با سلام خدمت استاد نصیری؛
درباره موضوعی از شما راهنمایی میخواهم و آن این است که من متاسفانه در ترم گذشته و در ترم جاری زمان هایی را برای دوستی با افراد نامناسب و یا کارهای دیگر تلف کردم و الان میخواهم به این روند پایان دهم و تمام وقت خود را برای ارتباط با خدا،خانواده و همچنین درس خواندن اختصاص دهم، با توجه به دانش اندوزی فراوان شما استاد محترم و موفقیت شما در این مسئله و مطالعاتتان، پیشنهاد و راهکار شما چیست؟
سوال دیگری هم از محضر شما داشتم
شما فرمودين افرادی مانند علامه طباطبایی بسیار ساکت بودند، با توجه به این نکته، رابطه این افراد با دیگران به چه صورت بوده است؟ آیا ایشان به دوستی و یا گذران وقت با دیگران به غیر از روابط علمی و یا رابطه با اعضای خانواده اعتقادی داشته اند؟
علیکم السلام
پاسخ بخش اول پرسش شما:
بخشی از مباحث ویراست دوم کتاب اخلاق اسلامی را برای شما ارسال می کنم که می تواند مفید باشد:
اندیشمندان علوم اجتماعی واژه همنشینی را از دو چشمانداز تعریف کردهاند: از منظر نخست، آن را مناسبات و روابط مستمر و شخصی میان افراد میدانند که محصول مشابهت آنان در علائق، دیدگاهها و مانند آن است. از چشمانداز دوم، این واژه در مورد جمعها یا گروههایی به کار میرود که بر اثر این شباهتها به هم پیوند خوردهاند و با هم رابطه و نشست و برخاست دارند.
باری، بسیاری از کسانی که غرق پلشتی و زشتیهای اخلاقی هستند از آن جا که با آلودهدامنان حشر و نشر دارند، از عمق سقوط اخلاقی خود بیخبر میمانند؛ آنان خود را با همنشینانِ پلشت رفتار مقایسه میکنند و چه بسا گمان دارند که آن چه انجام میدهند، زشت نیست، بلکه عین زیبایی است!
دنیایی که آنان برای خود ساختهاند، دنیایی است خاص که در آن انواع آلودگیها وجود دارد؛ از شرابخواری گرفته تا فسق و فحشاء و تا ظلم و تعدی به حقوق مردم. مراتب محدودتر در آلودگی رفتاری، لغزشهای کوچک و بزرگی است که گاه در رفتار دینداران به چشم میآید؛ همچون غیبت، تندخلقی و کوتاهی در ادای حقوق دیگران.
یکی از راههای کارآمد در معالجه این دست از رفتارهای ناپسند، همنشینی با اولیاء الهی و صالحان است؛ یعنی کسانی که در تمام لحظات زندگی به پاسبانی نفس خود اشتغال داشته و خود را هماره در محضر خداوند میدانند و میکوشند کاری که مخالف رضایت الهی است، انجام ندهند.
این امر بهخاطر روحیه تأثیرپذیری انسان از پیرامون خود و به ویژه دوستان و همنشینان است. در روانشناسی و علوم تربیتی امروز، اصل مسلّمی موجود استکه در امر تربیت و آموزش کاربرد فراوان دارد و آن «اصل محاکات» است.
از سویی دیگر، یکی از آثار همنشینی با صالحان همرنگ شدن با آنان است؛ زیرا انسان صالح کسی است که خدا در دل، رفتار و گفتار او طلوع کرده و تجلی یافته است و در همه منش او میتوان خدا را یافت؛ چنان که دنیا از چشم او افتاده و تمام ذهن و جانش متوجه آخرت، آماده بودن برای پاسخگویی به حساب و کتاب الهی و نیل به فیض دیدار خداوند است و به عبارت روشنتر، آخرت را میتوان در او تبلور یافته دید.
