چکیده
رویکردهای نوین به عرفان و معنویت که در شکل ها و قالب های مختلف ظهور و بروز یافتهاند ، در کنار رو به رو بودن با برخی اشکالات و کاستی های مبنایی و بنایی ، از آن دسته از پدیدهها به شمار می روند که در صورت هدایت صحیح می توانند مبارک تلقی گردند . این دست از رویکردها متناسب با نیاز ها و مقتضیات پشت سر گذاشتن دوره مدرنیته و ظهور دوره پست مدرنیسم شکل یافته و مهمترین پیام آن اعلام نیاز روز افزون بشریت به معنویت و شکستن حصار مجدود طبیعت و تن است .
نگارنده در این مقاله نخست مفهوم و شاخصههای عرفانهای نوظهور که از آن به عرفانهای «فرآیینی» یاد میکنیم ، مورد بررسی قرار داده است. این شاخصهها عبارتند از: 1. .پذیرش روح به عنوان هویت اصلی انسانی؛ 2. فقدان نظام جامع فکری و عملی؛ 3. تاکید بر دو اصل پلورالیزم و سکولاریزم؛ 4. برخورداری از برنامههای کاربردی روح افزا؛ 5. بهره جستن از آموزههای مثبت یا منفی اخلاقی . بازکاوی این عناصر برای شناخت هر چه عمیقتر این دست از رویکردهای عرفانی و معنوی اجتناب ناپذیر است.
آنگاه در بررسی زمینهها و علل رویکرد به عرفانهای نوظهور چهار عامل انسانی مورد توجه قرار گرفتهاند که عبارتند از: 1. فطری بودن گرایش به عرفان و معنویت ؛ 2. شکست تفکرات الحادی ؛ 3. سیری و خستگی حاصل از نظام سرمایهداری ؛ 4. عدم معرفی عرفان ناب و جامع.
نگارنده در بررسی این عوامل بر روی عامل چهارم تاکید داشته و معتقد است عرفان اسلامی از دو جهت : 1. عدم شفافیت موضع دانشوران مسلمان در تعامل با عرفان ؛ 2. پیچیدگی، دشواری و ابهام در مبانی عرفان نظری و گامهای عرفانی علمی، با کاستیهای جدّی روبرو است و تا رفع این کاستیها نمیتوان از جهانیان و جوانان خواست تا عرفانهای کاذب و منحرف را کنار گذاشته و عرفان ناب و جامع را جایگزین آن سازند.
کلید واژهها : عرفان، عرفانهای نوظهور، عرفان فراآیینی، پلورالیزم، سکولاریزم، فطرت، عرفان نظری، عرفان عملی.
مفهوم رویکردهای نوین عرفانی و معنویت گرایی
رویکردهای عرفانی را در یک نگاه کلی میتوان به دو دسته عرفانهای دینی و عرفانهای آیینی تقسیم کرد. مقصود از عرفانهای دینی آن دسته از گرایشهای عرفانی و معنویت گرایی است که یکی از ادیان آسمانی در پیدایش ، توسعه ، تعمیق یا رشد و بالندگی آنها نقش داشتهاند. عرفان یهودیت، عرفان مسیحیت و عرفان اسلامی از نمونههای بارز عرفان دینی است. در برابر ، عرفانهای آیینی به جای تکیه داشتن به یک دینی آسمانی، با یکی از ادیان زمینی موجود نظیر بودیزم، هندوییزم، شینتو و… گره خوردهاند .
وقتی میگوییم عرفان بودیزم مقصود عرفانی است که آیین بودا در پیدایش و تحول آن به نحوی نقش داشته است. جدا ساختن ادیان زمینی از ادیان آسمانی و اطلاق آیین بر آنها مبتنی بر اختلاف در دامنه مفهومی دین و با نگاه مفهوم اخصّ دین است که در آنها قید آسمانی بودن دخالت دارد.
در برابر دو نوع عرفان پیشگفته ، عرفانهای نو ظهور قرار دارند که باید آنها را «عرفانهای فرا آیینی» نام نهاد. به این معنا که این دست از عرفانها نه تنها به یکی از ادیان آسمانی گره نخورده اند بلکه نمیتوان آنها را متکی به یکی از یکی از آیینهای موجود دانست ؛ زیرا عناصر اصلی هیچ یک از دو نوع عرفان دینی و آیینی در آنها لزوماً وجود ندارد.
تفکیک عرفانهای نو ظهور از عرفان دینی بسیار روشن است. زیرا عرفان دینی پیش از هر چیز دیگر بر عنصر خداوند به عنوان متعالیترین موجود متصور و نماد زیبایی و کمال مطلق مبتنی است.
بدین جهت در آن بر اصل خدا گونه شدن و لقاء و محو شدن در خداوند تاکید میشود. چنان که باورمندی به جهان آخرت که مفهوم سیر مستمر به سوی کمال نامتناهی را با خود دارد و تحقق لقاء الاهی در چنین جهانی از اصول اجتناب ناپذیر عرفان دینی است . در حالی که در عرفانهای نو ظهور ، خداوند و جهان آخرت هیچ حضور و نقشی ندارند. این دست از مکاتب عرفانی مدعی آناند که میتوانند انسان را بدون لزوم باور به خداوند و روز رستاخیز ، به آرامش و سکون روحی و روانی برسانند. بنابراین می توان میان چنین عرفانی با الحاد و زندقه به راحتی جمع کرد.
جدایی عرفانهای نو ظهور یا عرفانهای فرا آیینی با آیینهای موجود یا ادیان غیر آسمانی همچون بودیزم و هندویزم از آن جهت است که این نوع از عرفانها به استثنای باورمندی به اصالت روح و روان و اصل تلطیف روح و آرامش بخشی به آن و همصدایی در برخی از آموزه های اخلاقی ، به عموم آموزههای ادیان غیر آسمانی در حوزه عقاید و شریعت پایبند نیستند .
