رابطه علم الاهی با اختیار انسان

از جمله پرسش های اساسی در حوزه علم الاهی آن است که چگونه می توان از سویی به علم ازلی الاهی معتقد بود و از طرف دیگر بر آزادی و اختیار انسان نیز باور داشت .
زیرا معنا و مفهوم دانستن کارها از پیش ، آن هم دانستن از نوع علم الاهی که تخلف در آن معنا ندارد ، آن است که آن کارها باید تحقق پذیرد چه ما بخواهیم و چه نخواهیم .
گویا شعر خیام به همین نکته نظر دارد :
می خوردن من حق ز ازل می دانست           گر می نخورم علم خدا جهل بود
تاریخ مباحث فلسفی و کلامی نشان می دهد که مسأله علم الاهی و رابطه آن با اختیار انسان هماره جزء دشوارترین مباحث بوده و هست و بسیاری از متالهان ادیان دیگر هچون یهود و نصارا افزون بر متکلمان مسلمان کوشیده اند که پاسخ قانع کننده ای از این شبهه بدهند .
و کم نبوده و نیستند کسانی که در اثر فقدان توانایی لازم برای فهم و حل این شبهه به جبر گراییدند و معتقد شدند که بخاطر علم ازلی الاهی به همه کارها و رخدادها و از جمله رفتارهای به ظاهر اختیاری انسان ، انسان نمی تواند مختار باشد . بنا بر این او مجبور بوده و بر اساس برنامه از پیش تعیین شده به دنبال سرنوشت و مقدرات خود می رود .
وجود برخی از روایات و برداشت های ناصحیح از آنها نظیر روایات طینت بر این شبهه دامن زده است .
فلاسفه از این اشکال با این برهان فلسفی پاسخ داده اند که علم تابع معلوم است نه این که معلوم تابع علم باشد .
پاسخ به شبهه علم الاهی 
ما این اشکال را با زبان ساده تری بیان می کنیم . پیش از پاسخ گفتن به این شبهه باید به دو نکته توجه داشت :
1. علم با اراده متفاوت است و یکی از علل دشواری فهم رابطه علم با اختیار خلط میان علم با اراده الاهی است . یعنی گفته می شود که علم الاهی علم تاثیر گذار و فعال است ، اما علم ما آدمیان عموماً منفعل بوده و در بسیاری از موارد قادر به تغییر حوادث معلوم خود نیستیم . مثلاً اگر از طبقه چهلم ساختمانی به صورت اتفاقی از قتل کسی مطلع شویم ، قادر به ممانعت از آن نیستیم و تنها می توانیم نظاره گر آن باشیم .
در حالی که خداوند می تواند بر اساس علم خود ، رخدادها را تغییر دهد .
اشکال این نگاه خلط میان علم و اراده الاهی است . به این معنا که علم از آن جهت که علم است ، کاری به اراده ندارد و به عکس اراده نیز تابع مقدمات و ملازمات خود تحقق می پذیرد .
از سویی دیگر ، اراده الاهی نیز بسان سایر افعال خداوند یا افعال آدمیان متعلق علم قرار می گیرد . از این رو اراده الاهی تغییر پذیر است ، در حالی که در علم الاهی تغییر راه ندارد .
به عبارت روشن تر زمانی رخدادی متعلق علم الاهی قرار می گیرد که از مرحله اراده الاهی گذشته و لباس تحقق پوشیده باشد . یعنی رخدادی با تمام لوازم تحقق خود که به معنای وجود شرط و فقدان مانع است ، متعلق علم الاهی قرار می گیرد . 
2. برای حل شبهه علم الاهی ، باید این اصل را هماره در ذهن داشته باشیم « علم گناهی ندارد و تنها گناه آن دانستن و پرده برداری از واقع است » این جمله را هماره به ذهن بسپاریم که دانستن و  آگاه بودن از حقایق امور جرم نیست ، بلکه خود یک هنر است .
