریحاً؛[۴] نقد به معنای جدا ساختن احادیث صحیح از ضعیف و مشخص ساختن جرح و تعدیل راویان است.
ضرورت نقد روایات
واقعیتهای تاریخی نشان میدهد که سنت در سیر تاریخی خود با انواع آسیبها از جمله بحران وضع و جعل به صورتی گسترده روبرو شد و انبوهی از روایات ناصحیح به هدف تخریب مبانی عقیدتی و اخلاقی مسلمانان ساخته شد و در میان جوامع روایی فریقین راه یافت.
گرچه صاحبنظران اهل سنت آغاز راهیافت پدیده جعل در میان روایات را پس از قتل عثمان یا شهادت حضرت امیر(ع) و شکلگیری فرقههای مختلف کلامی دانستهاند[۵]، اما شواهدی مختلف از جمله در سخنان پیامبر و ائمه(علیهما السلام) نشان میدهد که کار جعل و ساختن حدیث از دوران پیامبر(ص) و همزمان با حیات ایشان آغاز شد.[۶]
چنان که پیامبر اکرم(ص) خود از پیدایش دروغپردازان و جعل روایات و انتساب آنها به خود خبر داده و به شدت از آن بر حذر میداشت.[۷]
چنانکه آن حضرت از پراکنده شدن مسلمانان به هفتاد و سه فرقه در کنار یهود و نصاری که به ترتیب به هفتاد و یک و هفتاد و دو فرقه پراکنده شدند، خبر داد و تمام فرقهها به استثنای یک فرقه را اهل هلاکت دانست.[۸]
بررسی عوامل شکلگیری فرقههای مختلف اسلامی که عقاید و آراء آنها در کتابهای مربوط به ملل و نحل انعکاس یافته، نشان میدهد که عموم بنیانگذاران آنها از روی غرض یا جهل در اثر سوء فهم از قرآن یا به استناد روایات ناصحیح دچار چنین انحرافاتی شدهاند.
و از آنجا که فقیهان در فتاوای خود و نیز قُضات در کیفیت قضاوت خود، پس از قرآن به همین روایات مراجعه میکردند، شکاف عظیمی میان اعمال دینی و عبادی و تعامل اجتماعی مردم رخ نمود.
گویا این امر از همان آغاز مشکلات زیادی را متوجه جامعه اسلامی کرده بود که از حضرت امیر(ع) علت اختلاف روایتها را جویا شدند و آن حضرت با تقسیمبندی راویان به چهار دسته، به ارزیابی این امر پرداختند.[۹]
بدین ترتیب بدعتهای ناروا و سنتشکنیها میان مسلمانان چنان اوج گرفت که امام علی(ع) در سال سی و پنجم هجرت خود را با اسلامی وارونه شده مواجه دید و به خاطر ریشهدار بودن این بدعتها از قضات خود خواست که بسان دوران خلفا پیشین قضاوت کرده و اجتماع مسلمانان را پراکنده نسازند و خود به تغییر بدعتها مگر در مواردی محدود اقدام نکرد.[۱۰]
کار جعل و وضع احادیث چنان بالا گرفت که اگر در آغاز راه به صورت پنهانی و با زیرکی انجام میگرفت، در ادامه از پشتوانه بخشنامههای حکومتی برخوردار شد.[۱۱]
میزان راهیافت انواع آسیبها در جوامع حدیثی فریقین
باید اذعان کرد که میزان راهیافت روایات ناسره در میان میراث روایی اهل سنت به مراتب بیشتر از میراث روایی شیعه است. مقایسهای نه چندان گسترده میان صحیح بخاری بهعنوان نخستین و محکمترین جامع روایی اهل سنت با کتاب کافی بهعنوان مهمترین جامع روایی شیعه بهویژه در روایات معارف این ادعا را اثبات میکند.[۱۲]
ادعای صاحبان صحاح سته اهل سنت مبنی بر روبرو شدن با انبوهی از روایات ضعیف و مجعول یکی از شواهد مدعا است.[۱۳]
این امر را میتوان ناشی از دو عامل دانست:
۱ـ ائمه اطهار(علیهم السلام) از آغازین روزها با دریافت خطر ممانعت از گردآوری روایات و هجوم روایات برساخته با کوششی خستگیناپذیر به انتشار روایات به منظور حفظ این میراث و نیز پیراستن آنها به هدف مقابله با روایات مجعول پرداختند.
امامان شیعه در کنار تربیت شاگردان حدیثشناس همچون زراره، محمد بن مسلم، ابوبصیر، بزنظی و آموزش آنان در چگونگی برخورد با اینگونه روایات، حتی از بازبینی شماری از نگاشتههای حدیثی و حک و اصلاح آنها غفلت ننمودند.[۱۴]
ژرفنگری ائمه(علیهم السلام) و دقت آنان در برخورد با بخشی از روایات، آن هم در دوران تدوین نخستین دستمایههای مکتوب حدیثی یعنی اصول چهارصدگانه، تأثیر بسزایی در پالایش روایات داشته است. تا آنجا که گروهی از عالمان شیعه یعنی اخباریان با تأکید بر همین نکته تمام روایات کتب اربعه را پیراسته و عاری از جعل و وضع دانستند.[۱۵]
البته این مدعا از سوی عموم صاحبنظران شیعه مردود شمرده شده است. زیرا اولاً نظارت و بازبینی مکتوبات حدیثی توسط اهل بیت(علیهم السلام) شامل همه موارد و همه روایات نبوده است و ثانیاً وجود برخی از روایات ناسره در نگاشتههای حدیثی شیعه، ادعای پیراسته بودن مطلق جوامع حدیثی شیعه را مخدوش میسازد.[۱۶]
در مقابل، چنین نظارت و اشرافی از سوی معصوم به هنگام گردآوری روایات اهل سنت وجود نداشته است. به عبارت روشنتر حتی اگر محدثانی همچون بخاری را در گردآوری و تدوین روایات، شخصی مغرض ندانیم، فقدان نظارتی از سوی معصوم هرچند به صورت غیرمستقیم و دورادور، در راهیافت انبوه روایات برساخته در جوامع حدیثی اهل سنت موثر بوده است.
۲ـ واقعیتهای تاریخی به خوبی گواهی میدهد که برخی از عالمان اهل سنت از سوی دستگاه حاکم در دوران اموی و عباسی تحت حمایت بلکه تا حدودی تحت سیطره بودهاند.
درخواست عمر بن عبدالعزیز از محمد بن مسلم بن شهاب زهری برای تدوین روایات[۱۷] و درخواست منصور دوانیقی از مالک برای فراهم آوردن موطّا[۱۸] و درخواست سلیمان بن عبدالملک از زبیر بن بکار برای نگاشتن سیره و درخواست خالد قسری از ابن شهاب زهری برای نگاشتن تاریخ از شواهد مدعا است.
جالب آنکه سلیمان بن عبدالملک پس از دیدن روایاتی در ستایش انصار در سیره زبیر بن بکار به سوزاندن کتاب فرمان داد[۱۹] و خالد قسری از ابن شهاب زهری خواست در تدوین سیره به هیچ روی نامی از علی(ع) و فضایل او نبرد.[۲۰]
بنابراین عموم صاحبان جوامع حدیثی نمیتوانستند بدون یکسونگری، روایات را گرد آورند. چنان که بخاری در صحیح خود تحت تاثیر همین عوامل حتی یک روایت از امام باقر(ع) و صادق(ع) نقل نکرده است![۲۱]
چگونه از دستگاه سراسر جنایتپیشه اموی و عباسی که تمام تلاش خود را برای محو نام، یاد و فضایل اهل بیت به کار بسته، میتوان انتظار داشت که اجازه یادکرد روایاتی در فضایل آن بزرگواران را بدهند؟![۲۲]
از سوی دیگر، طبیعتِ حبّ به دنیا و کسب مال و مقام شماری از محدثان را واداشت که دین خود را به دنیا فروخته و روایاتی را منطبق با خواست و اراده حاکمان برساخته و در جوامع روایی خود راه دهند. براستی آیا وجود دهها روایت در جوامع روایی اهل سنت که دلالت بر مجبور بودن انسانها و سیطره مطلق اراده الهی در رفتار آدمیان دارد[۲۳]، یا راهیافت روایاتی که در آنها بر سکوت و بلکه همراهی با حاکمان ستمگر تاکید شده[۲۴]، نشان از دخالت دستگاه حاکم برای موجّه ساختن اصل حکومت و رفتار حاکمان ندارد؟!
در برابر، گردآورندگان میراث روایی شیعه از سوی هیچ زمامداری برای جعل یا حذف حدیث، تطمیع یا تهدید نشدند. این عوامل باعث پیراستگی بیشتر میراث روایی شیعه در مقایسه با میراث روایی اهل سنت شده است.
ضرورت نقد و پالایش جوامع حدیثی
با صرفنظر از میزان راهیافت آسیبها در جوامع حدیثی فریقین، آنچه باید مورد توجه قرار گیرد اذعان به راهیافت انواع آسیبها در جوامع حدیثی و ضرورت نقد و پالایش آنها از این آسیبها است.