در مواردی که نوعی مشابهت و همسانی میان دو دسته از آموزههای عرفان فرا آیینی با آموزههای یک آیین به چشم میآید، نه از آن جهت است که عرفان نو ظهور آن آموزهها را به خاطر اینکه به یک آیین خاص تعلق دارد ، صحّه گذاشته، بلکه از آن جهت است که آن آموزه و برنامه را برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود لازم و ضروری میداند.
در این جا مناسب است شاخصههای عرفانهای نو ظهور را برای شناخت بیشتر آنها مورد بررسی قرار دهیم.
شاخصههای عرفانهای نو ظهور
با توجه به این که رویکردهای نوین عرفانی و معنویت گرایی، عموماً در دو سده اخیر و بیشتر پس از دوران مدیرنیته پدید آمدهاند، از اهمیت و هویتی که از خود به دست دادهاند، چند شاخصه اصلی را میتوان به عنوان عناصر هویت ساز آنها برشمرد که عبارتند از: 1. پذیرش روح به عنوان هویت اصلی انسان؛ 2. فقدان نظام جامع فکری و عملی؛ 3. تاکید بر دو اصل پلورالیزم و سکولاریزم؛ 4. برخورداری از برنامههای کاربردی برای ایجاد آرامش روحی ؛ 5. بهره جستن از آموزههای مثبت یا منفی اخلاقی. اینک به بررسی این عوامل میپردازیم.
1. پذیرش روح به عنوان هویت اصلی یا دوم انسان
تاریخ تحولات فکری و فلسفی در غرب نشان میدهد که پس از دوران رنسانس و فروپاشی تفکر منحط کلیسایی، در کنار انکار دین و آموزههای دینی و انکار تمام عناصر متافیزیک، یکی از مهمترین مصادیق متافیزیک یعنی تحقق هویت دیگری در وجود انسان به نام روح و روان ، مورد انکار قرار گرفت.
و این امر ناشی از نهضت اصالت حسّ بود که امثال دیوید هیوم در پیدایش آن نقش اساسی داشتند. باری، وقتی قرار باشد در اثر تنفر ناشی از عملکرد کلیسا انسان چشم خود را بر تمام حقایق متافیزیکی بسته و سبک سرانه تنها حقایق محصور شده در حصار چشم سر را بپذیرد، البته جایی برای پذیرش وجود روان و روح به عنوان یک حقیقت اصیل باقی نمیماند.
اما با فروپاشی و سست شدن بنیانهای این دست از اندیشههای مادی گرایانه به ویژه در دوران پست مدرنیته، عملاً راه برای بازگشت به باور به اسرار و حقایق متافیزیکی و از جمله حقیقت روح هموار شد.
فرید وجدی در این باره چنین آورده است:
« غربیون تا سده شانزدهم بسان همه امت های متدین معتقد به وحی بودند و کتاب هایشان لبریز از اخبار پیامبران بود . تا آن که علم جدید با تشکیک ها و مادی نگری های خود ظهور کرد ، و فلاسفه غرب مدعی شدند که مساله وحی جزو بقایای خرافات قدیم است و چنان به افراط گراییدند که وجود خالق و روح را با هم منکر شدند … چنین نگاهی در میان غربیون مذهب علم رسمی آنان شد . تا آن که در سال 1846 م نشانه وجود روح در آمریکا آشکار شد و از آنجا به تمام اروپا سرایت نمود و مردم با دلیل حسی به وجود عالم روحانی که با عقل های بزرگ و اندیشه های دقیق قابل شناخت است ، یقین یافتند و تمتم نگرش ها در زمینه مسایل معنوی و متافیزیکی تغییر یافت »
باور به وجود روح چنان شدت یافت که تحقیقات دامنهداری در این زمینه انجام گرفت و در سال 1846 م در انگلستان انجمنی با ریاست جویک استاد دانشگاه کمبریج و با همکاری گروهی از دانشمندان آن عصر با عنوان « انجمن مباحث روحی » برای شناسایی امور شگفت آور درباره روان آدمی تاسیس شد. و تا کنون دهها مورد در این عرصه مورد بررسی قرار گرفته و مهر تایید خورده است .حاصل تحقیقات این گروه طی نیم قرن در زمینه روح و مسایل روحی و اثبات عینیت روح در حدود پنجاه جلد قطور منتشر شده است .
از کتابهای فراوانی که در دهههای اخیر در آمریکا و اروپا در زمینه احضار ارواح، ارتباط با ارواح، هیپنوتیزم و تلهپاتی و… تدوین یافته و نیز فیلمهای مختلف در این عرصه که از آنها با عنوان «فیلمهای معناگرا» یاد میشود و اتفاقاً جزو پر فروشتریم فیلمها به شمار میروند، میتوان از اقبال شگفت جهانیان به عرصه روح و روان به عنوان نماد متافیزیک یاد کرد.
عرفانهای نو ظهور که عملاً در بستر تاریخی دوران پست مدرنیسه رشد یافتند ، متاثر از چنین تحول فکری بنیاد خود را بر باورمندی به حقیقت روح و روان استوار ساختهاند. مدافعان و مروّجان عرفانهای فرا آیینی پیوسته از تمرکز روحی (مدیتشن)، آرامش روانی، پرواز روحی، سبکسار شدن، نورانی شدن و مفاهیمی از این دست گفتگو میکنند که همگی آنها بر اصل باورمندی به وجود روان آدمی مبتنی است.