عدم دخالت علم در تحقق رخدادها
چنان که اشاره شد ، رابطه علم با همه رخدادها و به طور کلی رابطه علم با همه معلومات خود ، خنثی و فاقد هر گونه تاثیرگذاری است به این معنا که معلوم با تمام هویت ، تشخصات و ویژگی های خود متعلق علم قرار می گیرد . بی آن که علم در تحقق یا چند و چون آن دخالت داشته باشد . این مدعا را می توان در قالب مثال تبیین کرد :
فرض کنید شخصی در دل شب از پنجره یا تراست خانه خود به بیرون نظاره می کند . در همین هنگام می بیند کسی با سلاح به طرف مردی حمله ور شده و با مضروب کردن او را کشته است .
چنین شخصی در دادگاه حاضر می شود و می گوید من همزمان با حمله قاتل ناظر این صحنه بوده ام . آیا اگر قاتل مدعی شود که اگر شاهد همزمان با قتل او ، شاهد این صحنه نبود و از آن آگاهی نمی یافت ، او مرتکب این قتل نمی شد ، آیا هیچ عاقلی این عذر را از او می پذیرد ؟!
مدعای قاتل در حقیقت بدان معنا است که علم همزمانی شاهد باعث قتل او بوده است و البته این مدعا از سوی همه عقلا سخریه آمیز است . در این صورت شخص شاهد باید بگوید : علم من در این حادثه هیچ دخالت و گناهی نداشته و تنها جرم من دانست است .
حال اگر شخصی در پی خواب راستینی که در شب قبل در باره صحنه قتل دیده به کنار پنجره بیاید و شاهد آن قتل شود ، و در دادگاه توضیح دهد که در پی خواب راستین خود به کنار پنجره آمده ، آیا آن شخص قاتل می تواند مدعی باشد که اگر شاهد خواب راستین نمی دید ، او مرتکب قتل نمی شد ؟!
در چنین موردی نیز آن مرد شاهد باید بگوید که گناه من تنها آن است که در اثر صفای نفس از رهگذر خواب راستین قبل از وقوع حادثه از رخداد آن مطلع شدم . آیا دانستن جرم است ؟!
فرض سوم آن است که شخص بخاطر برخورداری از مراتب سلوک معنوی و اهل سرّ بودن از تحقق رخداد قتل ، پیش از وقوع از آن آگاهی داشته و در حقیقت با کنار زدن حجاب زمان و مکان از آن اطلاع داشته است .
با چنین فرضی او کنار پنجره آمده و آن صحنه را شهود کرده است . آیا باز قاتل می تواند در دادگاه بگوید که اگر او در اثر صفای باطن پیش از وقوع رخداد از آن اطلاع نمی یافت ، هرگز مرتکب قتل نمی شده است ؟!   
چنان که به استناد خطبه 128 نهج البلاغه حضرت امیر حداقل ششصد سال پیش از وقوع حمله مغولان ، آن را پیشگویی کرد . حال آیا اگر خداوند در روز قیامت خداوند چنگیز را بخاطر قتل و غارت هزاران انسان محاکمه کند ، آیا او می توان مدعی شود چون ششصد سال پیش از هجوم او ، علی (ع) از هجوم او خبر داده بود ، پس او مرتکب این جنایات شده است ؟! و اگر اامام علی (ع) پیش گویی نمی کرد او مرتکب آ« همه جنایت نمی شد ؟!
باری ، حضرت امیر (ع) به او پاسخ خواهد داد که گناه من دانستن و پرده برداشتن از این رخداد است . آیا دانستن جرم است ؟!
بنا بر این آگاهی همزمان ، یا یک روز پیش تر یا سال ها و قرن ها پیش از تحقق یک حادثه ، در وقوع آن تاثیری نمی گذارد . یعنی حجاب زمان و دیرپا بودن آن برای معلوم ضرورت تحقق پدید نمی آورد . زیرا علم به منزله آینه است که در برابر رخدادها قرار گرفته و هر آن چه در متن واقع اتفاق بیافتد در آینه منعکس می شود .
حجاب مکان نیز چنین است نظیر ماجرای اطلاع حضرت خضر (ع) از تغییر حاکم در ورای دریا و تصمیم او مبنی بر مصادره کشتی های سالم صیادی که در پی آن دست به معیوب ساختن کشتی ها زد .
