هاشمی رفسنجانی چهره ای ماندگار در خاطره تاریخ

از روزی که خبر ارتحال مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی انتشار یافت و البته بسان بسیاری از هموطنان سایه ای از حزن و تالم بر ذهن و جان نشست، مترصد فرصتی بودم که چند نکته در باره آن شخصیت ممتاز قلمی کنم که به لطف الهی امشب توفیق رفیق ره شد.

امیدوارم که این نکات زمینه رشد و تعالی امثال این ناچیز را به ویژه در عرصه اخلاق و اخلاق مداری و انقلاب و انقلابی گری فراهم آورد.

نکات خود را در چهار زمینه بازتاب می دهم و پیشاپیش از طولانی شدن مطالب اعتذار می طلبم:

۱. هاشمی و سال ها رنج زندانی کشیدن؛ ۲. هاشمی و دفاع مستمر از انقلاب؛ ۳. هاشمی و تصویری ناقص از امیرکبیر؛ ۴. هاشمی و مظلومیتی تمام نشدنی.
۱. هاشمی و سال ها رنج زندانی کشیدن
امروز که قریب به چهل سال از انقلاب می گذرد، وقتی می شنویم که فلانی توسط رژیم پهلوی ساواک پیش از انقلاب به زندان افتاد، شکنجه شد یا به تبعید فرستاده شد، بسان یک خبر و رخداد ساده از کنار آن می گذریم و چندان حاضر نیسیتیم که لحظه ای خود را در آن حال و هوا بگذاریم و آن گاه درنگریم که آیا براستی ما تاب آن تالمات و رنج ها را داشتیم؟!

در دورانی که بسیاری از عالمان و روحانیان، حکومت پهلوی را حکومتی خدایی می انگاشتند و دفاع از آن را بر خود لازم می دانستند و هر فرصتی را برای دستبوسی سایه خداوند مغتنم می دانستند و گروهی دیگر به رغم باور به نامشروع بودن آن حکومت، به خاطر مواجه نشدن با ده ها آسیب در مال، جان و آبروی خود عملاً تقیه می کردند و دم فرومی بستند و حتی روی منابر سخن خود را بدون دعا برای سلامتی آریامهر به پایان نمی رساندند، شماری محدود امثال هاشمی که طلبه جوان آن روز بود، به خود جرات و جسارت دادند و بدون هیچ بیم و واهمه ای و با همه وجود بر سر شاه و شاه منشی فریاد زدند و همه آفات و خطرات این راه را به جان خریدند که یک قلم آن سال ها زندانی بوده است.

دو صحنه را از آغاز انقلاب به خاطر دارم:

یک. در آغاز انقلاب اسلامی و در بحبوبه تصرف مراکز دولتی، به همراه جمع کثیری از مردم شهر خودم، در ساختمان ساواک حضور یافتم. آن روز مردم از روی خشم بی پایان چند تن از شکنجه گران را بر درختان آویزان و آنان را سوزانده بودند. بوی سوخت بدن آنان هنوز در ذهنم ماندگار شده است.

وقتی وارد ساختمان نیمه سوخته ساواک و اتاق های تاریک آن شدم و حال و هوای شکنجه و رنج انقلابیون را در ذهن خود مرور کردم، وحشت عجیبی در خود احساس کردم و با خود گفتم: خدایا! اینان چگونه زندان و داغ و درفش را تاب آوردند؟!

دو. در تابستان سال 58 پیش از شروع جنگ تحمیلی که برای آموزش نظامی در نخستین اجتماع بسیجیان کشور در باغرود نیشابور شرکت داشتم، به جوانی خوش سیما برخوردم که همراهش او را برای هواخوری به کنار چشمه آورده بود. آن جوان قادر به نگاهداری دست و پای خود نبود. با شگفتی از همراهش پرسیدم: چرا حال او این چنین زار و نزار است؟ گفت: نتیجه شکنجه ساواک است!

آری، در چنان حال و هوایی امثال آقای هاشمی رنج زندان و شکنجه را به جان خریدند.