به عنوان مثال ماهاراشی رهبر جنبش عرفانی « هیر کریشنا » به پیروانش توصیه کرده است که در عصر مدرنیته و حاکمیت تکنولوژی بوسیله خلسه های معنوی گروهی می توانند به نور هدایت و معنویت دست یابند و از این طریق دنیا از لوث جرم ، خشونت و فقر رهایی خواهد یافت . جنبش عرفانی و معنوی یوگا توسط «راجنیش » در امریکا تاسیس شده و اینک در هشتاد کشور جهان دارای شعبه و دارای 750 مرکز است . مبنای اصلی جنبش عرفانی « ماهارایشی ماهش » تاکید بر اصل «مدیتیشن متعالی» یا تمرکز اعصاب برای تامین آرامش روحی است که برای این منظور استخرهای مخصوص و هتل هایی برای سکوت و استراحت برای پیروان خود فراهم ساخته اند .
این دست از عرفانها را از این جهت میتوان مشابه ورزشهای بدنسازی و پرورش اندام دانست. زیرا همان گونه که در ورزشهای بدن سازی تمام توجه به پروراندن اندام و بازوان معطوف شده و رژیمهای غذایی خاص و حرکات بدنی ویژه در آن پیش بینی شده، عرفانهای فرا آیینی نیز تمام توجه خود را به حقیقتی به نام روح و روان معطوف ساخته و برنامههای مختلف خود را برای پرورش روحی سالم و بیدغدغه پیشنهاد میکنند.
البته باید توجه داشت که اذعان به وجود روان در عرفانهای نو ظهور بدان معنا نیست که آنها لزوماً برای حقیقت و ماهیت روح تفسیر و تبیین روشنی ارائه کرده و اساساً به ورود به این عرصهها علاقهای از خود نشان بدهند . بلکه به عکس، هیچ گونه تلاش و کنکاش علمی از مدافعان آنان در عرصه روح پژوهی به چشم نمیخورد.
آنان فقط میپذیرند که حقیقتی به نام روح وجود دارد و معتقدند راز تلخکامیها، شکستها و ناآرامیهای انسان عدم تعامل مناسب با نیازهای روحی و روانی است.
2. فقدان نظام فکری و عملی (عقیده و شریعت)
عرفان دینی و در حدی ضعیفتر عرفان آیینی به خاطر تکیه داشتن بر یک دین یا آیین مشخص ، به طور طبیعی از یک نظام واره فکری خاصی در تفسیر هستی برخوردارند. به عبارت روشنتر یک عارف یهودی یا مسیحی و در درجهای بس فراتر یک عارف مسلمان برای آغاز و فرجام هستی تفسیری روشن دارد. در نتیجه هویت انسانی و چرایی زیستن در این عالم برای او تعریف شده است.
شعار دین باوران این آیه است : « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ » ، نه این که بگویند:
ما ز آغاز و ز انجام جهان بیخبریم اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است
چنان که اشاره شد ایمان به خداوند و روز رستاخیز جزو بنیانهای اصلی فکری عرفان دینی را تشکیل میدهد. در عرفانهای آیینی این امر با صبغه و رنگ ضعیفتری وجود دارد. به هر روی یک بودایی تحت تاثیر تعلیمات بودا برای هستی تفسیری اعم از آن که صحیح یا ناصحیح باشد ، مدعی است. به عنوان مثال باور به ازلی بودن عالم ، تفسیری هر چند ناصحیح از هستی است. چنان که اعتقاد به تناسخ تاکیدی بر اصل کیفر و پاداش هر چند با چرخه مرگ و حیات در این دنیاست.
افزون بر نظام فکری، عرفانهای دینی و آیینی دارای شریعت و نظام عملی هستند. به عنوان مثال در عرفان اسلامی متکی به دینی همچون اسلام بخش مهمی از آموزههای آن مربوط به عرصه احکام و شریعت است.
بدین جهت چنین عرفانی نمیتواند از همراه شدن از برنامههای عملی و شرعی بدور باشد. حتی عرفان اسلامی مصطلح همواره به خاطر کم توجهی به شریعت و تاکید بر اصل اباحهگری از سوی متکلمان ، فقهیان و محدثان مورد انتقاد قرار گرفته و عرفا خود را از این تهمت مبرّا دانستهاند.
عرفانهای آیینی نیز تا حدودی از اصل شریعت بهره دارند. اما عرفانهای نوگرا بر اصل «عرفان منهای شریعت» پای میفشارند. به عبارت روشنتر در این دست از عرفانها به مردم اعلام میشود که پذیرش این نوع از رویکردهای عرفانی هیچ زحمت عملی خاص به معنای الزام به برخی از کارها یا ترک شماری از اعمال برای آنان به همراه ندارد .
به عنوان مثال طرفداران عرفان « مدیتیشن متعالی MT » معتقدند که بدون اعتقاد به خداوند و پیامبران می توان به درون خود راه یافت و آرامش روحی و معنوی را تجربه نمود .
و در عرفان پیشنهادی از سوی «اشو» شریعت و فقه مورد تمسخر قرار می گیرد . او معتقد است تنها راه رهایی دستیابی به حقیقت هستی است ، بی آن که لزوما نیازی به پایبندی به اعمال و شریعتی خاص در بین باشد . سخن او در این باره چنین است :
« این کلمه را به یاد داشته باشید : در شریعت شما بیچاره می مانید چون در کنار یک پیکر بی جان می مانید . »
البته باید اذعان کرد که در عموم عرفانهای نو ظهور بر انجام تمرینات خاص فکری و بدنی به منظور پیدایش آرامش و تمرکز روحی تاکید میشود که البته نمیتوان بر آنها نظام خاص در حوزه شریعت نام نهاد. پیداست که این امر خود به رونق بیشتر آنها و اقبال هر چه افزونتر مردم به عرفانها نوگرا میافزاید.