انعکاس همه رخدادها در علم الاهی بدون دخالت زمان
از سویی دیگر ، ما چون در حصار زمان و مکان قرار داریم و برای ما گذشته ، حال و آینده معنا دارد ، تصور عدم دخالت آگاهی های گذشته در وقوع یک حادثه دشوار می نماید .
به عبارت روشن تر عدم دخالت آگاهی همزمان با رخدادها با تحقق آنها برای ما قابل فهم است ، اما فهم آن که آگاهی دیروز و سال گذشته ما در پی خواب های راستین یا الهام یا کشف و شهود نیز در تحقق رخدادها تاثیر نمی گذارد ، تا حدودی دشوار می نماید .
از این رو در باره علم الاهی و عدم دخالت آن با تحقق حوادث دچار چالش می شویم . حال اگر در نظر بگیریم که زمان در باره خداوند معنا ندارد و همه رخدادها خرد و کلان در گذشته ، حال و آینده در یک جا ، یک مکان و یک زمان در برابر خداوند حاضر است و خداوند فارغ از هر محدودیت زمانی از رخدادها مطلع است ، فهم رابطه علم با اختیار روشن تر می شود .
اگر این تشیبه درست باشد ، در این صورت همه رخدادهای عالم در برابر علم الاهی را می توان به مثابه همه کنش ها و واکنش های همزمان در برابر یک آینه یا دوربین دانست .
با این فرض اگر کسی  در حالی که روبروی دروبین فیلمبرداری ایستاده ، با سلاح به کسی حمله کند و او را از پای دربیاورد و فیلم قتل او را به عنوان شاهدی علیه او در دادگاه ارایه کنند ، آیا او می تواند ادعا کند که اگر آن دوربین همزمان از قتل او آگاهی نمی یافت ، او هرگز مرتکب قتل نمی شد ؟!
یا اگر کسی در برابر آینه بایستد و چهره زشت و گناهکار خود را در آینه تماشا کند ، آِیا حق دارد به آینه بگوید که اگر تو مرا زیبا نشان می دادی من زیبا بودم و چون تو چهره مرا زشت نشان می دهی من زشتم ؟!
باری ، آینه به چنین شخصی پاسخ خواهد داد که زیبایی و زشتی تو مربوط به حقیقت وجودی خود توست و من تنها وضعیت واقعی تو را منعکس می کنم . آیا انعکاس آن چه واقع است گناه و جرم است ؟! این جا است که می گویند : خود شکن ، آینه شکستن خطاست !
نقد شعر منسوب به خیام 
حال با این توضیح در پاسخ به شعر خیام باید چنین بگوییم :
اولاً : تقسیم علم الاهی به ازلی و ابدی در قیاس با ما است که محدود به حصار زمان و مکانیم و الا در باره خداوند و علم او اولیت و آخریت ، ازلیت و ابدیت به معنای زمانی آن معنا ندارد . یعنی برای خداوند گذشته ، حال یا آینده بی معنا است . علم خداوند علم حضوری و فرازمانی و فرامکان است . بنابر این به همان اندازه که می توانیم بگوییم خداوند از ازل می دانست که مثلاً خیام در فلان ساعت شراب می خورد ، با این جمله که خداوند همزمان با شراب خوردن خیام ، علم به شراب خواری او دارد ، برابر است . 
ثانیاً : همان گونه که اگر خیام در برابر آینه یا دوربین شراب می خورد ، نمی توانست عذر بیاورد که چون آینه و دوربین از شراب خواری او آگاهی یافته اند ، شراب خورده و در واقع مجبور به این کار بوده است ، او نمی تواند مدعی باشد که چون خداوند از ازل از شراب خواری او اطلاع داشته ، دست به این کار زده است .
زیرا چنان که توضیح دادیم ، علم الاهی به مثابه آینه ای است در برابر رفتار خوب و بد خیام که گناه آن تنها دانستن ، انعکاس و پرده بداری از واقع است .
بنا بر این او به جای آن که بگوید : چون حق ز ازل می دانست ، می می خورم ، باید چنین بگوید : چون می می خورم ، حق ز ازل می دانست  .