بیاییم آسان از کنار این دست از فداکاری ها نگذریم!
۲. هاشمی و دفاع مستمر از انقلاب
با صرف نظر از چند سال اخیر که به صورت غیرمنصفانه چهره متبسم آقای هاشمی از سیمای جمهوری اسلامی محو شد، در تمام سال های پس از پیروزی انقلاب از سال 57 تا کنون هر ایرانی هاشمی را در عموم رخدادهای خُرد و کلان انقلاب در قاب شیشه ای تلویزیون دیده است که نشان از همراهی خستگی ناپذیر او در همه رخدادهای انقلاب در کنار امام و رهبری دارد.

از معرفی بازرگان به عنوان نخست وزیر گرفته تا عزل بنی صدر تا ریاست مجلس شورای اسلامی تا دو دوره ریاست جمهوری اسلامی، خطابه های گیرا در نماز جمعه، بخشی از مدیریت جنگ تحمیلی، مراسم ارتحال امام، معرفی و دفاع از رهبری رهبر معظم انقلاب در خبرگان تا رخدادهای پس از سال 88.

در تمام این سال ها و حتی پس از حوادث سال 88 که نسبت به مواضع سیاسی ایشان انتقادهای زیادی وارد شد، او هم چنان از دفاع از اصل نظام و رهبری غافل نماند؛ هر چند این دفاع به آن حد و مرز پیشین قد نداد و زمینه مهجور و تا حدودی منزوی شدن ایشان را فراهم آورد.

نباید از انصاف گذشت که به رغم همه انتقادهای درست یا نادرستی که در این اواخر متوجه ایشان شد، هیچ کس از دوستان و حتی کسی از دشمنان انقلاب، نتوانست آن مرحوم را به خروج از صف مدافعان راستین انقلاب و کنار گذاشتن همراهی با رهبری متهم سازد؛ چنان که در پیام رهبری مکرم نیز به خوبی به این نکته اشاره شده است.

دفاع و حمایت جانانه و مستمر مرحوم آیت الله هاشمی از انقلاب و ارزش های آن تا بدان پایه بود که در عموم پیام های تسلیت انتشار یافته در این چند روز، از او به عنوان یکی از ارکان اصلی ایجاد و استمرار انقلاب و معمار آن یاد شده است.

آن چه امروز در تشییع جنازه آن مرحوم شاهد بودیم که از آن به عنوان بزرگترین حضور مردم پس از شرکت در تشییع جنازه امام یاد شده، به آشکارا نشان داد که مردم به خوبی قدر زحمات بی دریغ خدمتگزاران به خود و انقلاب را می دانند و به نیکی وظیفه خود را بازمی شناسند.
۳. هاشمی و تصویری ناقص از امیرکبیر
مرحوم هاشمی با نگارش کتاب ماندگار «امیر کبیر قهرمان مبارزه با استعمار» و تاکیدی که در باره جایگاه و نقش بی بدیل امیر کبیر در بنیان گذاری ایران نوین داشت، هماره کوشید تا از خود امیر کبیری دیگر در تاریخ ایران بسازد.

القاب و اوصافی که در سایه سال ها تلاش و مدیریت از زبان رجال سیاسی و عموم مردم دریافت کرد؛ نظیر معمار انقلاب، مرد بحران ها؛ سیاست مداری با هوش؛ سردار سازندگی و … تا حدودی او را به شخصیت امیر کبیر نزدیک ساخت.

اما به گمانم آن مرحوم از پایبندی به دو نکته غفلت کرد و همین امر او را در نگاه تاریخ از شخصیت امیر کبیر تا حدودی دور ساخت؛ این دو نکته را در دوره اول ریاست جمهوری آن مرحوم در جلسه ای که با برادران سپاه در مشهد داشتم و البته آن روز فضا برای تفوه به این سخنان مناسب نبود، بیان کردم و امروز بازخوانی نوینی از آن ارایه می دهم:
یک: در غلتیدن در آسیب اشرافیت
مرحوم آقای هاشمی به رغم آن که یک روستایی و روستا زاده بود و چنان که باید به آن افتخار می کرد، از آغاز از مال و مکنت خوبی برخوردار بود. به خاطر دارم که در روزهای پایانی ریاست جمهوری در یک برنامه زنده با اشک چشم بار که از خصوصیات روح لطیف او بود، گفت که ما و به خصوص همسر من پیش از انقلاب در خانه خدمت کار داشتیم که اکنون نداریم. او با همین ثروت بارها به انقلابیون کمک رساند و جود، سخاوت و بزرگ منشی خود را در صفحات تاریخ ثبت نمود.

