ضرورت پیراستن انگیزه تحصیل در حوزه‏ها

انگیزه را باید روح و جان هر کاری دانست که به آن هویت و ارزش می بخشد. این که گفته شده «انما الاعمال بالنیات» حکایت گر همین نکته است که این نیت است که به عمل ارزش می دهد. این که حضرت امیر (ع) فرمود «قیمة کل امرء ما نوی» شاهد دیگری است بر مدعاست.

گر در طلب گوهر کانی کانی                   ور زنده ببوی وصل جانی جانی

القصه حدیث مطلق از من بشنو                هر چیز که در جستن آنی آنی

نقش نیت در هویت بخشی به عمل چنان است که در روایات گفته شده که آدمیان بر اساس نیاتشان محشور می شوند؛ چنان که علت جاودانه ماندن اهل جهنم در عذاب و اهل بهشت در بهشت به رغم کوتاه بودن گناه یا ثواب آنان نیت آنان بر استمرار گناه و عمل صالح دانسته شده است.

بر همین اساس در قرآن انفاق ریاء کاران باطل و بی ثمر اعلام شده و ریاء عامل ابطال عمل و در حکم شرک به خداوند دانسته شده است. اگر نیت در هویت و ارزش بخشی به یک عمل همچون دو رکعت نماز نقش اساسی بازی می کند، چگونه می توان از نقش آن در ورود به عرصه ای همچون طلبگی که مفهوم آن اختصاص همه عمر به رسالت پیامبران و هدایت مردم است، غافل شد؟!

بدون تردید نخستین پرسشی که هر مشتاق تحصیل در حوزه باید از خود بپرسد آن است که چرا این راه پر فراز و نشیب را برگزیده و چرا از میان ده ها شغل در پیرامون خود این راه خطیر را برگزیده است؟

انگیزه طلبه باید یکی از امور ذیل باشد:

1. تفقه در دین؛

تفقه دین یا دین فهمی که مراتب مختلفی دارد و در عالی ترین مرحله انسان را به اجتهاد در همه آموزه های دینی و نه صِرف فقه می رساند، همان غایتی و نهایتی است که در آیه نفر مورد تاکید قرار گرفته است.

باری، خداوند در آیه نفر که بنیاد حوزه های علمیه بر آن استوار شده، از شماری از مؤمنان خواست تا به سرزمین های علمی کوچ کنند و تفقه در دین پیدا کنند، هر چند در همین آیه تفقه در دین هدف میانی اعلام شد و هدف نهایی از تحصیل در حوزه های علمیه هدایت و انذار مردم دانسته شده است. در آموزه های اهل بیت (ع) نیز بارها بر ارزش و جایگاه تفقه در دین تاکید شده است.

در روایتی از امام باقر (ع) یکی از وجوه سه گانه کمال تفقه در دین دانسته شده است. «الْكَمَالُ‏ كُلُ‏ الْكَمَالِ‏ التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَةِ وَ تَقْدِيرُ الْمَعِيشَةِ. »

امام صادق (ع) در روایت دیگر چنین فرمود: « ٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ لَيْتَ السِّيَاطُ عَلَى رُءُوسِ أَصْحَابِي‏ حَتَّى يَتَفَقَّهُوا فِي الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ‏ .

این حد از دین شناسی برای عموم مردم لازم است، زیرا آنان در سراسر زندگی به گونه های مختلف با مسائل دینی سر و کار دارند و چه بسا عدم آگاهی از دین و آموزه های دینی آنان را در ورطه هلاکت می افکند.

به عنوان نمونه در روایتی از حضرت امیر (ع) چنین آمده است: « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ‏ مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ارْتَطَمَ‏ فِي الرِّبَا ثُمَّ ارْتَطَمَ‏ قَالَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ لَا يَقْعُدَنَّ فِي السُّوقِ إِلَّا مَنْ يَعْقِلُ الشِّرَاءَ وَ الْبَيْع‏. »

2. هدایت و تربیت مردم

هدایت و تربیت همان هدف مهم و اساسی است که پیامبران (ع) به خاطر آن برانگیخته شدند و خداوند اعلام فرمود که قرآن را به عنوان کامل ترین و جامع ترین کتاب که با آن دفتر کتب آسمانی را بست، به هدف هدایت و تربیت مردم نازل کرد. هدایت و تربیت مردم از چنان اهمیتی برخوردار است که رسول اکرم (ص) آن هنگام که حضرت امیر (ع) به سوی یمن گسیل داشت به او فرمود:

«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ بَعَثَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى الْيَمَنِ وَ قَالَ لِي يَا عَلِيُّ لَا تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ‏ اللَّهُ‏ عَلَى‏ يَدَيْكَ‏ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَكَ وَلَاؤُهُ يَا عَلِي‏.»

بر همین اساس از عالمان دین با عنوان میراث بران پیامبران (ع) یاد شده است؛ زیرا آنان نیز می توانند با علم و عمل خود مردم را هدایت کنند.

امام مجتبی (ع) در لحظات آخر عمر شریف خود خطاب به محمد بن حنفیه فرمود: « كُونُوا أَوْعِيَةَ الْعِلْمِ و مَصَابِيحَ‏ الْهُدى‏.»