باری، نقد روایات به مفهوم جدا ساختن روایات ناسره از سره به دو صورت سندی با بررسی سلسله راویان و متنی با بررسی محتوایی روایات و عرضه آنها بر معیارهایی همچون قرآن، کاری است بس ضروری، که میبایست به صورت گسترده و میدانی پیش از آنکه بیگانگان و غرضورزان به هدف بیاعتبار ساختن جوامع روایی به آن پیشدستی کنند، از سوی محققان اهل سنت و شیعه انجام پذیرد.
خوشبختانه به رغم ناخشنودی و مخالفت برخی سادهاندیشان که جوامع نخستین روایی فریقین را پیراسته و عاری از هرگونه آسیب بهویژه آسیب جعل و وضع میدانند، گامهای مثبتی از سوی اندیشوران فریقین برای نقد و پالایش روایات برداشته شده است.
اهتمام به نقد و پالایش احادیث در میان فریقین همزمان با تدوین احادیث و البته در گامهای پسین به سه صورت ذیل دنبال شد:
۱ـ دانشهای مختلف حدیثی همچون رجال الحدیث و مصطلح الحدیث شکل گرفت که عمده آنها به پالایش احادیث کمک رساند. بهعنوان مثال در مصطلح الحدیث در بررسی اصطلاحاتی همچون، شاذّ، منکر، معلّل، مضطرب، مدرَج و مصحف به این مسأله پرداخته شده است. کتابهای درایه شهید ثانی و مقباس الهدایه شیخ عبدالله مامقانی در میان شیعه و کتابهای معرفه علوم الحدیث از حاکم نیشابوری، الکفایه از خطیب بغدادی و معرفه انواع علم الحدیث از ابنصلاح شهرزوری در میان اهل سنت از این نوعاند.
۲ـ شماری از صاحبنظران به جای پرداختن به مباحث نظری نقد، به معرفی انواع آسیبها در احادیث و ارایه فهرستی از روایاتِ فاقد صحت روی آوردند. در میان شیعه میتوان از کتاب الاخبار الدخیله از علامه شوشتری، الحدیث النبوی بین الروایه و الدرایه از آیت الله سبحانی و کتاب الموضوعات فی الاخبار و الآثار از هاشم معروف الحسنی نام برد.
در میان اهل سنت میتوان به کتابهای التذکره فی الاحادیث الموضوعات از محمّد بن طاهر مقدسی (م ۵۰۷)، الموضوعات من الاحادیث المرفوعات از ابنجوزی (م ۵۹۷)، اللآلی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه از جلال الدین سیوطی (م ۹۱۱)، تذکره الموضوعات از محمّد بن طاهر فتنی هندی (م۹۸۶)، الاسرار المرفوعه فی الاخبار الموضوعه از ملاعلی قاری (م ۱۰۱۴) و کتاب سلسله الاحادیث الضعیفه والموضوعه از ناصرالدین البانی نام برد.
۳ـ شماری از صاحبنظران با تدوین نگاشتههایی خاص به بررسی معیارها و روش نقد احادیث پرداختند. به این معنا که در کنار برشمردن روایات ضعیف و مجعول، بیشتر توجه خود را به بررسی روشهای نقد روایات معطوف ساختند. در میان شیعه میتوان از کتاب دراسات فی الحدیث و المحدثین از هاشم معروف الحسنی و کتاب نقد الحدیث فی علم الروایه و علم الدرایه از حسین حاج حسن نام برد.
در میان اهل سنت میتوان به کتابهای المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف از ابن قیم و مقاییس نقد متون السّنه از عزم الله دمیینی نام برد.
در این بین مناسب است از کتاب أضواء علی السنه المحمدیه به صورت خاص یاد کنیم که بیپروا به نقد بخشی از روایات مهمترین منابع روایی اهل سنت از جمله صحیح بخاری که از نگاه عموم عالمان اهل سنت پس از قرآن مقدسترین کتاب تلقی میشود، پرداخته است.[۲۵]
دلایل ضرورت نقد روایات
ضرورت نقد روایات با توجه به دو نکته قابل اثبات است که عبارتند از: ۱٫ راهیافت انواع آسیبها در روایات؛ ۲٫ پیامدهای راهیافت انواع آسیبهای حدیثی در حوزه دین شناخت.
اینک به اختصار به بررسی این نکات میپردازیم.
۱ـ راهیافت انواع آسیبها در روایات
آسیبهای روایات را میتوان به آسیبهای طبیعی نظیر تصحیف و آسیبهای عمدی نظیر جعل تقسیم کرد. راهیافت آسیب در روایات با توجه به گستردگی نقش روایات در عرصههای مختلف دین شناخت، حکایت از خطر این آسیب دارد.
این امر را میتوان در قالب یک مثال و تشبیه پیکره دین به پیکره یک شهر تبیین کرد و روایات را به مثابه آبی دانست که در لولههای مخصوص جریان داشته و به خانههای مردم متصل است. راهیافت انواع آسیبها همچون آسیب جعل در روایات بهمنزله راهیافت انواع ویروسها و میکربها در مجاری آب آن شهر است که نوشیدن آن شماری از مردم را مسموم و مصدوم خواهد کرد. نقد روایات را نیز میتوان به میکربزدایی از آب و پالایش آن از همه سمومات دانست.
بر این اساس، اگر با راهیافت میکربها و ویروسهای خطرناک در مجاری آب شهر، این پرسش به ذهن تبادر کند که سمزدایی و میکربزدایی تا کجا باید دنبال شود، پاسخ آن این است که باید دید آن سموم و میکربها تا کجا در مجاری شُرب شهر گسترش یافتهاند.
به هر میزان که آن سمومات گسترش یافته باشند، کار سمزدایی و پاکسازی آب گستردهتر و دشوارتر خواهد بود.
با این تشبیه و با توجه به گستردگی راهیافت آسیبهای حدیثی در انواع علوم و دانشهای اسلامی، میتوان پیبرد که تا چه میزان باید نقد و پالایش احادیث را گسترش داده و به آن اهتمام نشان داد.
ژرفنگری ائمه(علیهم السلام) و دقت آنان در برخورد با بخشی از روایات، آن هم در دوران تدوین نخستین دستمایههای مکتوب حدیثی یعنی اصول چهارصدگانه، تأثیر بسزایی در پالایش روایات داشته است.
چنانکه میتوان بر این نکته تاکید کرد که یکی از عوامل پیدایش فرق مختلف در میان مسلمانان راهیافت آسیب جعل در روایات بوده است. زیرا بررسی عوامل شکلگیری این فرقهها که عقاید و آراء آنها در کتابهای مربوط به ملل و نحل انعکاس یافته، نشان میدهد که بنیانگذاران آنها از روی غرض یا جهل در اثر سوء فهم از قرآن یا به استناد روایات ناصحیح دچار چنین انحرافاتی شدهاند.
چنان که وجود آسیب تناقض یا اختلاف در روایات که گاه فراتر از اختلاف از قبیل اختلاف عام و خاص؛ مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ است بهگونهای که با جمع عرفی معالجه دو دلیل ممکن نباشد، از واقعیتهای موجود جوامع حدیثی است.
اختلاف در آنجا که روایات منتسب به معصومان باشد به خاطر عدم امکان راهیافت تناقض در گفتار معصوم به استناد آیه عدم اختلاف، بدون وجود توجیه مناسب نامعقول است. مگر آنکه توجیهاتی نظیر تقیه یا بداء یا نسخ یا مجاز بودن ائمه (علیهم السلام) برای مخاطبانی خاص در کاستن یا افزودن آموزههای دینی در بین باشد.
چنان که ائمه(علیهم السلام) در مواردی تعدد و تنوع پاسخهای خود درباره یک مسأله را به آیه «هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِک بِغَیرِ حِسَابٍ»[۲۶] مستند دانستهاند[۲۷] و نیز تقیه و محافظت از جان شیعیان را یکی از عوامل دیگر در ارایه پاسخهای مختلف و عموماً مطابق با آرای عامّه دانستهاند.[۲۸]
با صرفنظر از توجیهات پیشگفته راهیافت تناقض در گفتار معصومان غیرممکن است. به همین دلیل ائمه سخنان خود را عین سخنان پدران خود و رسول خدا دانسته است. امام صادق(ع) فرمود:
حدیثی حدیث ابی و حدیث ابی حدیث جدّی و حدیث جدّی حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول الله و حدیث رسول الله قول الله عزوجل.[۲۹]
با این توضیح میتوان مدعی شد که مراجعه به روایات نقل شده از پیامبر و ائمه(علیهما السلام) در جوامع حدیثی فریقین نشان میدهد که شماری از آنها همچنان با آفت تناقض روبرو هستند، بیآنکه بتوان از توجیهات پیشگفته برای توجیه آنها بهره جست. این امر حکایت از راهیافت آسیبهایی فراتر از موارد پیشگفته در جوامع حدیثی دارد.
به هر روی پدیده اختلاف صدماتی را به میراث روایی بر جای مانده وارد ساخته است که از جمله آنها میتوان به انتقادات و تشکیکهای مغرضانه معاندان اسلام و نیز تردید و انحراف عقیدتی برخی از شیعیان و پیروان ائمه(علیهم السلام) اشاره کرد.