اما از یک نکته مهم غفلت کرد و آن این که ثروت داشتن نباید انسان را به منش ثروت مندان مبتلا کند؛ چنان که اهل بیت (ع) به گواهی تاریخ عموماً ثروت مند بودند، اما عامدانه زاهدانه زیستند. منش تموّل همان منش اشرافیت و گران جانی است که متاسفانه آن مرحوم با همه خوبی هایی که داشت در دام آن کم و بیش گرفتار آمد.

بیان این امر برای نگارنده آن هم در شب ارتحال آن مرحوم که روزش در تشییع جنازه او شرکت کرد و شبش برایش نماز لیلة الدفن خواند، بسیار گران و سنگین است، اما بازگویی آن را برای ثبت در تاریخ؛ هر چند از زبان قاصر و پر خطای یک طلبه برای درس گرفتن خود و دیگران لازم و مفید می انگارم.

عالم دین به ویژه آن هنگام که بر مدار قدرت قرار می گیرد، باید به معنای واقعی کلمه «خاکی» و «مردمی» باشد و از هر گونه تظاهر به دنیا و دنیا گرایی پرهیز نماید؛ آن هم در رأس حکومتی که قرار است حکومت امیر مؤمنان را در خاطرها زنده کند.

نمی دانم چرا مرحوم هاشمی در این دام خطر آفرین گرفتار آمد و در پی آن برخی از فرزندان و نزدیکانش در آن غلتیدند و شد آن چه نباید می شد؛ یعنی شماری از انقلابیون بی ادعا و مبارزان پاکدست دیروز، ناگهان در کسب مال و منال از یکدیگر سبقت گرفتند و نه تنها مستمندان تا حدودی به فراموشی سپرده شدند، بلکه فضایی آلوده به دنیا در بدنه مدیریت انقلاب پدید آمد که اندکی از پیامدهای امروزین آن، از نتایج تلخ چنین رویکردی است.

پیداست که نگارنده بنا ندارد آن همه خدمت و خیرخواهی آن مرحوم در دوران سازندگی و وارد کردن چرخه وامانده و عرصه ویران کشور پس از جنگ تحمیلی به میدان کار و تلاش و رشد و تولید را نادیده انگارد که هرگز چنین مباد!

آیت الله مرحوم، خوش قلب، خوش بیان و متبسم ما می توانست در کنار همه آن خدمات و دوندگی های بی وقفه، تصویری همراه با ساده زیستی و بی اعتنای به زرق و برق دنیایِ پر فریب آن هم در سلک یک عالم دینی و مرشد و مراد از خود ارایه دهد؛ همان گونه که پیش از آن چنین تصویری از اندیشه و منش مرحوم امام، مرحوم طالقانی، شهید رجایی و … در ذهن مردم ساخته شده بود.
دو: پایین بودن آستانه تحمل در گذاری از زمان
مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی که در این چند سال اخیر به خوبی دریافته بود که باید همه و به ویژه کارگزاران آستانه تحمل خود را بالا برند و زود به خاطر نیش و کنایه، نقد و نکوهش از کوره به در نروند و از سر قدرت، داغ و درفش به مخالفان خود نشان ندهند، متاسفانه در دوران زعامت خود در عرصه مدیریت کشور، چندان چهره پذیرفته شده ای از خود به یادگار نگذاشت و آن گونه که باید و شاید در تعامل با مخالفان خود از سیره اخلاقی پیشوایان دینی و مصلحان بزرگ پیروی نکرد.