در برخی از روایات از مردم و شیعیان با عنوان ایتام و مستضعفان یاد شده و از عالمان دین خواسته شده است که کفالت یتیمان را بر عهده گیرند و آنان را از یتیمی یعنی از جهالت و نادانی نجات دهند. به عنوان نمونه امام کاظم (ع) فرمود:

«فَقِيهٌ وَاحِدٌ يُنْقِذُ يَتِيماً مِنْ أَيْتَامِنَا الْمُنْقَطِعِينَ عَنَّا وَ عَنْ مُشَاهَدَتِنَا بِتَعْلِيمِ مَا هُوَ مُحْتَاجٌ إِلَيْهِ أَشَدُّ عَلَى إِبْلِيسَ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ لِأَنَّ الْعَابِدَ هَمُّهُ ذَاتُ نَفْسِهِ فَقَطْ وَ هَذَا هَمُّهُ مَعَ ذَاتِ نَفْسِهِ ذَاتُ عِبَادِ اللَّهِ وَ إِمَائِهِ لِيُنْقِذَهُمْ مِنْ يَدِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ فَذَلِكَ هُوَ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ أَلْفِ أَلْفِ عَابِدٍ وَ أَلْفِ أَلْفِ عَابِدَةٍ.»

بر همین اساس حضرت امیر (ع)  در توصیف رسول اکرم (ص) از ایشان به عنوان طبیب مردم یاد فرمود: «طَبِيبٌ‏ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَةِ.»

طلاب عزیز باید به جایگاهی که پا می‏گذارند  درنگرند و تامل کنند. آیا در دنیا هیچ مقام، منصب و شغلی وجود دارد که نقش طبابت مردم و پیراستن جان آنان و پاک کردن آنان از گناه به آنان داده باشند؟! ورود آنان به عرصه هدایت و طبابت مردم بدان معناست که در لشکر خداوند در آمده اند و افتخار و تاج سرداری و افسری داده اند؛ زیرا خداوند از آغاز از ادکی بندگان صالح و شاکر خود گله کرده و در سخنی نابورانه از این که بندگان او هدایت و رهنمود پیامبران را به گوش جان نشیده اند با حسرت و آه یاد کرد و گویا خواست اعلام کند که با کمال تاسف تا کنون شیطان در انحراف بندگان او موفق بوده و بندگانش را از نجات و صلاح بدر کرده و آنان را نگونسار و مستوجب آتش ساخته است و این در حالی است که خداوند جهان را از سر مهر و محبت بندگان خود آفریده و خواسته تا از این رهگذر آنان جاودانه در سعادت و نعمت متنعم باشند. طلاب عزیز باید بدانند که اینک خداوند آنان را به عنوان یکی از افسران لشکری برگزیده که باید به صف گرگان دین ستیز بزنند و بندگان آلوده و گناهکار که همچون بره در چنگان شیاطین گرگ صفت اسیر و گرفتار شده اند، نجات دهند.

آنان باید زندگی عالمان پیراسته دامن همانان که در بیان حضرت امیر (ع) با عنوان «عالم ربانی» یاد شده، را مطالعه کنند و تدبر نمایند که چگونه آنان گاه توانسته اند با یک نگاه، با یک گفت و گوی کوتاه، با یک موعظه و یا با یک سخنرانی ملحد و کافری را به سمت و سوی خداباوری کشانند و یا انسانی غرق در گناه را از منجلاب فسق و فجور بیرون کشند. چنان که امام رضا (ع) در یک جلسه مناظره و با استدلال و برهان محکم و مستدل عمران صابی از زنادقه عصر خود را مسلمان کرد و امام کاظم (ع) با یک جمله «اگر او بنده بود، این نشان بندگی اش نبود» بشر حافی را از مرز فسق و فجور به سرزمین پاکی و صلاح رهنمون شد.

چنان که علامه حلی در یک جلسه و با درایت علمی شگفت آور در برابر الجایتو حاکم سنّی جهان اسلام، فقیهان  اهل سنت را محکوم و مجاب ساخت و او را به پذیرش تشیع علاقه مند ساخت و با این کار خود زمینه آن را فراهم کرد که باور به ولایت اهل بیت (ع) در تمام سرزمین ایران رسمی و جهانی شود. و شیخ صفی الدین اردبیلی در سایه تربیت و نفس پاک شیخ زاهد گیلانی تربیت یافت و وجود و حضور او در اربیل و گردآمدن پیروان دلباخته در دوران حیات و پس از آن زمینه ظهور صفویه را با همت شاه طهماسب فراهم ساخت و پس از آن رسمی شدن مذهب حقه تشیع در ایران و آمدن عالمان وارسته ای از لبنان، احساء و بحرین به ایران همچون محقق کرکی، شیخ عبد الصمد و فرزند ایشان شیخ بهایی و شیخ حرعاملی از برکات چنین رخدادی بوده است. باری، حسینقلی همدانی با یک جمله «أفررت من الله و رسوله» به فرد شرور و آلوده دامنی با نام «عبد فرار» رستاخیزی در جان او ایجاد کرد و مرحوم آیت الله نجفی مرعشی با یک روضه خوانی بر روی دوش جوانی مست او را منقلب ساخت و از منجلاب آلودگی نجاتش داد.

اینها نمونه های بس اندکی است که در صدها بار در زندگی عالمان الهی رخ داده و هم چنان در گوشه و کنار شاهد چنین رخدادهای مبارکی هستیم. بنا براین طلاب باید کار طبابت جان ها را بزرگ شمارند و تا روزی که زنده اند از خداوند شاکر باشند که به آنان چنین توفیق و سعادتی ارزانی داشته تا همگام و همصدا با پیامبران او مسؤلیت هدایت بندگانش را برعهده گیرند.