ویژگی‌های قرآن کریم از نگاه امام خمینی

ظهور شخصيت ممتاز و فرازمند امام خميني (ره) در سده حاضر از رخدادهاي بس نادري است كه ما در ايام به خود ديده است. و بدون ترديد ساليان سال مي‌بايست سپري شود تا چهره‌ايي چنين جامع و كامل پا به عرصه روزگار بگذارد. امام در عرصه عمل، سير و سلوك و عرفان يگانه عصر در عرصه فرهنگ و اجتماع و اتصال حلقه دين و سياست نادر روزگار و در صحنه علم و دين آگاهي، شهره آفاق است.
نظر گاههاي امام به عنوان فقيه، اصولي، حديث شناسي، مفسر، عارف، فيلسوف، سياستمدار و … و در يك كلمه يك اسلام‌شناس جامع الاطراف براي هميشه بهترين رهنمون را همچون فراسوي ره پويان عرضه مي‌كند.
نكته قابل توجه آن كه اين ديدگاهها در برخي از عرصه‌ها فقه، و اصول و سياست براي بسياري شناخته شده است، اما بلندي افق انديشه امام در برخي ديگر از عرصه‌ها تا اين اندازه روشن و شناخته شده نيست.
يكي از عرصه‌هاي جولان انديشه امام كه تا حدي ناشناخته مانده عرصه قرآن پژوهي ايشان است، گر چه از امام يك اثر مستقل قرآني ـ به استثناي تفسير نا تمام سوره حمد ـ به يادگار نمانده است، اما ساير نگاشته‌هاي ايشان نشانگر انديشه‌هاي بلند قرآني اين فقيه عارف است.
از مطالعه اين نظر گاهها بدست مي‌آيد كه امام عاشق شيدا و دلباخته قرآن اين مائده آسماني بوده و براي قرآن چنان قله فرازمندي قايل است كه معتقد است دست بشريت از دستيابي به معارف بلند آن كوتاه است، از اين رو بر ترجمه بودن تفاسير عرضه شده پاي فشرده است.
آنچه در اين مقاله آمده ياد كرد شش ويژگي از ويژگي‌هاي قرآن از نگاه امام (ره) است كه تا حدي افق انديشه ايشان را در عرصه قرآن‌پژوهي نشان مي‌دهد، اين شش ويژگي عبارتند از:
1. جامعيت قرآن؛
2. قرآن كتابي جهاني و جاودانگي؛
3. انسجام ساختاري و محتوايي قرآن؛
4. تحريف ناپذيري قران؛
5. زبان قرآن زباني جامع و فراگير؛
6. مراتب معنايي آيات قرآن

1. جامعيت قرآن
مفهوم و دامنه جامعيت قرآن از نگاه دانشوران مسلمان
قرآن كريم به استناد دو آيه شريفه: «و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء» و «ما فرطنا في الكتاب من شيء» بر جامعيت خودپاي فشرده است، انديشه‌وران مسلمان نيز از آغاز به استناد ادله مختلف از جمله همين آيات به جامعيت قرآن اذعان كرده‌اند، آنچه محل بحث و اختلاف نظرگاهاست، دامنه اين جامعيت است
آيا معناي اينكه قرآن بيان هر چيزي است و چيزي در قرآن فروگذار نشده تمام دانشهاي الهي و غير الهي است يا آنكه ناظر به دانشهاي الهي است كه در حوزه هدف تربيتي و انسان‌سازي قرآن قرار دارد؟ ديدگاه نخست را ديدگاه حداكثري درباره مفهوم جامعيت قرآن مي‌دانند و از ديدگاه دوم به عنوان ديدگاه اعتدالي ياد مي‌شود. در ميان عالمان اهل سنت نخستين‌بار غزالي (م 520 هـ) بر فراگيري اين دانشها پاي فشرده است، او معتقد است.
«ان كل ما أشكل فهمه علي النظار و اختلف فيه الخلائق في النظريات و المعقولات ففي القرآن اليه رموز و دلالات عليه. تمام آنچه كه فهم آن بر انديشه‌ها دشوار آمده و مردم در مباحث نظري و عقلاني با يكديگر اختلاف كرده‌اند، پاسخهاي آنها به صورت رمز و اشاره در قرآن آمده است.»
او مدعي است تمام دانشهاي پشينيان و علومي كه درعصر نزول قرآن وجود داشته و نيز دانشهايي كه پس از قرآن ظهور خواهد كرد، همگي در قرآن به صورت تصريح يا اشاره آمده است.
ابوالفضل مرسي (م 655) نيز از جمله انديشه‌وران مسلمان است كه بر جامعيت فراگير و همه جانبه قرآن باورمند است گويد:
«و قدا حتوي القرآن علي علوم اخري من علوم الاوائل، مثل الطب و الهياه و الهندسه و الجبر و المقابله والنجامة و سائر الحرف و الصناعات. قرآن علوم ديگري از ميان دانش‌هاي پيشينيان را از قبيل طب، هيات، هندسه، جبر و مقابله،كهانت ودانش ساير حرفه‌ها و صنعت‌ها را دربر دراد.»
سيد محمودآلوسي نيز در تفسير آيه» «ما فرطنا في الكتاب من شي» بر جامعيت حداكثري قرآن پاي فشرده است.
در ميان عالمان شيعه فيض كاشاني نيز به اين نظريه گرايش نشان داده است.
برخي رواياتي را كه در آنها آمده است كه علم اولين و آخرين يا «علم ما كان و مايكون و ما هو كائن» در قرآن آمده است. يا آنكه قرآن داراي هفت يا هفتاد بطن است، ناظر به همين جامعيت فراگير دانسته‌اند.
در برابر، بسياري از صاحب‌نظران بر اين باورند كه مقصود از جامعيت قرآن جامعيت نسبي و اعتدالي است نه فراگير، به اين معنا كه قرآن كتاب هدايت و شريعت است و اگر مي‌گويد كه در آن هم چيز آمده مقصود تمام اموري است كه به نحوي به حوزه هدايت و شريعت مربوط است. چنانكه مثلاً اگر طبيب كتاب تأليف كند و در آغاز آن بگويد در اين كتاب همه چيز آمده، اطلاق گفتار او به تمام مطالبي كه مربوط به دانش طب است انصراف دارد. بنابراين اگر كسي متوقع باشد كه جبر و مثلثات را در كتاب او بيايد انتظاري بيجا خواهد بود.
مفسر گرانقدر قرآن علامه طبرسي در تفسير آيه مورد بحث « و نزلنا عليك القرآن نبياناً لكل شيء» مي‌نويسد:
«معناه: ليبين كل شيء محتاج اليه من امور الشرع » معناي آيه اين است: (خداوند قرآن را فروفرستاد) تا بيانگر تمام چيزهايي باشد كه در قلمرو امور شرعي ( و ديني) به آنها نياز است.»