چنانکه ثقه الاسلام کلینی کافی را در پاسخ نامه برادری دینی نگاشت که از اختلاف روایات و در نتیجه اختلاف دینداران نزد او شکایت برد و از او خواست با تدوین کتاب حدیثی جامع و با آوردن روایات هماهنگ و همصدا و موافق با معیارهایی همچون کتاب و سنت و مخالفت عامه بساط این اختلافها را برچیند.[۳۰]
شیخ طوسی نیز در مقدمه تهذیب الاحکام مهمترین انگیزه خود از تألیف این کتاب را طعنه مخالفان بر روایات شیعه و نیز تردید شماری از شیعیان فاقد عمق اندیشه در حقانیت شیعه دانسته است[۳۱] و در سرتاسر این کتاب و کتاب استبصار کوشیده تا به شیوههای مختلف میان روایات سازگاری برقرار کند.
در میان اهل سنت عالمانی همچون ابن قتیبه برای علاج همین بحران اختلاف با تدوین کتاب تاویل مختلف الحدیث چارهاندیشی کردهاند.[۳۲]
۲ـ پیامدهای راهیافت انواع آسیبهای حدیثی در حوزه دین شناخت
در نگریستن در کارکرد سلبی آسیبهای روایی نشان میدهد که این آسیبها پیامدهای مختلفی را در حوزه دین شناخت در پی داشته و دارد که ما در اینجا به پنج مورد آن اشاره میکنیم که عبارتند از: ۱٫ ظهور فرق مختلف اسلامی؛ ۲٫ راهیافت اختلاف در عرصههای مختلف دین شناخت؛ ۳٫ زمینهسازی استهزاء آموزههای دینی؛ ۴٫ زمینهسازی بیاعتقادی به دین و آموزههای دینی؛ ۵٫ اعلام بیاعتباری سنت. اینک به اختصار به بررسی این آسیبها میپردازیم.
۱ ـ ۲ـ ظهور فرق مختلف اسلامی
براساس روایت مشهور نبوی امت اسلامی به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشود و این در حالی است قرآن و پیامبر(ص) بارها از پراکندگی هشدار داده و مردم را به وحدت فراخواندند.
یکی از خاستگاههای اصلی بروز و ظهور فرق مختلف اسلامی، آسیبهایی موجود در روایات بوده است به این معنا که شماری از فرق بر بنیاد روایات جعلی شکل گرفته و برخی دیگر با تکیه به فهم ناصحیح از متون روایی پدید آمدهاند.
در اینجا مناسب است گفتار ابن قتیبه در این زمینه را نقل کنیم. او در بخشی از مقدمه کتاب خود چنین آورده است:
مرجئه به این روایت استناد میکنند: هر کس کلمه توحید بر زبان جاری کند وارد بهشت میشود. گفته شد: حتی اگر زنا کند یا مرتکب سرقت شود؟! فرمود: حتی اگر زنا کند یا مرتکب سرقت شود… و قدریه به این روایت استناد میکنند: هر فرزندی بر فطرت توحید زاده میشود تا آنکه والدین او را یهودی یا نصرانی میکنند… و مفوضه به این روایت استناد میکنند: عمل کنید که زمینه هر کس برای آنچه آفریده شده، فراهم میگردد و بدانید هر کس که اهل سعادت باشد او برای فرجام سعادت عمل خواهد کرد و هر کس که اهل شقاوت باشد برای فرجام شقاوت عمل خواهد کرد.[۳۳]
در نگریستن در روایاتی که بنا به عقیده ابن قتیبه از سوی بنیانگذاران فرق مختلف مورد استفاده قرار گرفته، نشان میدهد که در برخی از موارد، آسیب متوجه نوع فهم و تفسیر از روایات بوده و در برخی از موارد از تکیه به روایاتِ برساخته ناشی شده است.
۲ ـ ۲ـ راهیافت اختلاف در عرصههای مختلف دین شناخت
آسیبهای روایی افزون بر زمینهسازی برای پدید آمدن فرق مختلف، زمینه را برای راهیافت اختلاف در عرصههای مختلف دین شناخت فراهم ساخت. دامنه این اختلاف را میتوان در حوزههای عقاید، اخلاق و احکام جستجو کرد.
ابن قتیبه در بخشی از مقدمه خود به روایاتی برساخته در حوزه خداشناسی اشاره میکند که زمینهساز تصویری انسانوار از خداوند شدهاند.[۳۴]
او این نقش را به حوزه اخلاق و احکام توسعه داده و بهعنوان نمونه معتقد است اختلاف عالمان اخلاق در زمینه برتری فقر بر غنا و به عکس، از دو دسته روایات در این زمینه ناشی شده است.[۳۵]
۳ ـ ۲ـ زمینهسازی استهزاء آموزههای دینی
بدون تردید راهیافت گسترده جعل در روایات زمینه را برای دشمنان اسلام فراهم ساخت تا مطالبی سست و موهوم را در قالب روایات و از زبان پیامبر و اهل بیت(علیهما السلام) برساخته و در میان مردم پراکندند. این کار در مرحله نخست توسط ملاحده و زنادقه دنبال شد. چنان که وقتی مهدی عباسی ابن ابیالعوجاء را به دار مجازات میسپرد، او گفت که چهار هزار روایت در میان شما پراکندهام که حلال شما را حرام و حرام را حلال کردهام.[۳۶]
در مرحله دوم چنین کوششی توسط یهود و نصارا دنبال شد تا از این رهگذر از جایگاه اسلام، قرآن و پیامبر(ص) فروکاهند. پدیده اسرائیلیات برآیند چنین آسیب گستردهای است.[۳۷]
۴ ـ ۲ـ زمینهسازی بیاعتقادی به دین و آموزههای دینی
در برخی از موارد راهیافت آسیبهای روایی از جمله روایات جعلی بنیاد اعتقادات به اسلام یا تشیع را تخریب میسازد و مخاطبانی که از آگاهی لازم در چگونگی برخورد با این دست از روایات برخوردار نیستند، در معرض بیاعتقادی به دین یا مذهب وا میدارد.
بهعنوان نمونه شماری از جوانان عرب با راهاندازی وبگاهی با عنوان «ملحدان عرب» اعلام کردند که یکی از دلایل آنان در رها کردن اعتقاد به اسلام برخورد کردن با «حدیث ذباب» است. آنان در این وبگاه گفتهاند چگونه میتوانند به رسالت پیامبری ایمان آورند که معتقد است با افتادن مگس در غذا، باید مگس را در آن غوطهور ساخت!
باری، آسیب جعل زمینه راهیافت چنین روایتی در برخی از منابع حدیثی اهل سنت را فراهم ساخت و در پی آن به بنیاد عقیدتی این دست از جوانان عرب صدمه وارد کرد.
از جمله آسیبهای حدیثی وجود اختلاف در روایات است. این امر به اذعان شیخ طوسی زمینه بیاعتقادی برخی از شیعیان را فراهم ساخت. شیخ طوسی در مقدمه کتاب تهذیب الاحکام درباره انگیزه خود از تدوین این کتاب چنین آورده است:
وجود اختلاف در روایات باعث مشتبه شدن امر بر گروهی (از شیعیان) شده که از قوت علمی و بصیرت لازم به مراتب فکری و مفاهیم الفاظ برخوردار نیستند و بسیاری از آنان به خاطر این شبهه و ناتوانی از حلّ آن، دست از اعتقاد حق کشیدند. من از استادم شیخ مفید شنیدم که میگفت: ابوالحسن هارونی علوی، به حق و امامت اهل بیت(علیهم السلام) اعتقاد داشت، اما وقتی اختلاف احادیث را دید و وجود مفاهیم روایات برای او روشن نبود، از دین حق برگشت و به عقیده مخالفان (تسنّن) گرایید.[۳۸]
۵ ـ ۲ـ اعلام بیاعتباری سنت
راهیافت آسیبهای مختلف در روایات زمینه را پدید آمدن فرقه «قرآنیون» فراهم آورد. یعنی گروهی که معتقدند سنت فاقد اعتبار بوده و تنها منبع دین شناخت قرآن است.
قرآنیون میگویند اگر احادیث جزو دین و منبع و شناخت احکام الاهی بود، نمیبایست در احادیث خدشه شود و نقدهایی بر سند ومتن احادیث از سوی مخالفان دین ارایه گردد!
حافظ اسلم یکی از مروّجان قرآنیون میگوید:
ان الاحادیث فقد انتقدت علیها ما افقدها صفه الدین لان الامورالدینیه لا یدخلها النقد و آراء الرجال؛[۳۹] در احادیث چنان نقدهایی وارد شده که ویژگی دینی بودن را از آنها گرفته است زیرا امور دینی جای نقد و آراء اشخاص نیست.
او نیز در اینباره چنین آورده است:
الاعتراضات الموجّهه للاسلام من غیر أهله لا تأتی الّا عن طریق الاحادیث التی اقرّ المسلمون بصحّتها و هی موضوعه الاصل لاصله لها بالدین؛[۴۰] اشکالاتی که از سوی غیر مسلمانان به اسلام شده تنها از رهگذر احادیث وارد شده که مسلمانان به صحت آنها اذعان کردهاند، در حالیکه این احادیث از اصل جعلیاند و ارتباطی با دین ندارند.