از سویی دیگر، در گفتار چنین انسانی جز صلاح و سداد و جز سخنی در جهت رشد علمی و اخلاقی مشاهده نمیشود؛ یعنی نه تنها سخن گناهآلود در گفتار او به چشم نمیخورد، بلکه نمیتوان سخنی لغو و بیهوده را در گفتار او یافت. چه خوش سرود فروغی بسطامی:
مردان خدا پرده پندار دريدند
يعني همه جا غير خدا يار نديدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنيدند
همت طلب از باطن پيران سحرخيز
زيرا که يکي را ز دو عالم طلبيدند
همنشینی با چنین انسانهای صالح و خداباوری حتی اگر به سکوت برگزار شود، مفید و درسآموز است و انسان را از این دنیا و تمتعات آن و دغدغههای زمینی میکَند و ناخودآگاه با خدا و قیامت پیوند میزند. این همان کمال همنشین است که در اشعار سعدی مورد توجه قرار گرفته است:
گلی خوشبو در حمام روزی
رسید از دست محبوبی بدستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
بر همین اساس در روایتی از امام صادق به نقل از رسول اکرم از زبان عیسی× چنین آمده است:
حواریان به عیسی× گفتند: ای روح خدا! با چه کسانی همنشینی کنیم؟ فرمود: آن کس که دیدارش شما را به یاد خداوند اندازد و گفتارش به دانش شما بیافزاید و عملش شما را به آخرت ترغیب کند.
از دیگر سو، به همان اندازه که مصاحبت با نیکان در رشد اخلاقی مؤثر است، همنشینی با آلودهدامنان، زیانبار بوده و انسان را در ورطه هلاکت و نگونساری گرفتار میسازد. از این رو، در قرآن بارها از زبان نگونساران این نکته مورد تأکید قرار گرفته که دوستان و همراهان، باعث هلاکت ابدی و نگونساری آنان شدهاند. صریحترین آموزه در این باره در آیه ذیل انعکاس یافته است:
وَیوْمَ یعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یدَیهِ یقُولُ یا لَیتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یا وَیلَتِی لَیتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنْ الذِّکرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی وَکانَ الشَّیطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا؛ و روزی است که ستمکار دستهای خود را میگزد، میگوید: «ای کاش با پیامبر راهی برمیگرفتم. ای وای، کاش فلانی را دوست نگرفته بودم. او مرا به گمراهی کشانید پس از آنکه قرآن به من رسیده بود.» و شیطان همواره فروگذارنده انسان است.
گزیدن دست توسط ستمکار، کنایه از اوج پشیمانی و حسرت در پی نگونساری دارد؛ چنین شخصی با صراحت اعلام میکند که کاش فلان شخص را دوست خود نمیگرفتم که باعث گمراهی من شد.
بر همین اساس، قرآن گفتار خود را با استعاذه به خداوند در سوره مبارکه ناس پایان بخشیده و در این سوره از خطر همنشیان اِنسی و جنّی هشدار داده است:
مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنْ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ؛ از شرّ وسوسهگر نهانی؛ آن کس که در سینههای مردم وسوسه میکند، چه از جنّ و [چه از] انس.
حافظ چه زیبا میگوید:
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد، جدایی جدایی
جایی که خداوند گفتار قرآنی خود را با پناه بردن از دوستان شرّ و پلید تمام کرده می توان خطر آن را دریافت.
اینک که ضرورت دوری با این دست از دوستان را باور کرده اید، سعی کنید راه های ارتباط با آنان را یا بریده یا به حداقل برسانید و در برابر، دوستان نیک و صالح را جایگزین آنان سازید.
اگر کسی اهل درس و بحث و مطالعه باشد، فرصتی برای خلوت کردن با این دست از دوستان نخواهد داشت.
پاسخ بخش دوم:
علامه به اذعان همه دوستان و شاگردان ایشان نسبت به دوستان، شاگردان و به ویژه خانواده بسیار مهربان و عطوف بودند و اهتمام زیادی نسبت به نیازهای آنان داشتند.
سکوت در جایی است که سخن لغو یا گناه آلود است، اما اگر مرادوه و گفت و شنود باعث رشد باشد، البته مورد ستایش اولیاء دین است.
علی نصیری
موفق باشید.
16/9/95