حتي در زمينه شريعت نيز قرآن بسان يك قانون اساسي به كليات امور پرداخته و جزئيات مسائل را به بيان و تفسير پيامبر  موكول كرده است، جامعيت در تبيين شريعت با اين بيان بدين معناست كه قرآن به بيان كليات مسائل پرداخته و بيان جزئيات آنرا به سنت واگذار كرده است. علامه طبرسي در ادامه گفتار پيشين به اين نكته توجه داده است، گويد:
«فانه ما من شيء يحتاج الخلق اليه في امر من أمور و وينهم الاوهو مبين في الكتاب، اما بالتنصيص عليه او با لاحاله علي ما بوجب العلم من بيان النبي  و الحجج القائمين مقامه. هر آنچه كه مردم درامور دينشان بدان نيازمندند در قرآن به دو گونه بيان شده است: يا خود بدان تصريح كرده است يا به بيان قطعي پيامبر و ائمه اطهار  واگذار شده است.»
علامه طباطبايي نيز معتقد است:
«ظاهر آن است كه مقصود از كل شي امور است كه به هدايت بازگشت داشته و مردم در هدايت يا بي خود به آنها نيازمند؛ از قبيل معارف متعلق به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهي و قصص و مواعظ، كه قرآن بيان‌گر همه اين امور است. »
محمد بن جرير طبري و امام فخر رازي از مفسران اهل سنت نيز بر ديدگاه اعتدالي درباره جامعيت قرآن رأي داده‌اند. جامعيت قرآن از نگاه امام خميني آنچه از گفتار حضرت امام خميني (ره) بدست مي‌آيد اين است كه ايشان به جامعيت قرآن به معناي دوم يعني جامعيت اعتدالي معتقداند.
ايشان در اين باره چنين مي‌فرمايد:
«قرآن مجيد و سنت شامل هم دستورات و احكامي است كه بشر براي سعادت و كمال خود احتياج دارد. دو در كافي فصلي است به عنوان «تمام احتياجات مردم در كتاب و سنت بيان شده است.» و كتاب يعني قرآن «تبيان كل شيأ» است. روشنگر همه چيز و همه امور است. امام سوگند ياد مي‌كند (طبق روايات) كه تمام آنچه علت احتياج دارند در كتاب و سنت است و در اين شكي نيست.»
هدفي كه حضرت امام (ره) براي قرآن بيان كرده‌اند يعني راهنمايي بشر به سوي سعادت و كمال، بيانگر مقصود ايشان از جمله «روشنگر همه چيز و هم امور است.» مي‌باشد، به عبارت روشن‌تر جامعيت قرآن از نگاه امام در همين حوزه هدايت بشر معنا پيدا مي‌كند. از سوي ديگر در اين گفتار همگام با روايات بر اين نكته تأكيد شده كه آموزه‌هاي ديني در دو منبع كتاب و سنت انعكاس يافته است. ايشان در جاي ديگر با صراحت اعلام مي‌كند كه قرآن كتاب صرف، نحو، معاني بياني، تاريخ و … نيست.
«صاحب اين كتاب سكاكي و شيخ نيست كه مقصودش جهات بلاغت و فصاحت باشد، سيبويه و خليل نيست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد، مسعودي و ابن خلكان نيست تا در اطراف تاريخ عالم بحث كند.»
ميان اين گفتار كه قرآن را فارغ از علومي همچون صرف و نحو ـ كه بستر اعجاز بياني قرآن است ـ مي‌داند با گفتار امثال غزالي كه بدنبال يافتن تمام علوم در قرآن است، تفاوت فاحشي وجود دارد.
امام در جاي ديگر حتي قرآن را كتاب احكام و شريعت به اين معنا كه تمام جزئيات در آن آمده باشد، نمي‌داند. «قرآن كتاب احكام نيست، كليات را، كليات احكام را، اصولش را ذكر فرموده است.»
بنابراين مي‌توان مدعي شد كه امام خميني هم صدا با بزرگاني همچون امين الاسلام طبرسي و علامه طباطبايي معتقد است از آنجا كه قلمرو قرآن هدايت و تربيت انسان هاست، ضرورت ندارد جامعيت آن را به معناي انعكاس هم ‌گزاره‌هاي خرد و كلان دين در آن دانست.

2. قرآن كتاب جهاني و جاودانگي
قرآن كريم از اين جهت كه در ميان قومي خاص و در يك منطقه محدود جغرافيايي پديدار شده با ساير كتب آسماني همسان است، اما از اين جهت كه پيام خود را به خاستگاه ظهور، منحصر نكرده و جهانيان را مخاطب ساخته با آنها متفاوت است. هر كس كه در تورات درنگرد، بي‌درنگ در مي‌يابد كه روي سخن آن سراسر با بني اسرائيل است. اين امر در انجيل نيز مشهود است.
اما قرآن با صراحت تمام اعلام داشته كه روي سخنش با جهانيان است. كاربرد عبارتهايي نظير «يا ايها الناس» «يا بني آدم» و «يا ايها الانسان» در قرآن خود دليلي بر اين مدعاست.
چنانكه آياتي همچون:
ـ ان هو الاذكري للعالمين
ـ و ما ارسلناك الارحمة للعالمين
ـ و ما هو الاذكر للعالمين
بر جهاني و فراگير بودن گستره پيام قرآن پافشاري كرده است.
جاودانگي قرآن نيز اقتضاي دين خاتم است. زيرا ديني كه خود را خاتم اديان و پيام‌آور خود را خاتم پيامبران دانسته است، بايد جاودانه باشد، وگرنه لازم مي‌آيد كه پس از پايان يافتن عصر نزول قران، مردم بدون آيين مانده و تكليف از ايشان برداشته شده باشد.
از سوي ديگر جاودانگي و فرا زماني بودن قرآن با انتساب آن به خداوند كه محيط به هم عصرها و زمان است، سازگار است.
امام صادق  با اشاره به جاودانه بودن قرآن چنين فرموده است:
« ان القرآن حّي لم يمت، و انه يجري كما يجري الليل و النهار و كماتجري الشمس و القمر. قرآن زنده است، مرگ بدان راه ندارد، و به سان گردش شب و روز و آفتاب و ماه در جريان است. »
اين دو ويژگي قرآن يعني جهاني و جاودانگي بودن قرآن در آثار حضرت امام (ره) آمده است.
امام دربارة جهاني بودن قرآن چنين آورده است:
«قرآن كريمي كه سعادت هم بشر را بيمه كرده است»
«قرآن مشتمل بر تمام معارف و تمام احتياج بشر است»
عبارت صريح ايشان در جاي ديگر چنين است:
«اسلام براي يك كشور، براي چند كشور، براي يك طائفه، حتي براي مسلمين نيست، اسلام براي بشر آمده است، خطاهاي اسلام يا «ايها الناس» هست، گاهي «يا ايها المؤمنون» والا «يا ايها الناس» است. و همه بشر را اسلام مي‌خواهد زير پوشش عدل خودش قرار بدهد.»