گمان ندارم که مخاطبان سخنم برخورد تلخ و گزنده ایشان با روزنامه سلام؛ یعنی تنها روزنامه منتقد آن روز یا چگونگی برخورد وی با منتقدان تفکر اقتصادی ایشان را از یاد برده باشند.

اگر هاشمی عزیز قدر چند روزه کوتاه مدیریت خود را بیشتر می شناخت و بسان امیرکبیر و با منشی ملهِم از منش حضرت امیر (ع) با مخالفان خود برخورد می کرد، نه تنها به کارگزاران پس از خود درس مدیریت کریمانه می داد، بلکه هیچ گاه زمینه برای حملات عنیف و گاه ناجوانمردانه به خود و باز شدن دست مدعیان ساده زیستی به عرصه مدیریت را فراهم نمی آورد.

همان گونه که اهل بیت (ع) فرمودند انسان دو بار پا به جهان نمی گذارد و دو بار مجال تجربه را نخواهد یافت.

ای کاش هاشمی همان گونه که در کتاب «امیر کبیر قهرمان مبارزه با استعمار» چهره ای خاکی، ساده زیست و پرتحمل در برابر مخالفان که از امیرکبیر ساخت، خود به صورتی کامل بر این سیره ماندگار می ماند و مجالی برای ناجوانمردی ها فراهم نمی آورد.
۴. هاشمی و مظلومیتی تمام نشدنی
آخرین نکته ای که به رغم طولانی شدن مباحث، دریغم آمد، بازگو نکنم، مظلومیت تمام نشدنی و به یک معنا بی بدیل مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی در چند سال آخر عمر است.

به هر روی؛ چنان که نگارانده به اندازه فهم ناقص و پر آسیب خود آورده، هاشمی بسان بسیاری دیگر در کنار خدمات فراوان، خطاها و لغزش هایی نیز داشته است. اگر در این خاکدان به غیر از معصوم انسان بی خطایی را یافتید، به ما نشانش دهید!

آن چه مهم است به تعبیر آخوند خراسانی بهره جستن از اصل کسر و انکسار است؛ یعنی اولاً در کنار بدی ها و لغزش ها، خوبی ها و راست رایی ها را نیز بنگریم و ثانیاً میان آنان مقایسه ای از سر انصاف؛ همان که در سخن معصوم از آن به عنوان سید اعمال یاد شده است، داشته باشیم، آن گاه داوری خود را بر مبنای سنجش دو کفه ترازوی خوبی و بدی بسنجیم.

نمی دانم چرا از خداوند که اخلاق او در سراسر قرآن بی آن که بگوید و فریاد کند، به نیکی آفتاب گونه آشکار شده، یاد نمی گیریم که حتی در مقام نکوهش از شراب و قمار که خود از آنها به عنوان دو پلیدی و مانع نماز و پدید آورنده کینه و عداوت یاد کرده است، از بیان منافع آنها برای مردم که می تواند به منافع کشت و کار و داد و ستد ناظر باشد، غاقل نشده است:

« یسْأَلُونَک عَنْ الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَیسْأَلُونَک مَاذَا ینفِقُونَ قُلْ الْعَفْوَ کذَلِک یبَینُ اللَّهُ لَکمْ الْآیاتِ لَعَلَّکمْ تَتَفَکرُونَ *البقرة219* در باره شراب و قمار، از تو می پرسند، بگو: «در آن دو،گناهی بزرک، و سودهایی برای مردم است، و‏[‏لی‏]‏ گناهشان از سودشان بزرگتر است.» و از تو می پرسند: «چه چیزی انفاق کنند؟» بگو: «مازاد ‏[‏بر نیازمندی خود‏]‏ را.» این گونه، خداوند آیات ‏[‏خود را‏]‏ برای شما روشن می گرداند، باشد که در ‏[‏کار‏]‏ دنیا و آخرت بیندیشید.»