3. تاکید بر دو اصل پلورالیزم و سکولاریزم
یکی از شاخصههای هویتساز عرفانهای نو ظهور یا «عرفانهای فرا آیینی» تاکید بر دو اصل پلورالیزم و سکولاریزم است.
تاکید بر اصل پلورالیزم به معنای تکژگرایی و پذیرش حقّانیّت همه ادیان و مذاهب عالم ، از آن جهت ناشی شده که در عرفانهای فرا آیینی از نظام فکری روشنی خبری نیست. و وقتی عرفانهای نو ظهور خود از اظهار نظر درباره تفسیر هستی ساکت و خاموش بوده و ورود به این عرصهها را خارج از توان خود میدانند، پیداست که زمینه برای پذیرش هر صاحب فکر و مکتبی هموار میگردد.
باری، به خاطر غنای بیپایان معارف و آموزههای اسلام و اعلام این دین به عنوان آخرین و جامعترین دین، جایی برای تفکر پلورالیستی باقی نمانده و از این جهت عرفان اسلامی به خاطر گرایش به تکثرگرایی مورد انتقاد قرار گرفته است . اما در برابر ، در عرفانهای نو ظهور که بهرهای از معارف عمیق و ژرف در حوزههای مختلف نداشته و در این جهت شکلی خاص به خود نگرفتهاند ، عملا و نظرا راه برای پذیرش سایر ادیان ، مذاهب و مکاتب هموار شده است .چه ، گفتهاند زمین خالی پذیرای هر چیزی است که بر روی آن افکنند.
پذیرش، موافقت یا تاکید بر اصل سکولاریزم به این معناست که عرفانهای نو ظهور کاری به جریانهای سیاسی، شکل و قالبهای حکومتی ندارند و افزون بر آن که خود شکلی خاص از حکومت و نظام سیاسی را توصیه نمیکنند، با همه انواع نظامهای سیاسی همگرا و همصدا بوده و میان خود و این نظامها چالش و اصطکاکی نمیبینند.
همگرایی عرفانهای نو ظهور با سکولاریزم حداقل میتواند ناشی از دو امر ارزیابی شود که عبارتند از:
1. فقدان نظام فکری منسجم؛ زیرا اگر نظان فکری منسجم و روشمندی در عرفانهای فرا آیینی وجود میداشت ، به طور طبیعی نظام سیاسی خاصی نیز در آن پیش بینی میشد و این امر خود راه را برای صفبندی میان حرکت عرفانی و معنوی با جریانهای سیاسی فراهم میساخت.
2. تاکید زیاد بر حرکت معنوی فردی؛ افزون بر نکته پیشین عرفانهای فرا آیینی اساساً خود را متکفل پرداختن به مسایل اجتماعی و سیاسی نمیدانند. و غایة العقوای خود را در این میبینند که افراد علاقمند و طالب را به صورت گروههای مختلف تحت برنامههای خاص و تمرینهای ویژه قرار داده و سکون و آرامش مد نظر خود را به آنان ارزانی دارند.
بنابراین ، انتظار تفکر جمعی و اجتماعی در این دست از عرفانها را باید نهایتاً در سطح گروه های مدیتیشن خلاصه کرد. انتظار دخالت در مسایل سیاسی و اجتماعی از عرفانهای نو ظهور به همان اندازه موهون و بیمعناست که اگر کسی از برنامههای ورزشی پرورش اندام چنین انتظاراتی را مطرح سازد!
یکی از دلایل بیتفاوتی حکومتها و نظامهای سیاسی مختلف نسبت به رشد و فزایندگی موج عرفانهای نو ظهور و گاه نیز حمایت از آنها ، همین نکته یعنی تاکید چنین گرایش عرفانی بر سکولاریزم است. چنان که چنین عنصری در تصوف از نوع خانقاهی نیز مشهود است . بر اساس شواهد موجود در گرایشهای امروزین به تصوف در جهان اسلام، کسانی که به گروه های صوفیه میپیوندند به مرامنامهای متعهد میشوند که در آن بر عدم دخالت در مسایل سیاسی تاکید شده است.
4. برخورداری از برنامههای کاربردی برای ایجاد آرامش روحی
چنان که اشاره کردیم عرفانهای نو ظهور را تا حدود زیاد میتوان به ورزش پرورش اندام شبیه دانست که قله توجه آن به پرورش روان، بهسازی روح، و خالی ساختن آن از انواع آلام و دغدغهها و در یک کلمه تامین آرامش روحی معطوف شده است. بدین منظور در عموم این دست از عرفانها برنامههای خاص فردی و جمعی پیش بینی شده است. انجام تمرینات خاص بدنی و یا تمرکزی در ساعات ویژهای از شبانه روز و گاه گرد آمدن در مکانی خاص و انجام این دست از تمرینها به صورت گروهی از جمله این برنامههاست.
کسانی که به چنین جمعهایی میپیوندند عموماً از کسب چنین آرامشی اظهار رضایت دارند. در حقیقت این امر را باید جزو نکات تأثیر گذار در اقبال عموم مردم به عرفانهای نو ظهور دانست که به جای مواجه ساختن مخاطبان خود با انواع اصطلاحات پیچیده و دشوار ، برنامههای عملی و کاربردی را پیش بینی کرده اند .
به عنوان مثال در « ذن بودایی » مراقبت با نشستن متمادی با چهار زانو توصیه می شود . در عرفان یوگایی از نوع « منتره یوگا » تکرار مدام و منظم کلمات و اصوات خاص که شبیه ذکر در فرهنگ اسلامی است ، مورد تاکید است . در عرفان از نوع مدیتیشن به شخص توصیه می شود تا روزی دو بار به مدت 30 دقیقه آرام و بی حرکت بنشیند یا دراز بکشد و با تنفس عمیق و آرامش ذهنی آماده رسیدن به آرامش درونی و روانی باشد .