جاودانگي قرآن نيز در نگاشته‌هاي حضرت امام (ره) منعكس شده است.
در جايي آورده‌اند: « آن كه قانون اسلام را آورده است خداست. خداست كه محيط بر همة اعصار است، قرآن است كه كتاب هم اعصار است، دستورات رسول الله است كه براي همة اعصار است.»
عبارت «خداست كه محيط بر همه اعصار است» نوعي برهان بر جاودانگي و فرازماني بودن قرآن به حساب مي‌آيد. يعني از آنجا كه صاحب اين گفتار خدايي است كه در محدوديت زمان نمي‌گنجد و از آنجا كه قران تجلي بخش اسما و صفات الهي است، مقتضاي مجلا بودن قرآن آن است كه فراتر از همه زمان‌ها باشد.
در جاي ديگر در يك عبارت، همزماني جهاني بودن و جاودانگي قرآن را مورد تأكيد قرار داده است.
مي‌فرمايد:
«بايد بدانيم حكمت آن كه اين كتاب جاويد ابدي كه براي راهنمايي بشر به هر رنگ و مليت و در هر قطب و قطر، تا قيامت ساعت نازل گرديده است، آن است كه مسائل مهم حياتي را چه در معنويات و چه در نظام ملكي زنده نگه دارد و بفهماند كه مسائل كتاب براي يك عصر و يك ناحيه نيست.»
بخش نخست گفتار ايشان به جهاني و فرامكاني بودن قرآن ناظر است و بخش پاياني سخن يعني عبارت «مسايل كتاب براي يك عصر و يك ناحيه نيست» بيانگر جاودانگي و فرا زماني بودن قرآن است.
يكي از دلايل فرازماني و فرامكاني بودن قرآن آن است كه اين كتاب تجلي اسماء و صفات خداوندي است كه از زمان و مكان فراتر است. چنان كه حضرت امير  در سخن بلندي فرموده است:
«فتجلي لهم ـ سبحانه ـ في كتابه من غير ان يكونوا رأوه. خداوند سبحان بي‌آنكه مردم او را ببيند، در كتابش قرآن تجلي كرده است.»
قرآن كريم خود آنجا كه انسانها را به تفكر در طبيعت و وجود خود و نيز در كتاب آسماني دعوت كرده است. در واقع اعلام كرده است كه كتاب تكوين و جان آدمي به عنوان گل سرسبد كتاب تكوين و نيز قرآن به عنوان كتاب تشريع تجليگاه اسماء و صفات الهي بوده و انسان‌ها مي‌توانند از رهگذر تفكر در اين نشانه‌هاي بلند به سوي خداي خود رهنمون گردند.
حضرت امام در تفسر سوره حمد آن‌جا كه به تبيين بسمله پرداختند در بحثي عميق بر اين نكته پاي فشردند كه عالم هم اسماي الهي است. فرمايد: «هم عالم اسم الله‌اند، تمام عالم. چون اسم نشانه است؛ همه موجوداتي كه در عالم هستند نشانة ذات مقدسم حق تعالي هستند.»
پيداست كه اگر همه هستي از نگاه امام (ره) اسماء الهي باشد كه خداوند در آن تجلي نموده است، قرآن كه مستقيماً از مصدر ربوبي ـ با تمام حيثيات خود فرود آمده است ـ تجليگاه اسماء و صفات الهي خواهد بود. بلكه از اين جهت اسم اعظم است.
ايشان در اين باره چنين آورده است:
«اين كتاب شريف صورت احديت جمع جميع اسماء و صفات و معرف مقام مقدس حق به تمام شوؤن و تجليات است. و به عبارت ديگر اين صحيفه نورانيه صورت «اسم اعظم» است، چانكه انسان كامل نيز صورت اعظم است.»

و در جاي ديگري فرمايد:
«همان طور كه خود رسول اكرم و حضرت صادق (ع) و ولي الله اعظم جلوة تمام حق تعالي هستند، قرآن هم همان طور است. قرآن هم جلوة تام خداي تعالي است، يعني با همة اسماء و صفات و تجلي كرده است.»

1. انسجام ساختاري و محتوايي قرآن
ديدگاه انديشه‌وران مسلمان درباره انسجام ساختاري و محتوايي قرآن
افزون بر حقايق تاريخي در نگريستن بدوي در فهرستي كه در پايان مصاحف كنوني براي مكي و مدني بودن سوره‌ها ارايه شده به خوبي نشان مي‌دهد كه سوره‌هاي قرآن بر اساس ترتيب نزول تنظيم نشده‌اند. زيرا به عنوان مثال در آغاز در اين فهرست سوره فاتحه مكي، سوره‌هاي بقره، آل عمران، نساء و مائده مدني، سوره‌هاي انعام و اعراف مكي، سوره‌هاي انفال و توبه مدني و سوره‌هاي يوسف، هود و يوسف مكي معرفي شده‌اند.
و اين در حالي است كه بر اساس دو معيار مكاني يا زماني به هر روي سوره‌هاي مكي مي‌بايست پيش از سوره‌هاي مدني قرار گيرند. از سوي ديگر عدم انسجام ميان برخي از آيات يا حتي صدور ذيل يك آيه نظير آنچه درباره آيه اكمال يا آيه تطهير گفته شده زمينه‌ساز پيدايش اين نظريه و دفاع از آن از سوي شماري از انديشه‌وران مسلمان شد كه تنظيم و ترتيب سوره‌ها يا حتي آيات قرآن يا حداقل بخشي از آيات غير و حياني بوده و بدست صحابه انجام گرفته است. در برابر، شماري ديگر از قرآن شناسان از انتساب چينش كنوني قرآن به پيامبر  و و حياني بودن آن، دفاع كرده‌اند.
اين مباحث به طور طبيعي زمينه‌ساز طرح يكي از مباحث بنيادين در عرصه قرآني شد كه از آن به نظم و سازمندي در لفظ و معناي قرآن يا انسجام ساختاري و محتوايي قرآن ياد مي‌شود. كساني كه نظم و چينش قرآن را و حياني و منتسب به پيامبر  مي‌دانند از وجود انسجام ساختاري و محتوايي قرآن دفاع كرده‌اند؛ زيرا مقتضاي وحياني بودن يك متن پذيرش وجود حكمت و عقلانيت در سرتاسر از جمله چينش آن است و در برابر، طرفداران غير وحياني بودن چينش كنوني مصاحف، وجود چنين انسجامي را منكر شده‌اند.