افزون بر قرآنیون، وجود شماری از روایات مخالف قرآن، سنت، براهین عقلی، دستاوردهای قطعی و مسلّم علمی در جوامع حدیثی فریقین، زمینه را برای انتقاد مغرضانه خاورشناسان علیه آموزههای دینی فراهم ساخته و این ادعا که متون وحیانی و نیمه وحیانی اسلامی نیز بسان کتب مقدس اهل کتاب دچار تناقض و احیاناً مخالفت با علم است را تقویت کرده است که بالطبع نقد و پالایش جوامع حدیثی از این دست از روایات را بیش از هر زمان دیگر ضروری میسازد.
بهعنوان مثال «ویلیام مویر» (م ۱۹۰۵م) خاورشناس انگلیسی معتقد است: «هیچ مکتوب موثقی از حدیث پیش از نیمه دوم هجری وجود ندارد.»[۴۱]
پیدا است اگر صاحبنظران فریقین پیش از آنکه دشمنان، دین را به خاطر وجود شماری از روایات ضعیف و مجعول به سخره بگیرند یا وجود این دست از روایات زمینه بیاعتقادی برخی از جوانان را فراهم آورد یا باعث تشکیک در اعتبار سنت شود، خود ضرورت نقد و پالایش جوامع حدیثی را بازشناسند و برای پیراسته ساختن آنها اقدام جدّی کنند، زمینهای برای تحقق پیامدهای تلخ پیشگفته باقی نمیماند.
کاربست دو روش نقد سندی و متنی در تعامل با روایات
میدانیم که روایت از دو بخش سند و متن تشکیل یافته است. وجود سند در روایات که روایات عقیدتی، اخلاقی، فقهی و تفسیری و حتی تاریخی را شامل میشود، از اختصاصات مسلمانان است و در سایر ملل و ادیان پیشین چنین شیوهای متداول نبوده است. بدین خاطر آنان برای بازشناخت منقولات صحیح از ناصحیح، راهی جز نقد و بررسی محتوایی ندارند.[۴۲]
در اینکه چه عواملی در پایبندی مسلمانان به نقل سند در کنار نقل متن دخالت داشته، تحقیق مستقلی انجام نیافته، اما به نظر میرسد رهنمودهای رسول اکرم و اهل بیت(علیهما السلام) در این امر نقش فراوانی داشت است.
چنان که از رسول اکرم(ص) چنین نقل شده است:
إذا کتبتم الحدیث فاکتبوه باسناده فان یک حقاً کنتم شرکاء فی الأجر و ان یک باطلا کان وزره علیه؛[۴۳] هرگاه حدیثی را مینویسید آن را با سند بنگارید. زیرا اگر راست باشد با ناقل آن در ثواب سهیم خواهید بود و اگر دروغ باشد گناهش به گردن او است.
راهیافت انواع آسیبها همچون آسیب جعل در روایات بهمنزله راهیافت انواع ویروسها و میکربها در مجاری آب آن شهر است که نوشیدن آن شماری از مردم را مسموم و مصدوم خواهد کرد. نقد روایات را نیز میتوان به میکربزدایی از آب و پالایش آن از همه سمومات دانست.
حضرت امیر(ع) نیز در اینباره فرمود:
إذا حدّثتم بحدیث فأسندوه الی الذی حدّثکم فان کان حقّاً فلکم و ان کذباً فعلیه؛[۴۴] هرگاه حدیثی را نقل میکنید آن را با اسناد به کسی که برای شما نقل کرده است نقل کنید. زیرا اگر حقیقت باشد به سود شما است و اگر دروغ بود به زیان اوست.
همچنین تأکید پیشوایان دینی بر حساس بودن قرآن و سنت و خطر جعل و وضع در این امر نقش اساسی داشته است. با تثبیت شیوه یاد کرد اسناد در کنار متون احادیث، جاعلان حدیث نیز از همین رهگذر وارد شده و در کنار جعل متن، برای روایات مجعول از روش سندسازی بهره جستند.
از سویی دیگر، برخورداری روایات از دو بخش سند و متن به این معنا است که صحت و سقم هر روایت به این دو رکن استوار است. به این معنا که هرچه سند و متن روایتی از اعتبار و اتقان بیشتری برخوردار باشد، آن روایت از اعتبار بیشتری برخوردار است و در برابر، هرچه سند و متن آن از نصاب کمتری در اتقان بهره داشته باشد، در مرتبه پایینتری قرار میگیرد.
بر همین اساس دو روش نقد سندی و متنی در تعامل با روایات شکل میگیرد. در نقد سندی اصالت حدیث، اعتبار منبع، اتصال سند، هویت، شخصیت عقیدتی، اخلاقی و روایی آحاد راویان در سلسله سند با استناد به منابع رجالی مورد کنکاش قرار میگیرد تا عدالت یا وثاقت و ضبط آنان یا فقدان این دو صفت اثبات گردد.
دانشی که به بررسی راویان سلسله سند میپردازد «علم رجال» نام دارد. بنابراین مبانی و منابع این دانش در نقد سندی نقش بنیادین دارد. با بررسی سندی، روایات به چهاردسته اصلی صحیح، حسن، موثق و ضعیف تقسیم شده و میتوان با پذیرش مطلق، مشروط یا رد روایات، تعاملی مطلوب با آنها را روا داشت.
در برابر نقد سندی، در نقد متنی، متن و محتوای روایات مورد توجه قرار گرفته و با عرضه آنها بر معیارهایی همچون کتاب، سنت و عقل، میزان صحت و سقم روایات مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
نقد متنی به صورت طبیعی پس از نقد سندی قرار میگیرد، زیرا پس از اثبات صحت و سقم سند روایات، نوبت به بررسی محتوایی آنها میرسد.
از آنجا که عموم روایات اعتقادی و اخلاقی مبتنی و منطبق با احکام عقلی صادر شدهاند، بررسی سندی آنها نقش چندانی در بازشناخت صحیح از ضعیف آنها ندارد و بیشترین نقش مربوط به محتوا و متن میباشد.
گاه از نقد سندی با عنوان نقد خارجی و از نقد متنی با عنوان نقد داخلی یاد میشود. بهعنوان مثال صلاح الدین ادلبی راههای نقد را به دو دسته خارجی و داخلی تقسیم کرده است. مقصود او از نقد خارجی نقد سندی است. از نظر او روایتی که فاقد یکی از شرایط صحت یعنی اتصال سند، عدالت راویان و ضابط بودن آنان باشد از نظر سندی قابل نقد است. مقصود او از نقد داخلی همان نقد متنی است و از نظر او هر روایتی که دارای شذوذ یا علت باشد از نظر متن قابل نقد است.[۴۵]
بررسی میزان کارآمدی نقد سندی و محتوایی
آموزهها و معارف دین را میتوان به سه دسته اساسی قابل تقسیم دانست که عبارتند از: ۱٫ آموزههای بینشی (عقاید)؛ ۲٫ آموزههای ارزشی (اخلاق)؛ ۳٫ آموزههای کنشی (احکام). از جمله شواهد این تقسیم روایتی است که از پیامبر اکرم(ص) در اینباره نقل شده است:
إنّما العلم ثلاثه: آیه محکمهُ، أَوْ فریضه عادله، أو سنّه قائمه؛[۴۶] علم بر سه دسته است: نشانهای استوار، یا واجبی میانه، یا سنتی برپا.
با توجه به سبب صدور این حدیث و کاربست «انما» در آن که دلالت بر حصر دارد، درباره انحصار علوم دینی در سه نوع نمیتوان تردید کرد.[۴۷] از این روایت میتوان دریافت که آموزههای دینی که آیات و روایات را در بر میگیرد، به سه دسته عقاید، اخلاق و احکام قابل تقسیم است. مفهوم این سخن آن است که بخشی از روایات ناظر به عقاید، بخشی دیگر مربوط به اخلاق و بخشی دیگر ناظر به احکام است.
حال پرسش این است آیا این سه دسته از روایات در یک سطح از بیان، استواری، اعتبار قرار دارند و میتوان با مبانی نقد سندی و محتوایی به صورت یکسان به نقد و بررسی آنها پرداخت؟
به عبارت روشنتر همانگونه که روایات فقهی با بررسی همه جانبه سلسله راویان آن مورد کاوش قرار میگیرد و محکوم به صحت یا ضعف میشود، میتوان به صرف بررسی سندی، روایات اخلاق و عقاید را مورد نقد قرار داد و آنها را محکوم به صحت یا ضعف دانست؟!
به نظر میرسد که روایات در سه حوزه عقاید، اخلاق و احکام در یک سطح از نظر ارزش و اهمیت و تأثیرگذاری قرار ندارند و نمیتوان با معیارهای ثابت و همسان، به نقد و بررسی آنها پرداخت.
عموم روایات فقهی بهویژه آنچه که بیانگر جزئیات مناسک است، مربوط به تعبدیّات است که شرع مقدس برای اعمال و تعامل مکلفین پیش بینی و تشریع کرده است.
باری، شاید بتوان در مسائل کلی احکام به فلسفه و علت تشریع آن پی برد، اما جزئیات آنها صرفاً تعبدی بوده و از حوزه درک عقل بیرون است.