5. بهره جستن از آموزههای مثبت یا منفی اخلاقی
عرفانهای فرا آیینی اگر چه در حوزه عقیده و شریعت از نظام و سازواره منسجم و روشن و روشمندی برخوردار نیستند، اما در برابر، بخش عمده آموزههای آنها بر محور اخلاق و اخلاقیات استوار است. به این معنا که در هر یک از انواع مختلف عرفان های نو ظهور و جریانهای معنویتگرا ، فهرستی از آموزههای اخلاقی به طالبان آنها ارایه میشود و راه رستگاری پایبندی به این آموزهها اعلام میگردد.
وقتی میگوییم آموزههای اخلاقی مقصود آن دسته از توصیههایی است که از نظر بنیان گزاران این دست از عرفانهای نو ظهور به عنوان یک عمل اخلاقی و ارزش انسانی تلقی شده است. هر چند که ممکن است برخی از این آموزهها از نگاه سایر ادیان و مکاتب الاهی و یا گاه غیر الاهی به عنوان یک عمل اخلاقی برسمیت شناخته نشده باشند .
به عنوان مثال در عموم عرفانهای رایج نو ظهور ، دوری جستن از رفتارهای همچون دروغ، تظاهر، نیرنگ، تملق، حرص، حسادت، دنیا دوستی و… به عنوان راه رسیدن به رستگاری اعلام شده و رفتارهای مخالف این رذایل یعنی راستی و درستی، صداقت و یکرنگی، صفا و یکدلی، قناعت و خیرخواهی نسبت به دیگران، زهد و بیرغبتی به مظاهر دنیوی تاکید میشود.
به عنوان مثال در عرفان از نوع «ذن» بر این مبانی تاکید می شود : محدود کردن نفس انسانی ؛ روی گردانی از لذایذ و مظاهر رفاه و ترک زندگی عادی . پیداست اگر دعوت به ترک دنیا به معنای زهد منفی نباشد موافق آموزه های اخلاقی اسلام است . در جنبش عرفانی توصیه شده از سوی « سای بابا» بسیاری از اصول اخلاقی مورد تاکید قرار گرفته است . سای بابا هوس ، خشم ، طمع ، وابستگی ، غرور و نفرت را مانع رسیدن به خداوند می داند و پیوسته به طرفداران خود توصیه می کند که نسبت به نیازمندان شفقت داشته و از خدمت و بخشش مال به آنان دریغ نورزند .
بدون تردید این بخش از عرفانهای نو ظهور از بیشترین همراهی و همگرایی با آموزههای عرفانهای دینی و آیینی برخوردار است و از این جهت باید آنها را جزو نقاط مثبت و مفید این دست از عرفانها ارزیابی کرد.
اما اشکال کار آنجاست که متأسفانه گاه در برخی از عرفانهای نو ظهور رفتارهای ضد اخلاقی و ضد ارزشی به عنوان یک عمل و ارزش اخلاقی تلقی شده و به آن تاکید میشود. به عنوان مثال ، به عکس برخی از عرفانهای نو ظهور که دامن زدن به تمایلات جنسی و شهوانی عامل نا آرامی روحی اعلام شده است ، در شماری دیگر از این دست عرفان ها ، درست به عکس آنها به رفتارهای آزاد جنسی توصیه شده و گاه در گروههای جمعی تظاهر به این دست از رفتارها مورد تاکید قرار میگیرد.
زمینهها و عوامل در رشد و فزایندگی عرفانهای نو ظهور
برخی شواهد و قراین نشان از آن دارد که عرفانهای نو ظهور در بعد جهانی و در کشورهای مختلف جهان و نیز در کشور ما ، با اقبال قابل توجهی در میان اقشار مختلف مردم به ویژه اقشار فرهیخته و فرهنگی و جوانان روبرو شده است.
به نظر میرسد چهار عامل اصلی در این اقبال نقش اساسی داشته و دارند که عبارتند از: 1. فطری بودن گرایش به عرفان و معنویت؛ 2. شکست تفکرات الحادی؛ 3 . سیری حاصل از نظام سرمایهداری؛ 4 . عدم معرفی عرفان ناب اسلامی به جامعه و جهانیان ؛ اینک به اختصار به بررسی این عوامل میپردازیم .
1. فطری بودن گرایش به عرفان و معنویت
مدافعان و مروجان عرفانهای نو ظهور از تحلیل اقبال قابل توجه جهانیان به عرفان و معنویت ناتواناند ؛ زیرا عموم پیش فرضهای هستی شناسانه و انسان شناسانه از نگاه آنان بدرستی شناخته نشده است. اما ما در سایه تعلیمات ادیان آسمانی و بویژه اسلام و مبتنی بر مطالعات گسترده در عرصه انسان شناسی به این حقیقت دست یافته ایم که شماری از خواهشها ، خواستهها، رویکردها و علایق جزء فطریات انسان است.
به این معنا که از آغاز آفرینش با سرشت انسان عجین شده اند . زیبایی دوستی، نوع دوستی، عدالت خواهی، حقیقتطلبی و … از جمله این اموراند . و یکی از امور فطری انسانها فطرت خداخواهی آنان است.
چنان که آیه شریفه ذیل گواه آن است :
« فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِک الدِّینُ الْقَیمُ وَلَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ . پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمی دانند »
براساس این آیه خداوند جبلّه و سرشت آدمی را با میل و کشش به دین حق و بدون اعوجاج یعنی دین اسلام سرشته است. و اگر این فطرت با هوسها و خواهشهای نفسانی و با همراه شدن با دعوت شیاطین به باطلگرایی همراه نشود، هماره به صورت فعال و پویا انسان را به دین حق دعوت میکند.