در ميان عالمان پيشين ابوبكر نيشابوري (م 342)؛ ابن عربي مالكي (م 534)؛ امين الاسلام طبرسي (م 543) در تفسير مجمع البيان با آوردن عنواني به نام «النظم»؛ امام فخررازي (م 603) در تفسير خود؛ برهان‌الدين بقاعي (م 875) در كتاب» نظم الدور في تناسب الآيات و السور»؛ بدرالدين زركشي (م 794)؛ در كتاب «البرهان في علوم القرآن»؛ جلال الدين سيوطي (م 911) در كتاب «الاتقان في علوم القرآن» و از ميان انديشه‌وران معاصر سيد قطب در كتاب «التصوير الفني في القرآن» و تفسير «في ظلال القرآن» احمد ابوزيد در كتاب» التناسب البياني في القرآن» از وجود انسجام ساختاري و محتوايي قرآن دفاع كرده‌اند.
گر چه شماري از صاحب نظران مسلمان همچون عزّ الدين بن عبدالسلام (م 660)، شوكاني (م 1260)، و فريد وجدي بخاطر انتساب چينش قرآن بدست صحابه با بخاطر تكلف آميز بودن تبيين‌هاي ارايه شده درباره انسجام ساختاري و محتوايي قرآن يا به جهت اقتضاي آسماني بودن قرآن منكر چنين انسجامي شده‌اند، اما اين گفتارها هيچگاه به انگيزه تضعيف اين كتاب آسماني ارايه نشده و آنان هرگز نمي‌پذيرند كه از اين اعتقاد براي كاستن از منزلت قرآن سوء استفاده شود.

ديدگاه خاورشناسان در زمينه انسجام ساختار و محتوايي قرآن
دربرابر، نگرش‌هاي پيشگفته از انديشه‌وران مسلمانة شماري از خاورشناسان با انكار وجود انسجام ساختاري و محتوايي قرآن، آن را كتابي مشوش، پريشان و پراكنده معرفي كرده‌اند و پيداست كه اين سخنان از روي سوء نيت و به هدف تضعيف اين كتاب آسماني ارايه شده است.
به عنوان نمونه گوستاولوبون فرانسوي قرآن را كتابي كم ارتباط، خالي از ترتيب و فاقد سياق واحد در بيشتر موارد، معرف كرده است.
ريچارد بل، مترجم قرآن مي‌نويسد: «ويژگي‌هاي اصيل سبك قرآن اين است كه جسته جسته است و به ندرت مي‌توان در طول بخش عمده‌ايي از يك سوره انسجام معنايي پيدا كرد.»
شماري ديگر از مستشرقان همچون آرتورآربري فرتييوف شوآن نولدكه دوزي و كارليل نيز به نحوي وجود انسجام ساختاري و محتوايي در قرآن را منكر شدند.
اشكالات خاورشناسان در زمينه انسجام ساختاري قرآن به دو دسته قابل تقسيم است:
1. در تنظيم مطالب نظم منطقي را مراعات نمي‌كند. مثلاً وقتي به مسأله معاد مي‌پردازد ناگهان به امر جنگ و جهاد و پس از آن به مسائل اخلاقي همچون پرهيزكاري و ترس از خداوند مي‌پردازد، براي رفع اين كاستي لازم بود كه تمام اين مطالب به صورت فصل‌ها و بابهاي مختلف عرضه مي‌شد. در اين صورت مسأله معاد در يك فصل، اخلاقيات در يك فصل، خداشناسي در يك فصل و … گنجانده مي‌شد. با اين اشكال آنان انسجام ساختاري قرآن را زير سؤال برده‌اند.
2. افزون بر گسيختگي ارتباط بين آيات، در قرآن تكرار فراوان آمده است، آياتي كه به يك موضوع پرداخته در سراسر قرآن و گاه حتي در يك سوره به صورت مكرر آمده است. اين امر به درباره قصه‌هاي قرآن مشهودتر است.
زيرا داستان موسي، ابراهيم، نوح، لوط  و … در آيات و سور متعدد تكرار شده است. اين اشكال ناظر به انسجام محتوايي قرآن است. يعني از نظر آنان قرآن از نظر درون مايه و محتوا فاقد نظام روشمند است.

انسجام ساختاري و محتوايي قرآن از نگاه امام خميني
امام خميني در برخي از آثار و گفتار خود، ضمن توجه به شبهات مستشرفان و پاسخ از اين شبهات، از انسجام ساختاري محتوايي قرآن دفاع كرده است. ايشان در جايي آورده‌اند: «اينهايي كه قرآن را نمي‌شناسند، اين خارجي‌ها كه نمي‌فهمند قرآن چيست، مي‌گويند خوب بود باب باب باشد، هر بابي يك كلمه‌ايي باشد.»
ايشان معتقد است كه آميزگي مطالب و تكرار آنها نه تنها كاستي قرآن به حساب نمي‌آيد بلكه عين كمال آن است چرا كه مقتضاي چنين كتابي كه براي تربيت و هدايت انسانها آمده، ارائه پيام به همين صورت است.
امام (ره) به اين اشكالات به سه بيان پاسخ گفته است:
1. اين امر نشانگر قدرت آفريننده اين كتاب است. بنابراين اگر در كتابهاي زميني فصل و باب مي‌بينيم نشانگر آن است كه صاحبان اين كتابها نمي‌توانند با بياني ساده و صميمي مقاصد خود را بيان كنند. از اينرو يكسره محتاج آن‌اند تا با تبويت كتاب و چيدن مقدمات و صفرا و كبراها به مقصد خود نايل شوند، در حالي كه قرآن، بي‌آنكه به اين تكلفات نيازمند باشد، در رساندن پيام و مقصود خود موفق است.
مي فرمايد:
«… (قرآن) چون ساير كتب مضّه مشتمل نشده بر ابوابي و فصولي و يو مقدمه و خاتمه، و اين از قدرت كامله منشي آن است كه محتاج به اين وسايل و وسايط در القاي غرض خود نبود. و از اين جهت مي‌بينيم كه گاهي با نصف سطر برهاني را كه حكما با چندين مقدمات بايد بيان كنند به صورت غير شبيه به برهان مي‌فرمايد.»
2. آميزگي و تكرار مقتضاي كتاب تربيتي است؛ به عبارت ديگر بايد بين كتاب تعليمي با كتاب تربيتي تفاوت قايل شد، در كتاب علمي چون هدف صرف آموزش است اگر در يك جا بحث به طور كامل و به صورت مستدل ارايه گردد، ديگر نيازي به ارائه آن در جاي ديگر نيست، و اگر مؤلف اين كار را انجام دهد كتابش دچار تكرار ممل شده است. اما در يك كتاب تربيتي هدف اصلي و اولي پيراسته ساختن روح و روان و تربيت انسان است، در چنين موضعي قطعاً نياز است يك مطلب گاه چندين بار تكرار شود تا تأثير خود را بر روح بگذارد چنانكه نظم منطقي و به صورت باب باب مخل به هدف است. امام (ره) و در تبيين اين دليل چنين آورده‌اند:
« … اين كتاب، كتاب قصه و تاريخ نيست، بلكه كتاب سير و سلوك الي الله و كتاب توحيد و معارف و مواعظ و حكم است. و در اين امور، مطلوب تكرار است تا در نفوس قاسيه تأثيري كند و قلوب از آن موعظت گيرد. و به عبارت ديگر، كسي كه بخواهد تربيت و تعليم و انذار و تبشير كند بايد مقصد خود با را عبارات مختلفه و بيانات متشتته، گاهي در ضمن قصه و حكايت و گاهي در ضمن تاريخ و نقل و گاهي به صراحت لهجه و گاهي به كنايت و امثال و رموز، تزريق كند تا نفوس و قلوب متشتته هر يك بتوانند از آن استفادت كنند.»