بهعنوان مثال به کمک عقل میتوان دریافت که نماز برای شکر الهی و زکات برای تطهیر اموال و روزه برای تطهیر باطن تشریع شده است، اما اینکه چرا نماز دارای رکوع، سجود، اذکار و ارکان مخصوصه است و چرا نماز صبح جهری و نماز ظهر اخفات است، از دسترس عقل دور است.
چنانکه عقل درنمییابد که نصاب زکات اموال چه مبنایی دارد و چرا تنها منحصر به برخی از داراییها است و درنمییابد که چرا روزه تنها در ماه رمضان و در بخشی از روز و با ترک برخی از کارها تحقق مییابد.
این جزئیات تنها در حوزه تعبدیات قابل تفسیر است. به عبارت روشنتر شارع اعلام کرده است که تشریع کلیات و جزئیات احکام تابع مصالح و مفاسد واقعیه است، اما تنها بخشی از آنها برای ما قابل تبیین است. از این رو، از ما خواسته شده تا تعبداً و بدون درخواست علت تشریع، بدان گردن نهیم.
در مقابل، روایات در دو حوزه اخلاق و بهویژه عقاید عموماً تعبدی نبوده و از پشتوانه براهین و حُسن و قبح عقلی برخورداراند.
بر همین اساس، قرآن اعلام کرده که پذیرش دین و عقیده اکراه بردار نیست: «لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ؛[۴۸] در دین اکراهی نیست». زیرا اعتقاد و باور عقد القلب است که در آن اکراه و اجبار معنا ندارد.
و همانگونه که نمیتوان کسی را مجبور کرد تا معتقد باشد که مساحت مستطیل حاصل ضرب طول و عرض آن است، نمیتوان از او خواست که به اجبار به حُسن عدالت و زشتی ظلم ایمان آورد.
بر همین اساس، عموم آموزههای اخلاقی و اعتقادی بسان مسائل ریاضیاند که اکراهبردار یا تعبدبردار نیستند و اگر در قرآن یا سنت آمده است که خداوند شریک ندارد یا جسم و جسمانی نیست یا دروغ کاری زشت است، ما به برهان و هدایت عقل به استحاله شرک و جسمانیت درباره خداوند و قبح کذب رهنمون میشویم، نه از روی اکراه یا تعبد محض.
با این توضیح میتوان نتیجه گرفت از آنجا که روایات فقهی مربوط به حوزه تعبدیات است، برای بازشناخت سره از ناسره آنها چارهای جز بررسی سندی آنها نداریم و بررسی محتوایی آنها تنها در جایی کار آمد است که متن روایات با معیارهایی همچون قرآن متعارض باشد و با توجه به اینکه تفاصیل و جزئیات احکام در قرآن نیامده است، فرض تعارض روایات فقهی با قرآن چندان موردی نخواهد داشت.
از طرف دیگر بلاتکلیف ماندن مردم در مقام عمل که خود مفسدهآور است فقیه را مجاب میسازد که با بررسی سندی روایات و ضعیف نبودن آنها، طبق مفاد آنها فتوا دهد، هرچند به صحت متن آن یقین نداشته باشد. زیرا در غیر این صورت مکلفان در مقام عمل با تحیر و سرگردانی روبرو خواهند شد.
اما از آنجا که عموم روایات اعتقادی و اخلاقی مبتنی و منطبق با احکام عقلی صادر شدهاند، بررسی سندی آنها نقش چندانی در بازشناخت صحیح از ضعیف آنها ندارد و بیشترین نقش مربوط به محتوا و متن میباشد.
بر این اساس، اگر روایتی در حوزه عقاید یا اخلاق دارای سندی صحیح بلکه در عالیترین درجه صحت باشد، اما متن آن مخالف صریح قرآن یا عقل قطعی باشد، مردود است. چنان که در مقابل، اگر روایتی در این دو حوزه از نظر سند ضعیف بلکه در نهایت ضعف باشد، اما متن آن هماهنگ و همسخن با قرآن یا عقل قطعی باشد، مورد پذیرش قرار میگیرد.
دیدگاه صاحبنظران در برشمردن معیارهای نقد متنی روایات
با توجه به روشن بودن مفهوم سند در روایات و محدود بودن روش نقد سندی، در کاربست این روش در نقد روایات از سوی صاحبنظران ابهام چندانی به چشم نمیخورد. اما در برابر، در نقد متنی باید از معیارهای مختلف سخن به میان آید که هرکدام از آنها دارای جایگاه و کارآیی مختلفاند. گستردگی معیارهای نقد متنی روایات زمینه را برای پدید آمدن ابهامها و چالشهایی در این زمینه فراهم ساخته است.
به عبارت روشنتر، در نگریستن در مجموع آراء صاحبنظران در زمینه برشمردن معیارهای نقد متنی روایات، نشان از دو چالش عمده در این زمینه دارد، بدین شرح:
۱ـ فقدان جامعیت در برشمردن معیارها
بازکاوی گفتار صاحبنظران در زمینه برشمردن معیارهای نقد متنی روایات، نشان میدهد که این معیارها بهطور کامل استقصاء نشده و عموماً از شماری محدود از معیارهای نقد متنی یاد میکنند. بررسی تاریخی دیدگاههای صاحبنظران شیعه و اهل سنت نشان میدهد که بیشترین آسیب دیدگاه اندیشوران در زمینه نقد متنی روایات، عدم انعکاس معیارها بهطور جامع در گفتار آنان است. این امر با بررسی دیدگاه اندیشوران فریقین قابل اثبات است.[۴۹]
بر این اساس، سه معیار ارزیابی احادیث یعنی عرضه به قرآن، مخالفت با عامه و همصدایی با اجماع در گفتار کلینی منعکس شده است.[۵۰] شیخ صدوق از دو معیار عقل و سنت نام برده است.[۵۱] معیارهای نقد متنی از نگاه شیخ طوسی عبارتند از: ۱٫ ظاهر قرآن؛ ۲٫ مطابقت با سنت قطعی؛ ۳٫ مطابقت با اجماع مسلمانان؛ ۴٫ مطابقت با اجماع شیعه.[۵۲]
معیارهای نقد متنی مورد اشاره شیخ حر عاملی عبارتند از: ۱٫ عقل؛ ۲٫ ضرورت دین؛ ۳٫ قرآن؛ ۴٫ سنت؛ ۵٫ اجماع مسلمانان.[۵۳]
علامه شوشتری بیآنکه در مبحثی مستقل شیوه یا معیارهای نقد روایات را بازشناساند، فصلهای کتاب خود را براساس معیارهای نقد متنی تنظیم کرده است. این معیارها بدین شرحاند: ۱٫ ضرورت مذهب؛ ۲٫ تاریخ؛ ۳٫ سیاق.[۵۴]
وجود شماری از روایات مخالف قرآن، سنت، براهین عقلی، دستاوردهای قطعی و مسلّم علمی در جوامع حدیثی فریقین، زمینه را برای انتقاد مغرضانه خاورشناسان علیه آموزههای دینی فراهم ساخته است.
مجموع معیارهای مورد استناد علامه طباطبایی در نقد متنی روایات، عبارتند از: ۱٫ قرآن؛ ۲٫ سنت قطعی؛ ۳٫ مبانی برگرفته از کتاب و سنت؛ ۴٫ ضرورت دین؛ ۵٫ برهان عقلی؛ ۶٫ تاریخ؛ ۷٫ دستاوردهای قطعی علم.[۵۵]
استاد جعفر سبحانی در کتاب الحدیث النبوی بین الروایه و الدرایه پنج معیار: قرآن، سنت متواتر، عقل، تاریخ صحیح و اجماع امت را معیارهای نقد حدیث برشمرده و براساس همین معیارها به نقد روایات نقل شده از صحابه پرداخته است.[۵۶]
در میان عالمان اهل سنت، غزالی پنج معیار را برشمرده عبارتند از: ۱٫ عقل بدیهی؛ ۲٫ عقل نظری؛ ۳٫ حسّ؛ ۴٫ مشاهده؛ ۵٫ خبر متواتر.[۵۷]
مهمترین معیارهایی که ابنجوزی در نقد روایات به کار برده عبارتند از: ۱٫ قران؛ ۲٫ سنت؛ ۳٫ عقل؛ ۴٫ تاریخ؛ ۵٫ اجماع؛ ۶٫ ضرورت دین.
در میان معاصران عبدالرحمن خلف از دو معیار تاریخ و عقل نام برده است[۵۸] و محمد طاهر جوابی اساسیترین معیارهای نقد نزد محدثان را چهار معیار میداند که عبارتند از: ۱٫ عرضه حدیث بر قرآن؛ ۲٫ مقارنه میان روایات؛ ۳٫ عرضه حدیث بر رخدادهای معلوم تاریخی؛ ۴٫ عرضه حدیث بر مسلمات عقلی.[۵۹]
معیارهای نقد متنی از نظر عمر بن حسن فلاته عبارتند از: ۱٫ مخالفت حدیث با نصّ قرآن؛ ۲٫ مخالفت حدیث با سنت متواتر یا سنت صحیح؛ ۳٫ تعارض حدیث با عقل صحیح؛ ۴٫ برخورداری حدیث از رکاکت لفظی یا رکاکت معنوی؛ ۵٫ نسبت دادن حدیث به پیامبر(ص) بدون وجود طرق روایی…؛ ۶٫ متاخران حدیثی را نقل کنند که در منابع حدیثی پیشین نیامده باشد.»[۶۰]
این سیر اجمالی در آراء صاحبنظران در زمینه معیارهای نقد متنی احادیث به خوبی نشان میدهد که شماری از معیارهای نقد متنی در گفتار آنان منعکس نشده است.