از آنجا که در روح و جان عرفان و معنویتخواهی، خدا طلبی نهفته است حرکت نوین عرفانی و معنویتگرایی در عرصه جهانی را باید نشانی نو از خدا خواهی انسانها ارزیابی کرد ، هر چند در ظاهر عرفانهای نو ظهور به این امر اذعان نکنند .
آیا باور به وجود حقیقت اصیل دیگری به نام روان، نیاز روان به آرامش و تعالی، منوط بودن رشد و سکون روحی به کاستن و بلکه بریدن از تعلقات این دنیایی، حرکت به سوی اخلاق متعالی که در شماری از عرفان های فر آیینی مورد تاکید قرار گرفته ، در درون خود اصل خداباوری و خداخواهی را به عنوان کانون اصلی همه کمالات و تعالیها ، نهفته ندارد؟!
آیا آرامش خواهی، حسّ لذت طلبی معنوی، حرکت به تعالی روحی و اخلاقی خود، جزو علایق فطری انسانها نیست؟!
باری، اگر گروهی از انسانها در اثر عوامل کاذب مختلف از جمله سیطره جاهلانه کلیسا ، برای مدتی دست از دین و معنویت گرایی شسته و به مادیگرایی روی آوردند، باید آن را حرکتی خلاف جریان طبیعی آب رودخانه انسانیت دانست و بازگشت انسانها به حقیقت طلبی و معنویت خواهی را میبایست بازگشت به خواستها و علایق طبیعی، فطری و همیشگی آنان ارزیابی کرد.
به عبارت روشنتر اگر بشریت به سمت و سوی مادی گرایی حرکت نماید، باید برای آن علت یا علتهای خاصی را دنبال کرد ، اما برای گرایش به معنویت جستجو از علت آن معنا ندارد.
2 . شکست تفکرات الحادی
به گمان نگارنده در طول تاریخ بشری از آغاز آفرینش تا کنون ، هیچگاه به اندازه سدههای هیجدهم و نوزدهم میلادی (سیزدهم و چهاردهم هجری) ، باورهای دینی و اعتقادی مردم مورد تهدید و تخریب قرار نگرفت و و گویا تا پایان خلقت و فروپاشی نظام کیهانی چنین امری اتفاق نخواهد افتاد . ظهور فیلسوفان ملحدی همچون دیوید هیوم ( 1717 – 1774 م ) که باید از او به عنوان «پیامبر الحاد و کفر» یاد کرد، یکی از بروندادها و نتایج این دوره است. هیوم مدعی بود که سی سال تمام برای تخریب باورهای دینی و سست کردن براهین خداشناسی همه فکر و اندیشه خود را بکار بسته است .
امروزه از کتابهای هیوم به عنوان خطرناکترین آثار فلسفی ملحدانه یاد می شود ، که میتواند بنیان عقاید دینی بسیاری را که هنوز به رسوخ در دین باوری نرسیده و از قدرت علمی و ایمانی کافی در این عرصه برخوردار نیستند ، مورد تهدید قرار دهد .
مکاتب فراوان فلسفی و ایسمهای مختلف همچون : مارکسیسم ، اومانیسم، پوزیتوسیم ، همگی پیامآور مبارزه با دین و دینباوری و دعوت مردم به کفر و الحاد بودهاند. در حقیقت آنان افزون بر آن که به گمان خود کاخ دین را تخریب کردند ، برای مردم و جهانیان کاخی نو و سرزمینی سرسبز بر اساس پرستش مظاهر مادی بنیان نهاده و به انتظار پیروزی و فتح الفتوح خود نشستند !
و البته گناه سنگین همه این انحرافها و کجاندیشیها بر دوش کلیسا سنگینی میکند که با ستمها و جهالتهای خود تا این حد زمینه را برای تطاول و ترکتازی پیامبران زندقه و الحاد هموار ساختند !
اما از آنجا که به تعبیر قرآن کافران هیچگاه نخواهند توانست نور خدا را خاموش سازند ، توفیق چندانی نصیب آنان نشد. و در هیچ جای دنیا ثبت نشد که مردم فوج فوج به این مکاتب برخاسته از مغزهای بیمار و راه گم کرده ، روی آورده باشند !
شگفتآورتر آن که آخرین پیام پیامبران الحاد همچون هیوم و جان لاک آن است که مفاهیم و گزارههای لاهوتی و متافیزیکی به خاطر بیمعنا بودن نه قابل اثباتاند و نه قابل انکار. این سخن که در لایهای شکیل امروزین ارایه شده است، پیش از این در آیاتی از قرآن از زبان دهریون منعکس شده است. نظیر آِیه : « وَقَالُوا مَا هِی إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَنَحْیا وَمَا یهْلِکنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِک مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یظُنُّونَ . و گفتند: «غیر از زندگانی دنیای ما [چیز دیگری] نیست; می میریم و زنده می شویم، و ما را جز طبیعت هلاک نمی کند.» و[لی] به این [مطلب] هیچ دانشی ندارند [و] جز [طریق] گمان نمی سپرند.»
گویا به تعبیر قرآن خدا را نمیتوان دور زد و مدعی پیشی گرفتن بر او بود.
باری، دینباوران و پیام آوران دین میگویند اگر شما ملحدان بخاطر تکیه بر حسّ ، از اثبات یا انکار خداوند عاجزید ، خاموش باشید ، زیرا اساساً با چشم محدود حسّ خدا را طلبیدن عین خطا است. و این راه چشمی دیگر و حسیّ دیگر لازم دارد که شما فاقد آنید!