امام (ره) در جاي ديگر بر اين نكته تأكيد كرده‌اند كه تربيت نفوس كه هدف قرآن است نيازمند «تلقين» است، و تلقين نيز به نوبه خود ضرورتاً به تكرار بسته است.
گفتار ايشان در اين باره چنين است:
«در قرآن راجع به مسائل، تكرار زياد است،البته در هر تكراري مسائلي طرح شده است، اما براي اينكه براي رشد مردم قرآن آمده است و براي انسان‌‌سازي، مسائلي كه براي ساختمان انسان است نمي‌شود يك دفعه بگويند و از آن رد بشوند، بايد هي بخوانند، توي گوشش مكرر كنند»، تلقين است، تلقين با يك دفعه درست نمي‌شود»
3. سومين پاسخي كه حضرت امام (ره) به اين اشكال داده اين است كه تكرار نشانگر اهميت موضوع است، باري گاه يك موضوع چنان مهم است كه بر متكلم براي نشان دادن اهميت آن لازم است آن را تكرار كند.
می فرمايد: «تمام قصه‌هايي كه در قرآن نقل شده است، گاهي هم تكرار شده است، براي اين بوده كه مسأله اهميت داشته است.»
تحريف ناپذيرى قرآن
مفهوم و اقسام تحريف
همان‌گونه كه اشاره شد يكى از شبهاتى كه اعتبار قرآن را مخدوش مى‏سازد ادعاى راهيافت تحريف در قرآن است. براساس اين ادعا در اصل آسمانى بودن قرآن و فرود آمدن آن از ناحيه خداوند قطعيت وجود دارد؛ اما پس از نزول و در مراحل بعدى دچار تصرفاتى شده است.
نخست بايد دانست كه تحريف از ريشه (حرف )به معناى گوشه، كنار و طرف است. جوهرى در اين‏باره چنين آورده است: «حرف كل شى‏ء طرفه و شفيره و حدّه و منه حرف الجبل و هو اعلاه المحدّد … و قوله تعالى «و من الناس من يعبد اللَّه على حرف.» قالوا على وجه واحد و هو أن يعبده على السّراء دون الضرّاء. حرف هر چيز كناره، لبه و مرز آن است و از اين ريشه است: حدّالجبل كه به معناى لبه تيز كوه است … و مقصود از حرف در آيه شريفه «و من الناس ..» چنان كه گفته‏اند عبادت يك سويه خداوند است؛ يعنى خدا را تنها در نعمت و شادى بپرستد، نه در حال سختى و دشوارى.»
ابن منظور مى‏گويد:
«حرف» كِشتى و كوه، گوشه آن‏ها … و حرف شى‏ء ناحيه و كناره آن است و «فلان على حرف من أمره» به اين معناست كه او بر كناره آن است؛ گويا در حالت انتظار و ترديد است كه اگر كار را بر وفق مراد خود ديد، بدان روى كند و گرنه به جانب ديگر روى آورد.»
با توجه به كاركرد اين واژه در آيات و روايات مى‏توان آن را اصطلاحاً چنين تعريف كرد:
«تحريف گفتار عبارت است از: تغيير و جابه‏جا كردن كلمات و جملات يا تفسير نادرست به گونه‏اى كه مفهوم مورد نظر متكلم از بستر صحيح و مطلوب خارج شده و در مفهومى كناره كه در حاشيه معناى اصلى است به كار برده شود.»
تحريف به دو قسم لفظى و معنوى، و تحريف لفظى به تحريف به فزونى و تحريف به كاستى قابل تقسيم است. تحريف معنوى همان تفسير به رأى است كه قطعاً در قرآن راه يافته است. و از آنجا كه به نوعى به تفسير و تأويلهاى جانبدارانه مفسران در برخورد با قرآن باز مى‏گردد، با اعتبار قرآن ارتباطى نداشته و به آن زيانى نمى‏رساند.
آن چه كه به اعتبار قرآن زيان مى‏رساند ادعاى تحريف لفظى است. خوشبختانه تحريف لفظى به فزونى به اتفاق همه مسلمانان و انديشه وران فريقين مردود شمرده شده است. چه، پذيرش آن به معناى امكان و تحقق همآوردى با قرآن و ارائه گفتارى همسان با آن است كه ضرورتاً اعجاز و اعتبار اين كتاب را بى اساس مى‏سازد.
بنابراين محطّ بحث و گفتگو در تحريف از نوع كاستى در قرآن است. مدعيان تحريف مى‏گويند شمارى از آيات يا سور قرآن در زمينه ولايت و امامت يا مسائلى ديگر از لابلاى آن حذف شده است. متأسفانه رواياتى دال بر وقوع تحريف به كاستى در جوامع حديثى فريقين انعكاس يافته و همين دست از احاديث مورد استناد مدعيان تحريف قرار گرفته است.
برخى از مدعيان تحريف و نيز انديشه ورانى كه به بررسى اين مسأله پرداخته‏اند، مدعى شده‏اند كه اعتقاد به راهيافت تحريف به كاستى به اعتبار قرآن زيان نمى‏رساند زيرا اين ادّعا منحصر به حوزه‏اى خاص از آيات نظير مبحث امامت است و نيز از آن جهت كه اعتبار قرآنيت مصحف كنونى و كفايت آن براى هدايت گرى انسان‏ها در روايات مورد تأكيد قرار گرفته است، بنابراين ادعاى تحريف به قرآنيت مصحف صدمه نمى‏زند.
در حالى كه اين ادعا مردود است زيرا اگر راهيافت اين نوع از تحريف در قرآن را بپذيريم از دو جهت اعتبار آن صدمه خواهد خورد:
1.حجّت بودن قرآن به معناى انعكاس كامل اوامر و نواهى خداوند و ترسيم گرى دين كامل زير سؤال خواهد رفت. زيرا آن چه كه ادعا شده از قرآن حذف شده است از دو حال خارج نيست: يا در تكميل حجيت قرآن نقش داشته يا فاقد نقش بوده‏اند. در صورت نخست حذف آن‏ها به معناى نقصان حجّت قرآني است پس راه براى عذر آورى مردم در قيامت مبنى بر عدم ابلاغ حجت كامل بر آن‏ها باز خواهد بود و اين با آموزه‏هاى خود قرآن كه بر كامل بودن حجت الاهى و مسدود بودن عذرآورى مردم تأكيد دارد، مخالف است. و صورت دوم كه گفته شود آيات و سور حذف شده در كامل شدن حجت قرآن هيچ نقشى ندارد، مستلزم لغو بودن اين دسته از آيات است. زيرا وقتى وجود و عدم آن‏ها در به كمال رساندن حجت هيچ نقشى ندارد، نزول آن‏ها چه حكمتى داشته است؟!