و در آن جا که از اهل کتاب یاد می کند همه آنان را به یک چوب نمی راند، بلکه حتی ستایش را بر نقد مقدم می دارد:

« وَمِنْ أَهْلِ الْکتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ یؤَدِّهِ إِلَیک وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لَا یؤَدِّهِ إِلَیک إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَیهِ قَائِمًا *آل عمران75* و از اهل کتاب، کسی است که اگر او را بر مال فراوانی امین شمری، آن را به تو برگرداند; و از آنان کسی است که اگر او را بر دیناری امین شمری، آن را به تو نمی پردازد، مگر آنکه دایماً بر ‏‏]‏‏سر[ وی به پا ایستی.»

ببینید انصاف گویی خداوند تا چه زیبا، دلنشین و درس آموز در این آیات بازتاب یافته است!

کارنامه ای که شماری از منتقدان مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی در چند سال آخر عمر او از خود ارایه دادند، به قدری تاریک، ناجوانمردانه و کینه توزانه است که گمان ندارم از امشب که آن مرحوم سر به تیره خاک گزارده تا روزی که در قید حیات اند، هیچ گاه خود را از زندان ملامت نفس لوامه خود رها و آسوده ببینند.

به خاطر دارم روزی که از دانشکده الهیات تهران به همراه دوستان همدوره ای مقطع دکترا در حال بازگشت به قم بودم، نخستین مقاله تند، تلخ و زننده از اکبر گنجی را در نقد هاشمی خواندم که در آن از او با عنوان «عالیجناب سرخپوش» یاد کرده بو، به دوستان گفتم مقاله بسان آن است که نویسنده آن پتکی برداشته و با تمام قدرت بر مجسمه خاموش آقای هاشمی کوفته و آن را ویران ساخته است.

گویا آن مقاله طلیعه ی نامبارکی بود برای نقدهای غیر منصفانه!

خوب می دانیم که حملات نخست از زبان اصلاح طلبان که البته امروز از تندروی آن روز خود پشیمانند و بعدها هاشمی را بهترین پناه خود دانستند، شروع شد.

آن چه که باید به تلخی از آن یاد کرد، جفای بی حد و قواره منتقدان و مخالفان آن مرحوم پس از رخداد سال 88 است این جفا تا آخرین روز حیات آن مرحوم با قدرت هر چه تمام تر دنبال شد؛ به گونه ای که از هر مجال و فرصتی برای تخریب و ویران کردن شخصیت و به فراموشی سپردن همه خدمات آن مرحوم استفاده شد.

با صرف نظر از گذشته هاشمی و چگونگی تعامل او در آن رخداد که البته می توانست به گونه ای بهتر و تابناک تر جلوه کند، مخالفان او می توانستند با منشی انصاف گونه و مبتنی بر اصول اخلاقِ قرآنی با او معامله کنند و چنان نباشد که برخی از آنان در شب ارتحال او شرمسار از جفاهای خود، در تسلیت های خود از آن مرحوم به نیکی یاد کرده و خدمات به فراموشی سپرده او و حتی عشق او به رهبری را برای اذهان تازه سازند! خدماتی که مدت ها از بازگویی آن اجتناب می کردند و چهره ای دیگر از او در اذهان می ساختند.

سخنم را با این بیت از حافظ به پایان می رسانم:

تا در دست توام مرحمتی کن *** فردا که شوم که خاک چه سود اشک ندامت

اگر بر قلم پر آسیبِ این ناچیز خبط و خطا راه یافت و در تصویر چهره آن مرحوم یا منتقدان او از مرز انصاف خارج شدم، از خداوند و مخاطبان سخن خود اعتذار می طلبم.

خداوند مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را به پاس همه رنج هایی که برای پیروزی این نهضت کشید و خدماتی که از سر خیرخواهی برای سربلندی ملتِ دین دار ایران به انجام رساند، مورد بخشش و لطف بیکران خود قرار دهد و به همه ما این توفیق گرانبها را ارزانی فرماید که سراسر زندگی خود را بر مدار درست اندیشی و درست منشی مدیریت نماییم و فرجام آن را با رضایت تام الهی قرین سازیم.