به هر روی ، تحولات مختلف جهانی و از جمله رویکرد جهانیان به معنویت خواهی ، خود بهترین گواه است که نشان میدهد تلاش مستمر لشکر شیطانی کفر و زندقه در دو سده پیشین توفیقی حاصل نکرده و سرزمینی فتح نشده است.
فروپاشی شوروی سابق و بلوک شرق که پیام آور توفیق تفکر الحادی مارکسیسم در بنیانگزاری جامعه آرمانی و مدینه فاضله بود، گواه دیگری بر پایان عصر الحاد است . باری ، در یک کلمه بشریت پس از آن که چند صباحی گوش خود را به بانگ به ظاهر خوش نوای الحاد تیز کرد ، به نیکی دریافت که از این رهگذر گشایشی در کار او پدید نیامده و جان تشنه از حقیقت خواهی او را آبی زلال فراهم نیامده است. پس اینک زمان آن است که بسان حرکت مستمر و پرشتاب تاریخ ، دوباره باید بر طبل معنویت گرایی کوبید و پنجره های دل را به سوی هوای معطر این بهاران گشود.
3 . سیری حاصل از نظام سرمایهداری
حضرت امیر (ع) در سخنی نغز برای انسان سه نوع نیاز برشمرده است که عبارتند از: 1. نیاز معنوی 2. نیاز مادی و اقتصادی؛ 3. تفریح و تفرج .
در این روایت افزون بر نگاه جامع به همه نیازهای انسانی، اولویت و اولیت هر یک از نیازها نیز مشخص شده است . پیداست که عدم توجه به یکی از آنها مشکلات فردی و اجتماعی را به دنبال میآورد. توجه بیش از حد به مسایل مادی و اقتصادی و به تعبیر قرآن دنیای دون و پست که نظام سرمایهداری و لیبرالیسم به همراه آورده و در کنار آن غفلت بیش از حد از امور معنوی و نیازهای فرا زمینی انسانها ، یکی از عوامل رویکرد پر شتاب آدمیان به عرفان و معنویتهای نوگرا را شکل داده است.
بشر امروز در اکثر کشورهای مترقی و رشد یافته در اروپا، امریکا، استرالیا و کانادا چنان غرق در خوشیها و لذایذ این جهانیاند که به قول یکی از اندیشوران غربی گویا به دنبال آناند که بهشت آسمانی وعده داده شده از سوی پیامبران را در همین دنیا بیابند.
وقتی قرار باشد مراکز فسق، رقص و آواز، کاباره و کازینو جای مسجد ، کلیسا ، کنیسه و معبد را گرفته و به جای دعوت انسان ها به ارزشهای انسانی و معنوی ، آنان به خودپرستی، خوشگذرانی، کامجویی از لذایذ دنیوی دعوت شوند ، البته باید انتظار داشت که این امر به دنبال خود طغیان «مقامات عالی» انسان «علیه مقامات دانی » او را به همراه میآورد. سیر و اقبال به معنویتهای نوگرا نشانهای از این طغیان و انقلاب مقامات عالی انسانی علیه مقامات دانی و پست اوست.
4 . عدم معرفی عرفان ناب اسلامی
ممکن است این پرسش در نظر آید که سه عامل پیشگفته یعنی فطری بودن رویکرد آدمیان به معنویت و عرفان ، شکست مکاتب الحادی و سیری حاصل از نظام سرمایهداری عملاً میبایست بشریت را به سمت و سوی معنویت و عرفان صحیح نظیر آنچه در عرفان اسلامی مطرح است ، سوق میداد ؛ نه این که این عوامل باعث میشد تا عرفانها و معنویتگرایی نو پدید آید و با کنار گذاردن دین و بنیانگزاری گرایشی خاص باز آسیبها و آفتهایی را در پی داشته باشد.
آیا سرخوردگی امثال امام محمد غزالی از علوم ظاهری دینی و احساس خود فریفتگی نسبت به مناصب دنیوی او را به عرفان الاهی نکشاند ؟! چرا چنین اتفاقی در دوران پست مدرنیته با رویکرد انسان ها به معنویت نیفتاد ؟
به نظر میرسد گذشته از عوامل پیشین ، عدم ارائه تصویری روشن و زلال از عرفان و معنویت منطبق با دین، فطرت و عقل زمینه را برای رشد و فزایندگی عرفانهای کاذب و نو ظهور فراهم ساخته است. از اینجا میتوان به کمکاری اندیش وران دینی پی برد.
وقتی که صحبت از عرفانهای نو ظهور به میان میآید ، از اقبال اقشار مختلف اجتماعی و بویژه جوانان و فرهیختگان نسبت به آنها اظهار نگرانی میشود ؛ زیرا گفته میشود که این دست از عرفانها چنان که از بازکاوی شاخصههای آنها روشن شد با آسیبها و کژیهای فکری و عملی همراهاند . از این جهت این دست از طالبان معنویت و عرفان را به گرگ زدگانی شبیه می دانیم که از بیم خطر جان خود از دستهای از گرگان فرار کرده ، اما به فاصلهای نه چندان زیاد در دام شماری دیگر از گرگها اسیر شدهاند. البته این حقیقت انکار ناپذیر است .
ما در سویی دیگر نظارهگر چنین صحنهای هستیم و دائماً فریاد میزنیم که مراقب باشید حال که از دست این گرگ رها یافتهاید در دام گرگهای دیگر گرفتار نشوید ! اما اگر در چنین حال و هوایی آنان از ما بپرسند آیا شما سرزمین امن و آرام دیگری سراغ دارید که به ما اعلام کنید و نشانمان دهید تا از این خطر برهیم و دیگر در دام گرگان معنویت نیافتیم ، ما چه پاسخی برای آنان داریم؟!