2.از سويى ديگر تمام بودن همآوردطلبى قرآن كه مبناى اثبات اعجاز آن است، منوط به تحقق بالفعل تمام آيات و سور قرآن است. زيرا با پذيرش راهيافت تحريف به كاستى معارضان قرآن مى‏توانند ادعا كنند كه شما همه قرآن را به ما عرضه نكرده‏ايد تا عدم توان ما در ارائه گفتارى همسان با آن اثبات گردد. به عبارت روشن‏تر آنان مى‏توانند ادعا كنند كه با ارائه آيات و سور حذف شده امكان ارائه گفتارى همسان با آن‏ها براى آنان ممكن است.
بنابراين بسيار ساده انديشى است كه كسى از كنار ادعاى تحريف به كاستى گذشته و آن را براى اعتبار قرآن زيان آور نداند. از اين رو، مى‏بايست قاطعانه چنين اعتقادى را مردود دانست.
خوشبختانه در قرآن آياتى نظير آيه حفظ ، آيه نفى باطل ، آيه رصد الاهى و نيز در روايات نظير روايات ثقلين، روايات تأكيد كننده بر ضرورت عرضه احاديث بر قرآن و … دلائل كافى بر پيراستگى قرآن از هرگونه تحريف ارائه شده است.
چنان كه اكثريت قريب به اتفاق عالمان شيعه و اهل سنت بر مصونيت قرآن از هرگونه تحريف پاى فشرده و مدعيان تحريف را از ميان خود رانده‏اند.
گذشته از دلايل سلامت قرآن از هر گونه دخل و تصرف دلايلى كه از سوى مدعيان تحريف ارائه شده نظير روايات، دخالت دستهاى سياسى در جمع قرآن، وجود مصحف حضرت امير عليه السلام، مشابهت رخدادهاى امت اسلامى با رخ دادهاى امتهاى پيشين و … هيچ‌گونه دلالتي برتحقق تحريف به كاستي در قرآن ندارند.
با اين حال متاسفانه بايد اذعان كرد كه در زمينه راهيافت تحريف به كاستي در قرآن در ميان اهل سنت و شيعه طرفداراني محدود وجود دارد. در شماري از روايات كه در جوامع روايي اهل سنت آمده است، ادعاي تحريف به كاستي به بزرگاني از صحابه همچون عمربن خطاب، عائشه، ابوموسي اشعري و … نسبت داده شده به گونه‌اي كه يكي از محققان معاصر مصري متأثر از اين دست از روايات در كتاب «الفرقان» بر تحريف به كاستي در قرآن صحه گذاشته است.
در ميان شيعه يكي از حديث پژوهان به نام محدّث نوري مدعي رهيافت اين نوع از تحريف در قرآن شده است. آنچه كه امثال محدث نوري را به پذيرش اين ادعا وا داشته اموري چند بوده است.
1. تاريخ جمع و گردآوري قرآن در هاله‌ايي از ابهام فرورفته است. آنچه از شواهد تاريخ بر‌مي‌آيد اين است كه قرآن پس از رحلت پيامبر اكرم  توسط خلفاي سه گانه جمع شده است. طبع چنين كاري از آنجا كه پيامبر  خود نظارت بر آن نداشته،كاسته شدن بخشي از قرآن است.
2. انگيزه مخالفت با اهل بيت (ع) در ميان خلفا به ميزان زياد وجود داشته است. بنابراين طبيعي مي‌نمايد كه آن‌ها تمام آياتي كه به صورت تصريح نام ائمه  در ميان آن‌ها آمده بود حذف كرده باشند. چنان كه مخالفت شديد با نشر فضايل اهل بيت توسط همين عده دنبال شده است.
3. در جوامع روايي، روايات زيادي كه دلالت بر تحريف قرآن دارد، آمده است، مقتضاي عمل به اين در روايات پذير رهيافت تحريف در قرآن است. اين در حالي است كه انديشه‌وران استوار انديش مسلمان از تمام اين شبهات را مخدوش مي‌دانند.

تحريف ناپذيري قرآن از نگاه امام خميني
حضرت امام در نگاشته‌هاي اصولي و قرآني خود به شدت با ادعاي تحريف قرآن مخالفت برخاسته و با لحني بس تند مدعيان آن را مورد حمله قرار داده است.
حضرت امام ضمن توجه به مسأله تاريخ گردآوري قرآن و توجيه رويات مورد استناد، استدلال دوم مدّعيان تحريف مبني بر حذف نام ائمه از قرآن بخاطر دشمني با آن‌ها را مورد منافشه قرارداده است.
مناقشه حضرت امام (ره) به سه شيوه است:
1. اساساً پيامبر  از تصريح به نام ائمه  در قرآن هراس داشته است، زيرا مي‌دانسته كه در اين صورت احتمال دستبرد به قرآن وجود داشته است. بنابراين ادعاي تصريح به نام ائمه  در قرآن از اساس باطل است. گفتار ايشان در اين باره چنين است:
«پيامبر از اين كه امام را با اسم و رسم در قرآن ذكر كند مي‌ترسيد كه مبادا پس از خودش قرآن را دست بزنند، يا اختلاف بين مسلمانها شديد شود و يكسره كار اسلام تمام شود.»
امام (ره) آيه شريفه: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس .» را شاعد مدعاي خود دانسته است. زيرا اين آيه در سوره مائده ـ كه دو ماه و ده روز پيشتر از وفات پيامبر  نازل شده است ـ به مسأله ابلاغ امامت ناظر است، و در آن اعلام شده كه خداوند پيامبر  را از خطر مردم محافظت مي‌كند، اين امر نشان‌گر آن است كه اعلان امامت علي  خطري را از ناحية مردم متوجه پيامبر  ساخته كه خداوند اين چنين به ايشان آرامش داده است. حال چگونه ممكن است نام ائمه بدون وجود هيچ هراسي در قرآن آمده باشد؟
2. اگر نام ائمه در قرآن به صراحت آمده باشد، ديگر چه نيازي به اعلام امامت علي (ع) در غدير خم در ميان انبوه مسلمانان در ماههاي آخر عمر پيامبر بوده است؟
و چه نيازي بوده كه پيامبر اكرم  در آخرين لحظات عمر شريف خود با نگراني تمام قلم و دوات بخواهد و به دنبال نگاشتن رهنموني براي جلوگيري از گمراهي مردم باشد.