۲ـ فقدان ساختار روشمند در چینش معیارها
عموم صاحبنظران به رغم یادکرد شمار بیشتری از معیارهای نقد متنی روایات، در تنظیم و تنقیح آنها دچار بهم ریختگی زیادی شدهاند. بهگونهای که نمیتوان از لابلای دیدگاه آنان به ساختار روشن و روشمندی در نقد متنی روایات دست یافت.
بهعنوان مثال علامه جعفرمرتضی عاملی سیزده معیار را برای بررسی صحت متنی روایات بدین شرح بر شمرده است: ۱٫ بررسی احوال ناقلان و راویان حدیث؛ ۲٫ برخورداری حدیث از شیوههای صحیح؛ ۳٫ هماهنگی با مبانی فکری و عقیدتی؛ ۴٫ هماهنگی با شخصیت واقعی چهرههای تاریخی؛ ۵٫ عدم تناقض میان نصوص؛ ۶٫ عدم مخالفت با حقیقت ملموس و محسوس؛ ۷٫ عدم مخالفت با بدیهیات؛ ۸٫ عدم مخالفت با حقایق ثابت شده تاریخی؛ ۹٫ عدم مخالفت با حقایق علمی که با ادله قطعیه ثابت شدهاند؛ ۱۰٫ برخورداری از امکان تحقق تاریخی؛ ۱۱٫ هماهنگی با احکام عقلی و فطری؛ ۱۲٫ هماهنگی با مقتضیات سیاسی و اجتماعی محیط صدور روایت؛ ۱۳٫ بزرگترین و محکمترین معیار قرآن است.[۶۱]
حسین حاج حسن برای نقد متنی احادیث پانزده معیار برشمرده که عبارتند از: ۱٫ الفاظ حدیث رکیک نباشد. ۲٫ با قواعد عامه عقلی و حسی مخالف نباشد. ۳٫ با قواعد عامه اخلاق مخالف نباشد.۴٫ با امور بدیهی طب و فلسفه مخالف نباشد. ۵٫ با اصول عقاید و ضرورتهای شریعت منافات نداشته باشد.۶٫ مخالف سنت الاهی در هستی و انسان نباشد. ۷٫ مخالف قرآن، سنت یا ضروری دین نباشد. ۸٫ در آن مطالب موهون که عقلاء از آن اجتناب میکنند، نیامده باشد. ۹٫ با حقایق تاریخی شناخته شده در دوران پیامبر(ص) منافات نداشته باشد. ۱۰٫ با مذهب راوی هماهنگ نباشد. ۱۱٫ از انگیزههای شخصی برنخواسته باشد.۱۲٫ در صورتی که از وقوع رخدادی بزرگ در حضور مردم خبر دهد، تنها یک راوی نداشته باشد.۱۳٫ در بیان ثواب با عقاب گزافهگویی نشده باشد. ۱۴٫ کلماتی از آن نیفتاده باشد. ۱۵٫ پیش از قابل آن سخن مورد اعتماد بوده باشد.[۶۲]
واقعیتهای تاریخی نشان میدهد که سنت در سیر تاریخی خود با انواع آسیبها از جمله بحران وضع و جعل به صورتی گسترده روبرو شد و انبوهی از روایات ناصحیح به هدف تخریب مبانی عقیدتی و اخلاقی مسلمانان ساخته شد.
ما در فصل سوم کتاب در بررسی سیر تاریخی نقد احادیث در میان فریقین، اشکالات و تداخل معیارهای مورد نظر و خلط میان معیارهای نقد متنی با نشانههای جعل در گفتار جعفرمرتضی عاملی و حسین حاج حسن را بر خواهیم شمرد و روشن خواهیم ساخت که اصلیترین اشکال این چینش، فقدان هندسه روشمند در برشمردن اقسام معیارها است.
بر این اساس، در برشمردن معیارهای نقد متنی احادیث دو کار اساسی باید انجام گیرد:
۱ـ معیارهای نقد متنی بهطور کامل و جامع استقصاء شود و چنان نباشد معیاری که میتواند در نقد متنی احادیث موثر باشد، از قلم بیافتد.
۲ـ معیارها بر اساس تقسیم روشمند دستهبندی شده و جایگاه هر معیار در نقد متنی روایات تبیین گردد.
معیارهای نقد متنی روایات از نگاه نگارنده
نگارنده با درنگی طولانی در شمار معیارهای نقد متنی روایات، میزان کارآیی و چگونگی دستهبندی آنها، به نتایج ذیل دست یافته است:
یک: معیارهای نقد متنی با حذف موارد تداخل و با حذف مواردی که فاقد کارآیی لازم در نقد روایاتاند، عبارتند از: ۱٫ قرآن؛ ۲٫ سنت؛ ۳٫ مبانی دینی؛ ۴٫ ضرورت دین و مذهب؛ ۵٫ عقل؛ ۶٫ حسّ و علم؛ ۷٫ تاریخ؛ ۸٫ اجماع؛ ۹٫ اضطراب؛ ۱۰٫ رکاکت.
دو: از میان معیارهای دهگانه، معیار نهم و دهم یعنی اضطراب و رکاکت معیارهای درونیاند، یعنی با عطف توجه به درونمایه روایات، میتوان به میزان صحت و سقم آنها دست یافت.
سه: هشت معیار دیگر جزء معیارهای بیرونی تلقی میشوند که با تکیه بیرونی به آنها میتوان روایات را نقد کرد. این دست از معیارها عبارتند از:
۱ـ قرآن؛ ۲ـ سنت؛ ۳ـ مبانی دینی؛ ۴ـ ضرورت دین و مذهب؛ ۵ـ عقل؛ ۶ـ حسّ و علم؛ ۷ـ تاریخ؛ ۸ـ اجماع.
چهار: معیارهای بیرونی نقد روایات در نگاه کلی به چهار معیار اساسی قابل تقسیماند: ۱٫ وحیانی؛۲٫ عقلانی؛ ۴٫ علمی؛ ۵٫ نقلی.
به این معنا که کتاب و سنت و نیز دو معیار مبانی دینی و ضرورت دین و مذهب که بهنوعی به کتاب و سنت بازگشت دارند، معیار وحیانی به شمار میروند، زیرا از آبشخور وحی بهره میگیرند.
عقل معیار عقلانی به شمار میرود و حسّ و علم ناظر به معیار علمی است. تاریخ معیار نقلی است و اجماع نیز از آن جهت که حکایتگر صحت و درستی مدعای اجماعکنندگان به خاطر نقل یکدست و هماهنگ آنان است، معیار نقلی محسوب میشوند.
براساس چینش پیشگفته، نخست باید از معیارهای درونی نقد متنی روایات یعنی دو معیار اضطراب و رکاکت سخن بگوییم، اما با توجه به جایگاه و کارآیی معیارهای بیرونی نخست آنها را مورد بررسی قرار میدهیم.
کتاب «روششناسی نقد احادیث» براساس چنین چیدمانی سامان یافته است.
و لله الحمد
پینوشتها:
[۱]. مصباح الفقاهه، ج ۵، ص ۵۷۴؛ ترمینولوژی حقوق، ص ۷۱۴٫
[۲]. نهج البلاغه، نامه سوم.
[۳]. الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه، ج ۲، ص ۱۰ (پاورقی).
[۴]. منهج النقد عند المحدثین نشاته و تاریخه، ص ۵
[۵]. برای تفصیل بیشتر ر.ک: التفسیر و المفسرون، ج ۱، ص ۱۵۸؛ علومالحدیث و مصطلحه، ص ۲۷۶؛ الوضع فیالحدیث، ج ۱، ص ۲۰۲؛ السنه و مکانتها من التشریع الاسلامی، ص ۷۵؛ السنه قبل التدوین، ص ۱۸۷ ـ ۱۸۹؛ معرفه انواع علم الحدیث، ص۷ (مقدمه عجاج خطیب)؛ الاسرائیلیات و الموضوعات فی کتب التفسیر، ص۳۲ ـ ۳۴؛ الحدیث و المحدثون، ص ۴۸۰؛ لمحات من تاریخ السنه المشرّفه، ص ۳۶؛ بحوث فی تاریخ السنه المشرفه، ص ۲۲ ـ ۲۴٫ عموم این دست از صاحبنظران آغاز جعل و بر ساختن حدیث را سال چهلم هجری دانستهاند.