ما باید از قرآن الهام بگیریم که در کنار نهی آدم و حوا از نزدیک شدن به درخت ممنوعه ، اعلام می کند که بهره جستن از هر آن چه در بهشت است ، برای آنان رواست . امام صادق (ع) نیز وقتی از خطر مرجئه برای جوانان هشدار میدهد از مؤمنان میخواهد که قبل از پیشدستی آنان به تخریب باورها و اخلاق جوانان ، از رهگذر تعلیم احادیث و فرهنگ ناب و زلال اهل بیت (ع) با خطر این فرقه گمراه به مقابله برخیزند .
اینک میدانیم که عرفان خواهی و معنویتگرایی بخاطر عجین بودن با فطرت سالم انسانی هیچگاه پایان نخواهد پذیرفت و بلکه هر روز بر شدت آن افزوده میشود ، آیا ما تصویری روشن و زلال از چنین عرفانی را به مردم ارائه کردهایم؟ سوگمندانه باید اذعان کرد که پاسخ آن منفی است . در این جا برای روشن شدن مدعا لازم است برخی از کاستیهای عرفان اسلامی را تبیین کنیم.
کاستیهای عرفان اسلامی
مناسب میبینم دو کاستی عمدة عرفان اسلامی را مورد بررسی گذرا قرار دهیم که عبارتند از: 1. شفاف نبودن موضع دانشوران مسلمان در برخورد با عرفان؛ 2. پیچیدگی مبانی نظری و عملی عرفان ؛
1. شفاف نبودن موضع دانشوران مسلمان در برخورد با عرفان
اینک اسلام پانزده سده از تاریخ ظهور خود را پشت سر میگذارد و حرکت عرفانی و معنوی حداقل از نگاه مدعیان آن از کنار مسجد نبوی و در قالب اصحاب صفّه شروع شده و از چهرههای متعددی در میان اصحاب پیامبر (ص) به عنوان نخستین پرچمداران این عرصه نظیر امام علی (ع) ، سلمان ، مقداد حسن بصری نام برده میشود.
در تمام سدههای بعدی عرفان البته با عنوان تصوف نقش فعال و تأثیرگذار از خود بر جای نهاده و آثار فراوانی در این زمینه فراهم آمده است. امروزه افزون بر حوزههای علمیه شیعه که عرفان به طور پراکنده در آن دنبال میشود، در کشورهای ترکیه، سوریه، الجزایر، تونس و… طرفداران عرفان و تصوف دارای فعالیتهای مختلفی هستند.
آیا کسی میتواند چنین حقیقت پر دامن و پر دامنهای را انکار کند. اما متأسفانه هنوز جهان اسلام بروشنی تکلیف خود را با این پدیده مشخص نکرده است. در طول تاریخ عرفان، عرفا با مخالفتهای جدّی از سوی فقهاء، محدثان و گاه متکلمان روبرو بوده و گاه این مخالفتها به تکفیر و تقسیق عرفا و گاه نیز با اعدام آنان روبرو بوده است. امروز نیز عرفان وضعیت مناسبی ندارد.
وارداتی بودن عرفان از مکاتب و ادیانی همچون بودیزم و مسیحیت، نقد باورهای عرفانی همچون وحدت وجود ، انتقاد از عرفا بخاطر عدم پایبندی به شریعت از جمله اشکالات و انتقاداتی است که عرفان و عرفا پیوسته با آن روبرو بوده و هست.
حال که، اقبال جهانیان به عرفان و معنویت مشهود است، آیا زمان آن نرسیده که اندیش وران مسلمان تکلیف خود را در این باره روشن سازند و به جهانیان بگویند که آیا از نظر اسلام و آموزههای کتاب و سنت رویکرد عرفانی امری روا محسوب میگردد یا کاری ناروا شمرده میشود؟
2 . پیچیدگی و ابهام در مبانی نظری و عملی عرفان
عرفان اسلامی به دو ساحت عرفان نظری و عرفان عملی استوار است . در عرفان نظری به مبانی فکری و طرز تلقی عرفا در تفسیر هستی و انسان و دین ناظر است. و عرفان عملی بیشتر در صدد نشان دادن مراحل سیر و سلوک و چگونگی تطهیر باطن و عینیت یافتن انسان متأله از منظر عرفان نظری است.
اما به نظر میرسد که عرفان اسلامی در هر مقوله با دشواریها و پیچیدگی و ابهامهای عدیدهای روبرو است. به عنوان مثال هنوز درباره «وحدت وجود» به عنوان مهمترین و بنیادیترین اصل در عرفان نظری یک تحلیل نهایی که در آن شائبههای حلول و شرک رخنه نکرده باشد و از سوی دیگر مورد پذیرش همه عرفا نیز باشد ، ارایه نشده است. همین امر باعث شده که برخوردهای چندگانه در این باره بروز و ظهور یابد . یکی از مهمترین مباحث در عرفان عملی مبحث سیر و سلوک است که وقتی به دیدگاه عرفا در این زمینه مراجعه میکنیم پراکندگی عجیبی بر آن حاکم است. به گونهای که برای آن هفت ، هفتاد ، یکصد ، هزار و حتی هفتاد هزار مرحله و منزل برشمرده شده است .
این راه را نهایت صورت کجا توان بست کز صد هزار منزل بیش است در بدایت
از سوی دیگر میان این مراحل نیز هیچ ترتب منطقی و روشنی حاکم نیست .
آیا با چنین ضعفهایی میتوان از عرفان اسلامی به عنوان جانشینی مناسب به جای عرفانهای کاذب یاد کرد ؟!
علی نصیری