ايشان در اين باره بر اين باور است كه:
« … اگر قرآن پر از نام امير سالمؤمنين  و اولاد پاك او و فضايل آنها واثبات خلافت آنها بوده است، به چه دليل پيغمبر  در حجة الوداع در واپسين سال عمر شريف و آخرين نزولهاي وحي الهي در تبليغ آيه‌اي كه مربوط به ابلاغ ولايت علي  بود خوف داشت، تا اين كه نازل شد، خداوند تو را از مردم نگهداري مي‌كند. «و چرا پيامبر  نياز داشت كه در هنگام رحلت خود دوات و قلم بخواهد تا به نام علي  تصريح كند، آيا براي سخن پيغمبر  اثر برتر از وحي خدايي بود.»
3. اگر چنان كه مدعيان تحريف مي‌گويند نام ائمه بويژه نام علي  در قرآن آمده بود چرا آن حضرت و ياران ايشان در مقام احتجاج با مخالفان و غاصبان خلافت به چنين استدلالي روشن يعني قرآن استدلال نكرده‌اند.
ايشان در اين باره مي‌فرمايد:
«چرا به هيچ يك از اين آيات نازله و براهين محكم از كتاب الهي، اميرالمومنين و فاطمه وحسن وحسين  و سلمان و ابوذر و مقداد وعمار و ديگر ياران پيامبر  كه پيوسته بر خلافت علي  استدلال مي‌كرده‌اند، تمسك نكرده‌اند؟»
امام همچنين در مباحث اصول خود در بررسي حجيبت ظواهر قرآن ضمن دفاع از تحريف‌ ناپذيري قرآن به شدت از محّدث نوري بخاطر تدوين كتاب «فصل الخطاب» انتقاد كردند.
5. زبان قرآن زباني جامع و فراگير
از جمله مباحثي كه از دير زمان و به صورتي گسترده‌تر در دوران كنوني در عرصه قرآن پژوهي مطرح بوده و هست، بازشناخت زبان قرآن است. قرآن خواه ناخواه براي انتقال مفاهيم خود بسان هر متن استوار از زباني بهره گرفته است. اين زبان مي‌تواند زبان فلسفي، عرفاني، كلامي، علمي، ادبي، عرفي و …
و يا زباني جامع و بر گرفته از تمام زبانها باشد. براي تبيين زبان قرآن تا كنون تحليلهاي گوناگوني از سوي قرآن پژوهان ارائه شده است.
اما داشتن ديدگاه عالمي جامع همچون حضرت امام (ره) كه با همه يا بيشتر دانش‌هاي اسلامي از نزديك آشنا بوده از زبان آن‌ها به طور كامل اطلاع داشته، جالب توجه است.
در تحليل حضرت امام (ره) بازشناخت زبان قرآن مبتني بر دو اصل است:
1. قرآن هدفي بزرگ و والا را دنبال مي‌كند كه همانا انسان سازي است. و از آن جا كه تمام محتوا و ساختار خود را در راستاي رسيدن به چنين هدف بكارگرفته است، ما راحت‌تر مي‌توانيم زبان قرآن را كه ابزار انتقال اين مفاهيم براي دستيابي به آن هدف است، دريابيم.
امام (ره) در اين زمينه مي‌گويد:
«ما بايد مقصود از تنزيل اين كتاب را قطع نظر از جهات عقلي برهاني، كه خود به ما مقصد را مي‌فهماند، از خود كتاب خدا اخذ كنيم. مصنف كتاب مقصد خود را بهتر مي‌داند. اكنون به فرموده‌هاي اين مصنف راجع به شؤون قرآن نظر كنيم. مي‌بينيم خود مي‌فرمايد: «ذلك الكتاب لاريب فيه هدي «للمتقين» (بقره / 2). اين كتاب را كتاب هدايت خوانده … »
بنابراين:
«مقصد قرآن، چانچه خود آن صحيفة نورانيه فرمايد، هدايت به سبل سلامت است در اخراج از همة مراتب ظلمات است به عالم نور و هدايت به طريق مستقيم… »
2. قرآن مائده الهي است كه براي همگان گسترده شده و اختصاص به گروهي خاص ندارد. تعبير به سفره الهي كه در برخي از روايات آمده، تعبيري لطيف است. كه همگاني بودن اين كتاب را تداعي مي‌كند.
باري:
«قرآن و كتاب الهي يك سفرة گسترده‌اي است كه همه از آن استفاده مي‌كنند.»
و «يك سفره‌اي است كه خدا پهن كرده براي همه بشر، يك سفره پهني است، هر كه به اندازه اشتهايش از آن مي‌تواند استفاده كند.»
اگر قرآن سفره عام است پس:
«تمام بشر، عامي، عالم، فيلسوف، عارف، فقيه، همه از او استفاده مي‌كنند … »
با توجه به اين دو نكته مي‌توانيم چنين بگوييم كه اگر قرآن به دنبال هدايت انسانهاست بدين منظور سفره‌ايي كه در آن طعامهاي معنوي براي تمام انسان‌ها و طبقات و درجات گسترده است، لذا بايد به گونه‌ايي با انسانها به گفتگو پردازد كه همه آنها بتوانند بر سر اين سفره بنشينند و از طعامهاي آن بهره گيرند.
به عبارت روشن‌تر زبان گفتمان بايد به گستردگي مخالب گسترده و فراگير باشد، زيرا اگر به عنوان مثال به زبان فلسفي سخن بگويد تنها فلاسفه از آن بهره مي‌گيرند و اگر به زبان عرفان به گفتگو پردازد تنها عرفا مقصود آنرا در مي‌يابند و اگر به زبان علمي سخن بگويند فقط علماء مي‌توانند از طعام آن لقمه برگيرند و …
حضرت امام (ره) بر اساس همين مباني معتقد است كه زبان قرآن زبان جامع و فراگير است.
مي‌فرمايد: «قرآن يك سفره‌اي است كه انداخته شده است براي همه طبقات، يعني يك زباني دارد كه اين زبان هم زبان عامة مردم است و هم زبان فلاسفه است و هم زبان عرفاي اصطلاحي است و هم زبان اهل معرفت به حسب واقع»
در جاي ديگر مي‌فرمايد:
«بايد دانست كه در اين كتاب جامع الهي به طوري اين معارف، از معرفة الذات تا معرفة الافعال مذكور است كه هر طبقه به قدر استعداد خود از آن ادراك مي‌كنند، چنانكه آيات شريفه توحيد، و خصوصاً توحيد افعال را علماي ظاهر و محدثين و فقها طوري بيان و تفسير مي‌كنند كه به كلي مخالف و مباين است با آنچه اهل معرفت وعلماي باطن تفسير مي‌كنند و نويسنده هر دو را در محل خود درست مي‌داند.»
