مستی و مستوری در غزلیات حافظ

حافظ چند باری از مستور و مست و نیز از نداشتن اختیار در این عرصه سخن به میان آورده است؛ نظیر بیت ذیل:
مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست

برخی این بیت را این چنین معنا کرده اند:
مستور: یکی از معانی مستور پارسا و عفیف است، چنانکه در این بیت نظامی می بینیم:
ز ریحانی چنان چون درکشم دست؟
که دی مستور بود و این زمان مست
عشوه: ناز و حرکت معشوق که دل عاشق بدان فریفته شود. (غیاث اللغات ). ناز و کرشمه . (آنندراج ). حرکت نازنینان که بدان دل عاشقان را مجذوب کنند.
اختیار : یکی از معانی اختیار صلاح، صواب و کار درست است مثلا در تاریخ بیهقی آمده: چون خدای عزوجل بدان آسانی تخت ملک بما داد اختیار آن است که عذرگناهکاران بپذیریم. در این بیت هم حافظ اختیار را به همین معنا به کار برده و ربطی به جبر و اختیار ندارد.
معنی:یکی پوشیده دلبری می‌کند و یکی پیدا و آشکار. ما باید به کدامشان دل بدهیم کار درست کدام است؟
شرح عرفانی:
در اصطلاح صوفیه ،مکتوم و مستور کنه ماهیت الهی است، که از ادراک کافه عالمیان مستور است . (از فرهنگ مصطلحات عرفا) و به نظر می‌رسد در این بیت مست در مقابل مستور آمده و بنابراین باید کنایه از نشانه‌های آشکار خداوند باشد. عشوه هم در اصطلاح عاشقان ، تجلی جمال معشوق است (از کشاف اصطلاحات الفنون). به این ترتیب معنای بیت بسیار زیبا می‌شود: بعضی از جلوه‌های معشوق (خداوند) و صفات او از چشم عام مستور است و برای خواص است و برخی از جلوه ها و صفات او برای همگان اما هر دونوع سرچشمه و مبدا یکسانی دارند حال ما باید به دنبال درک کدام دسته از صفات و آثار الهی باشیم؟

#اما به نظر #این_ناچیز می توان تحلیلی دیگر از این بیت ارایه کرد:
حافظ می گوید برخی از اولیای الهی به مرحله عشق و مستی در برابر خداوند یا همان حقیقت مستور هستی رسیده اند.
ما که در این بین نظاره گر و مدهوش عظمت بی انتهای آن مستور و شگفتی این مستی هستیم، از تحلیل چون و چرایی آن عاجزیم.
این همه مستوری از کجا آمده و این همه مستی چه ریشه ای دارد؟!
حافظ می گوید یک چیز در این میانه البته آشکار است و آن که مستور و مست هر دو از یک قبیله هستند؛ یعنی حال و هوای آنان یکی است.
آیا بر همین اساس نمی گوییم که اولیای الهی تجلی اسماء و صفات الهی اند؟!
همان پاکی، پیراستگی، بی تعلقی، غنا، بی نیازی، مجد و عظمت و … که در خداوند دیده می شود، در رفتار و رویه اولیای الهی مشهود است.
این خود دلیل است که آنان از یک قبیله اند.
پس نیاز نیست ما در دل دادن به آنان دچار تشویش شویم.
پس اگر ما دل به ناز و عشوه هر یک دهیم، عین دیگری است و راه را گم نکردیم؛ چنان که بارها قرآن و روایات تایید کردند که خداوند و اهل بیت (ع) عین صراط مستقیم اند.
اما در عین حال حافظ به یک پرسش دیگر نیز پاسخ می دهد و آن این که چرا و چگونه برخی به بارگاه عشق و مستی بار می یابند و بسیاری دیگر از آن محروم اند؟
حافظ در عین آن که تایید می کند این امر چنان نیست که با اختیار عادی و کوشش و سعی ظاهری تحقق یابد، آن را رازی پنهان می داند.
چنان که در ادامه می گوید:
راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست
او این مدعا را در غزلی دیگر مورد تاکید قرار داده است:
نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست
آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم

از سویی دیگر، اگر بگوییم مستی و مدهوشی از اختیار آدمیان خارج است، دیگر چگونه این امر با ستایش از فعل اختیاری اولیای الهی سازگار است، سرّی است که بحث و بررسی پیرامون آن را به مجالی دیگر واگذار می کنم.

نوزدهم تیرماه 1396

@dr_alinasiri
www.maref.ir
https://t.me/joinchat/AAAAAEHY4kka_o03mgnGIA
https://t.me/dr_alinasiri