[۶]. صاحبنظران شیعه همصدا با برخی از صاحبنظران اهل سنت به استناد روایت نبوی «الا قد کثرت علیّ الکذابه» کافی، ج ۲، ص ۶۲ و نیز گفتار حضرت امیر در نهج البلاغه خطبه ۲۱۰ که فرمود: «و قد کذب علی رسول الله| علی عهده حتی قام خطیباً فقال: «من کذب علی متعمداً فلیتبوأ مقعده من النار» و برخی از شواهد تاریخی شروع جعل را همزمان با حیات پیامبر| میدانند. ر.ک: الموضوعات فی الاخبار و الاثار، ص ۹۵ و۲۰؛ نقد المتن بین صناعه المحدثین و مطاعن المستشرقین، ص ۱۲ ـ ۱۴؛ فجر الاسلام، ص ۲۱۱
[۷]. از پیامبر| این روایت نقل شده است: «قد کثرت علی الکذابه و ستکثر و من کذب علی متعمداً فلیتبوأ مقعده من النار» بحار الانوار، ج ۲، ص ۲۲۵، کذابه به کسر کاف و تخفیف ذال و فتح کاف و تشدید ذال خوانده شده که معانی مختلفی را بدست میدهد.
[۸]. برای آگاهی بیشتر از مضمون این دست از روایات و دیدگاههایی که درباره تطبیق آنها بر فرقههای اسلامی ارایه شده است: ر. ک: بحوث فی الملل و النحل، ج ۱، ص ۲۳ ـ ۴۱
[۹]. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۰
[۱۰]. برای آگاهی بیشتر ر. ک: تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی، ص ۵۲۰ ـ ۵۱۵
[۱۱]. شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص ۴۱ ـ ۴۴
[۱۲]. برای آگاهی بیشتر از حجم روایات بر ساخته در صحیح بخاری ر. ک: محمد صادق نجمی، سیری در صحیحین؛ محمود ابوریه، أضواء علی السنه المحمدیه؛ هاشم معروف الحسنی، دراسات فی الحدیث و المحدثین.
[۱۳]. بهعنوان نمونه از بخاری این سخن نقل شده است: «من کتاب صحیح را از میان ششصد هزار روایت گرد آوردهام.» سیر اعلام النبلاء، ج ۱۲، ص ۴۰۲٫ مقایسه میان روایات گرد آمده در صحیح بخاری که با حذف مکررات تنها چهار هزار روایت است با این شمار اعلام شده از سوی بخاری، میتواند مدعای ما مبنی بر راهیافت انبوهی از آسیبها در روایات اهل سنت را اثبات نماید.
[۱۴]. وسائل الشیعه، ج ۱۸ ص ۵۹ و ۶۰ و ۷۱ و ۷۳٫ ما در فصل سوم کتاب در بررسی سیر تاریخی نقد حدیث در باره نقش اهل بیت(علیهم السلام) در نقد و پالایش روایات سخن خواهیم گفت.
[۱۵]. محمّد امین استرآبادی در این باره مینویسد: «قراین موجود نشان میدهد که احادیث وارد شده از ائمه(علیهم السلام) کتابهای پیشوایان سهگانه حدیث (کلینی، صدوق و شیخ طوسی) و نیز سایر کتب موثقین گرد آمده است، قطعاً از ائمه (علیهم السلام) صادر شدهاند. زیرا اصحاب ائمه(علیهم السلام) از توان پیراسته ساختن روایات برخوردار بودند. این امر با وجود بسیاری از چهرههای برجسته در میان اصحاب ائمه و کسانی که اهل دقت و ورع و تحقیق بودند و حرص آنان در فراگرفتن احکام از ائمه(علیهم السلام) و ضبط، نشر، حفظ، تألیف، نقد و تصحیح احکام در زمانی بیش از سیصد سال، قابل اثبات است.» الفوائد المدنیه، ص ۱۷۶
[۱۶]. بهعنوان نمونه سید مرتضی از بزرگان شیعه بر راهیافت جعل در جوامع حدیثی شیعه افزون بر منابع حدیثی اهل سنت، اذعان کرده است. او میگوید: «إعلم أنه لا یجب الاقرار بما تضمنه الروایات، فإن الحدیث المروی فی کتب الشیعه وکتب جمیع مخالفینا، یتضمن ضروب الخطأ وصنوف الباطل، من محال لا یجوز أن یتصور و من باطل قد دل الدلیل علی بطلانه و فساده، کالتشبیه و الجبر و الرؤیه و القول بالصفات القدیمه و من هذا الذی یحصی أو یحصر ما فی الأحادیث من الأباطیل» رسائل الشریف المرتضی، ج ۱، ص ۴۰۹
[۱۷]. ر. ک: فتح الباری، ج ۱، ص ۱۷۴؛ علوم الحدیث و مصطلحه، ص ۳۷ ـ ۳۸
[۱۸]. أضواء علی السنه المحمدیه، ص ۳۱۳
[۱۹]. «قال الزبیر بن بکار: قدم سلیمان بن عبد الملک إلی مکه حاجا سنه ۸۲ ه فأمر أبان بن عثمان أن یکتب له سیر النبی صلی الله علیه و آله وسلم و مغازیه. فقال له أبان: هی عندی قد أخذتها مصححه ممن أثق به. فأمر سلیمان عشره من الکتاب بنسخها، فکتبوها فی رق، فلما صارت إلیه نظر فإذا فیها ذکر الأنصار فی العقبتین و فی بدر، فقال: ما کنت أری لهؤلاء القوم هذا الفضل،… ثم أمر بالکتاب فخرق، و رجع فأخبر أباه عبد الملک بن مروان بذلک الکتاب، فقال عبد الملک: ما حاجتک أن تقدم بکتاب لیس لنا فیه فضل، تعرف أهل الشام أمورا لا نرید أن یعرفوها؟! قال سلیمان: فلذلک أمرت بتخریق ما نسخته!» تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی، ص ۷۶ ـ ۷۷ به نقل از الموفقیات، ص ۳۳۲ ـ ۳۳۳
[۲۰]. «حدث المدائنی عن ابن شهاب الزهری أنه قال: قال لی خالد القسری: اکتب لی السیره. فقلت له: فإنه یمر بی الشئ من سیر علی بن أبی طالب، فأذکره؟ قال: لا، إلا أن تراه فی قعر الجحیم» ر. ک: علوم الحدیث و مصطلحه، ص ۳۸؛ تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی، ص ۷۹
[۲۱]. سید شرف الدین در اینباره مینویسد: «بخاری در صحیح خود هیچ روایتی را از امام صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی و عسکری(علیهم السلام) نقل نکرده است، در حالیکه معاصر آنان بود. چنان که از حسن بن حسن، زید بن علی بن حسین، یحیی بن زید، نفس زکیه و سایر ائمه و فرزندان آنان نیز روایتی را نیاورده است. او از سبط اکبر و ریحانه پیامبر یعنی امام مجتبی(ع) سید جوانان بهشت نیز روایتی را ذکر نکرده است. در حالیکه از عمران بن حطان خارجی که از دشمنان اهل بیت است، روایاتی را نقل کرده است.» الفصول المهمه فی تألیف الائمه، ص ۱۶۸
[۲۲]. ذهبی درباره نقش متوکل در جهتدهی به افکار و اندیشههای فقیهان و محدثان چنین آورده است: «أنه أشخص الفقهاء و المحدثین، فکان فیهم: مصعب الزبیری و إسحاق بن أبی إسرائیل و إبراهیم بن عبد الله الهروی و عبد الله وعثمان ابنی محمد بن أبی شیبه، فقسمت بینهم الجوائز وأجریت علیهم الأرزاق و أمرهم المتوکل أن یجلسوا للناس و یحدثوا بالأحادیث التی فیها الرد علی المعتزله والجهمیه، و أن یحدثوا بالأحادیث فی الرؤیه. فجلس عثمان بن محمد بن أبی شیبه فی مدینه أبی جعفر المنصور و وضع له منبر واجتمع علیه نحو من ثلاثین ألف من الناس، و جلس أبو بکر بن أبی شیبه فی مسجد الرصافه، و کان أشد تقدما من أخیه عثمان، و اجتمع علیه نحو من ثلاثین ألف» تاریخ بغداد، ج ۱۰، ص ۶۶
[۲۳]. قاضی عبدالجبار به نقل از ابو علی جبائی مینویسد: «دیدگاه جبرگرایان از سوی معاویه پس از استیلاء بر حکومت پدید آمد و چنین نگرشی از سوی حاکمان بنی امیه مطرح شد. بنابراین، جبرگرایی از بنی امیه و کارگزاران آنان شکل گرفت و در میان مردم شام انتشار یافت. آنگاه در میان عموم مردم ماندگار شد و فتنههای عظیمی در میان ایشان درگرفت.» فضل الاعتزال، ص ۱۲۲، به نقل از محاضرات فی الالهیات، ج ۲، ص ۲۵۹
[۲۴]. بهعنوان نمونه حذیفه بن یمان میگوید: «به پیامبر(ص) عرض کردم ما انسانیم و خداوند برای ما خیر و خوبی قرارداده است. آیا پس از این دوران خیر شر و بدی خواهد بود؟ پیامبر(ص) فرمود: آری. گفتم: چگونه؟ فرمود: پس از من پیشوایانی خواهند بود که به هدایت من راه نیابند و به سنت من عمل نکنند و بزودی مردانی بر آنان حکومت خواهند راند که دلهایشان در قالب انسانی همان دلهای شیاطین است. او میگوید: گفتم: اگر چنین روزگاری را درک کردم چگونه عمل کنم؟ پیامبر (ص) فرمود: از حاکم شنوایی و اطاعت داشته باش و حتی اگر به پشتت بزند و مالت را بگیرد بشنو و اطاعت کن.» صحیح مسلم، ج ۶، ص ۲۰
[۲۵]. این کتاب تألیف حدیثپژوه معاصر محمود ابوریّه است. نویسنده در این کتاب با آزاداندیشی با بسیاری از قداست اندیشیهای متداول علماء اهل سنت درباره روایات و منابع روایی به مخالفت پرداخته و بدین جهت چنان که در مقدمه کتاب آمده است با بیمهریهای زیادی از سوی محافل مذهبی و عالمان دینی پس از انتشار کتاب روبرو شد. ر. ک: أضواء علی السنه المحمدیه، ص ۱۸
[۲۶]. ص، ۳۹
[۲۷]. کافی، ج ۱، ص ۲۱۱٫ از چنین استنادی میتوان برداشت کرد که اهل بیت(علیهم السلام) از جانب خداوند اجازه داشتهاند که بنا به مصالحی و در شرایط ویژه و با عطف توجه به مخاطبان خاص، احکام ظاهری را به آنان اعلام کنند.
[۲۸]. بهعنوان نمونه امام صادق(ع) در توجیه تقیه چنین میفرماید: «اتقوا علی دینکم فاحجبوه بالتقیه، فإنه لا إیمان لمن لا تقیه له، إنما أنتم فی الناس کالنحل فی الطیر لو أن الطیر تعلم ما فی أجواف النحل ما بقی منها شئ إلا أکلته ولو أن الناس علموا ما فی أجوافکم أنکم تحبونا أهل البیت لأکلوکم بألسنتهم و لنحلوکم فی السر و العلانیه» کافی، ج ۲، ص ۲۱۸
[۲۹]. همان، ج ۱، ص ۵۳
[۳۰]. همان، ص ۸
[۳۱]. تهذیب الاحکام، ج ۱، ص ۲ ـ ۳
[۳۲]. تأویل مختلف الحدیث، ص ۱۱ ـ ۱۲
[۳۳]. «و المرجئ یحتج بروایتهم من قال لا إله إلا الله فهو فی الجنه قیل و إن زنى و إن سرق قال و إن زنى و إن سرق… و القدری یحتج بروایتهم کل مولود یولد على الفطره حتى یکون أبواه یهود انه أو ینصر انه… و المفوض یحتج بروایتهم اعملوا فکل میسر لما خلق له أما من کان من أهل السعاده فهو یعمل للسعاده و من کان من أهل الشقاء فیعمل للشقاء.» تاویل مختلف الحدیث، ص ۱۱ ـ ۱۳
[۳۴]. «قالوا و مع افترائهم علی الله تعالی فی أحادیث التشبیه کحدیث عرق الخیل و زغب الصدر و نور الذراعین و عیاده الملائکه و قفص الذهب علی جمل أورق عشیه عرفه و الشاب القطط و دونه فراش الذهب و کشف الساق یوم القیامه إذا کادوا یباطشونه و خلق آدم علی صورته و وضع یده بین کتفی حتی وجدت برد أنامله بین ثندوتی و قلب المؤمن بین إصبعین من أصابع الله تعالی» همان، ص ۱۵ ـ ۱۶
[۳۵]. همان، ص ۱۴ ـ ۱۵
[۳۶]. «لما أخذ لتضرب عنقه قال: لقد وضعت فیکم أربعه آلاف حدیث أحرم فیها الحلال و أحلل الحرام» میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۶۴۴؛ لسان المیزان، ج ۴، ص ۵۱
[۳۷]. ابن قتیبه در اینباره میگوید: «و مع روایتهم کل سخافه تبعث علی الاسلام الطاعنین و تضحک منه الملحدین و تزهد من الدخول فیه المرتدین و تزید فی شکوک المرتابین کروایتهم فی عجیزه الحوراء إنها میل فی میل و فیمن قرأ سوره کذا وکذا و من فعل کذا کذا أسکن من الجنه سبعین ألف قصر فی کل قصر سبعون ألف مقصوره فی کل مقصوره سبعون ألف مهاد علی کل مهاد سبعون ألف کذا و کروایتهم فی الفأره إنها یهودیه و إنها لا تشرب ألبان الإبل کما أن الیهود لا تشربها و فی الغراب إنه فاسق و فی السنور إنها عطسه الأسد و الخنزیر إنه عطسه الفیل و فی الإربیانه أنها کانت خیاطه تسرق الخیوط فمسخت و أن الضب کان یهودیا عاقا فمسخ و أن سهیلا کان عشارا بالیمن و ان الزهره کانت بغیا عرجت إلی السماء باسم الله الأکبر فمسخها الله شهابا…» تاویل مختلف الحدیث، ص ۱۵ ـ ۱۶
[۳۸]. تهذیب الاحکام، ج ۱، ص ۲ـ ۳
[۳۹]. دراسات حول الفرق القرآنیون و شبهاتهم حول السنه، ص ۲۳۳
[۴۰]. همان
[۴۱]. اهتمام المحدثین بنقد الحدیث سنداً و متناً، ص ۴۷۱٫ برای آگاهی بیشتر درباره ویلیام مویر ر. ک: فرهنگ کامل خاورشناسان، ص ۴۰۲ ـ۴۰۴
[۴۲]. اکرم العمری در اینباره مینویسد: «تاریخ امتهای دیگر در بسیاری از حلقات خود تنها بر روایات و منابع محدودی متکی است. و آنان تنها براساس معیارهای نقد و بررسی منقولات تاریخی خود به منظور دستیابی به گذشته تاریخی خود دست مییازند، زیرا اسناد در روایات تاریخی آنها به کار نرفته است و آوردن سند از اختصاصات امت اسلامی است.» دراسات تاریخیه، ص ۲۷، به نقل از: نقد المتن بین صناعه المحدثین و مطاعن المستشرقین، ص ۲۴
[۴۳]. ادب الاملاء و الاستملاء، ص ۱۱؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۱۲۹
[۴۴]. کافی، ج ۱، ص ۵۲؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۸۱
[۴۵]. منهج نقد المتن عند علماء الحدیث النبوی، ص ۳۲ ـ ۳۱
[۴۶]. کافی، ج ۱، ص ۳۲٫ برای آگاهی بیشتر از مدالیل این روایت ر. ک: شرح اصول الکافی (صدر المتألهین)، ج ۲، ص ۳۷؛ التعلیقه علی کتاب الکافی، ص ۶۶ ـ ۶۷٫ فیض کاشـانی در تبیین این روایت میگوید: «قیل: ان الأول إشاره إلی العلوم الاعتقادیه من معرفه الله و صفاته و مقربیه و الیوم الآخر و الثانی إشاره إلی علم آفات النفس و تعدیل قواها و تهذیب الأخلاق والثالث إشاره إلی علم الشرائع و مسائل الحلال و الحرام.» ر. ک: الأصول الأصیله، ص ۱۴۹ ـ ۱۵۰
[۴۷]. درباره اینکه مراد از علم در این روایت، مطلق علوم است یا آنکه منحصراً ناظر به علوم دینی است، جای بحث و بررسی بیشتری دارد. اجمالاً میتوان گفت اگر فقره «آیه محکمه» در معنای وسیع آنکه تجربه را نیز در بر میگیرد، به کار رود، این تقسیم همه علوم را در بر میگیرد. زیرا دستاوردهای علوم تجربی نیز بسان باورهای اعتقادی باید محکم و استوار باشند.
[۴۸]. بقره، ۲۵۶
[۴۹]. ما در فصل سوم کتاب در بررسی سیر تاریخی نقد به تفصیل در اینباره سخن خواهیم گفت.
[۵۰]. کافی، ج ۱، ص ۸ ـ ۹
[۵۱]. من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۰۲ ـ ۲۰۳
[۵۲]. ر. ک: الاستبصار، ج ۱، ص ۶ ـ ۷
[۵۳]. الفوائد الطوسیه، ص ۴۹؛ الإثنا عشریه، ص ۹۱ ـ ۹۴
[۵۴]. ر. ک: الاخبار الدخیله، ج ۱، فصلهای اول تا سوم.
[۵۵]. المیزان، ج ۱، ص ۵۹۲
[۵۶]. الحدیث النبوی بین الروایه و الدرایه، ص ۵۳
[۵۷]. الوضع فی الحدیث، ج ۲، ص ۳۰۵ ـ ۳۰۶
[۵۸]. نقد المتن بین صناعه المحدثین و مطاعن المستشرقین، ص ۳۳ ـ ۳۱
[۵۹]. جهود المحدثین فی نقد متن الحدیث النبوی الشریف، ص ۴۵۶
[۶۰]. همان، ج ۲، ص ۳۰۵ ـ ۳۰۶
[۶۱]. الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج ۱، ص ۲۶۰ ـ ۲۶۱
[۶۲]. نقد الحدیث فی علم الروایه و علم الدرایه، ج ۲، ص ۱۳ ـ ۱۴