امام (ره) براي مدعاي خود شواهدي از قرآن ارائه كرده است:
«گاهي با نصف سطر برهاني را كه حكما با چندين مقدمات بايد بيان كنند به صورت غير شبيه به برهان مي‌فرمايد. مثل قوله تعالي «لوكان فيهما الهه الا الله لفسدتا» (انبياء / 22) و قوله: «لذهب كل اله بما خلق و لعلا بعضهم علي بعض» (مومنون / 91) كه برهان دقيق بر توحيدا است … چون كلام جامع است به اندازه فهمش هر كس از آن ادراكي مي‌كند.»
به عبارت روشن‌تر زبان قرآن از نگاه امام (ره): «لساني است كه سهل و ممتنع است»

6. مراتب معنايي آيات قرآن
در نگريستن در تفاسير فريقين نشان مي‌دهد كه ميان تفاسير از نظر سطح ژرفا اختلاف زيادي وجود دارد. ژرفايي كه در تفاسيري همچون تفسير الميزان، المنار، مفاتيح الغيب، تفسير ملاصدرا ديده مي‌شود هرگز در تفاسيري همچون تفسير طبري، المحررالوجيز ديده نمي‌شود، به عنوان مثال در حالي كه عموم مفسران از كنار آياتي همچون آيه هفتم سوره آل عمران، آيه آخر اين سوره آيه: «و انزلنا من السماء ماء فسالت او ديه بقدرها … » آيه «اليه يصمد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه» و … به سادگي گذشته‌‌اند، اما در تفاسيري همچون تفسر الميزان مياحث عميق و گسترده‌اي در بررسي اين آيات منعكس شده است. اين امر عواملي دارد يكي از اين عوامل مراتب معنايي آيات است به دو معنا:
1. گر چه همة آيات در مرتبه اعجازاند اما برخي از آيات از عمق و ژرفاي بيشتري برخوردارند كه گاه به آنها غرر آيات گفته مي‌شود.
2. آيات داراي سطوح و لايه‌هاي معنايي متفاوت‌اند. كه مفسران بر اساس سطح توانايي خود به بخشي از اين لايه‌ها دست مي‌يابند.

قرآن را از اين جهت مي‌توانيم به يك اقيانوس بس ژرف تشبيه كنيم كه آموزه‌هاي آن در لايه‌هاي مختلف تا چيده شده است. و گذر از هر لايه به آن منوط به گذر از لايه پيشين است. حال اگر غواصان مختلفي در آن غور كنند و پس از غور هر يك مدعي ديدن عجائبي باشد كه احياناً ديگران آنها را نديده‌اند به معناي اختلاف حقيقي ميان آنها نيست. بلكه چون توان و ساز و كار غواصي هر يك از آن‌ها با ديگران فرق دارد، هر يك به فراخور حال و توان خود توانسته به لايه‌هاي از اين اقيانوس ره‌يابد، و هر آنچه را كه ديده بازگو كند. در مورد قرآن نيز دقيقاً چنين اتفاقي افتاده است. بنابراين قرآن داراي مراتب معنايي است، كه از آن به بطون قرآن ياد مي‌شود، از طرف ديگر مفسران كه غواصان اين اقيانوس معارف‌اند، از نظر توان علمي، عمق انديشه و جهان شناخت، و شخصيت معنوي داراي تفاوت‌اند، وقتي در اين كتاب به غور مي‌پردازند هر كس به شگفتيهايي دست مي‌يابد كه براي ديگران ناشاخته است، و هنگامي كه اين حقايق دست يافته كنار هم گذاشته مي‌شود، اختلاف مفسران در نظر مي‌آيد، دست كم اختلاف از نوع دوم چنين تحليلي دارد.

مراتب معنايي قرآن از نگاه امام خميني
حضرت امام (ره) هم به مراتب قرآن پاي فشرده و هم فهم قران را داراي مراتبي چند دانسته است. ايشان مراتب قرآن را همان بطون قرآن دانسته، فرمايد:
«قرآن مراتب دارد، هفت بطن يا هفتاد بطن از براي قرآن است.ـ
در جاي ديگر مي‌فرمايد:
«فان القرآن منازل و مراحل و ظواهر و بواطن، ادناهامايكون قشورالالفاظ و قبور التعينات، كما ورد: « ان للقرآن ظهراً و بطناً و حداً و مطلعاً. براي قرآن منازل و مراحل و ظواهر و باطنهايي است كه پايين‌ترين مرحلة آن در پوسته الفاظ و گورهاي تعينات قرار دارد، چنانكه در حديث آمده است: «همانا براي قرآن ظاهري و باطني و حدي و مطلعي است.»
در جاي ديگر فرمايد: «فان القرآن منازل و مراحل وظواهر و بواطن، ادناها مايكون قشورالالفاظ و قبور التعينات. كما ورد: «ان للقرآن ظهراً و بطناً و حداً و مطلعاً. براي قرآن منازل و مراحل و ظواهر وباطنهايي است كه پايين‌ترين مرحلة آن در پوسته الفاظ و گورهاي تعينات قرار دارد، چنانكه در حديث آمده است: «همانا براي قرآن ظاهري و باطني و حدي و مطلعي است.»
حضرت امام (ره) در جاي ديگر هشدار داده است كه متوقف ماندن در حد صورت و ظاهر قرآن باعث هلاكت است:
«گمان مكن كه كتاب آسماني و قرآن فروفرستادة رباني همين پوسته و صورت است و (بدان) كه ايستادن در حد صورت و ماندن در حد عالم ظاهر و نرفتن به مغز و باطن، مرگ و هلاكت است و ريشة تمام جهالتها تا و پاية تمامي انكار نبوتها و ولايتها مي‌باشد.»
آنچه در باب مراتب معنايي قرآن گفتيم ناظر به تمام آيات قرآن است،يعني تمام آيات قرآن است، يعني تمام آيات قرآن از نظر ژرفا به مثابه اقيانوسي است كه معارف و حقايق الهي در لايه‌هاي آن با تفاوت سطح‌ جاي گرفته است. با اين حال از برخي روايات استفاده مي‌شود كه برخي از آيات قرآن افزون‌بر برخورداري از ژرفاي برابر با ساير آيات از ژرفاي بيشتري برخوردار است كه دست يافتن به آن‌ها غوري به مراتب بيشتر از آيات ديگر نيازمند است.
در روايتي از امام سجاد  چنين آمده است:
«سئل علي بن الحسين  عن التوحيد، فقال: ان الله عزوجل علم انه يكون في آخر الزمان اقوام متعمقون، فانزل الله تعالي «قل هو الله احد» و الآيات من سوره «الحديد» الي قوله: «و هو عليم بذات الصدور» فمن رام و راء ذلك فقد هلك. از امام سجاد  درباره توحيد پرسيدند، فرمود: «همانا خداوند عزّوجل مي‌دانست كه در آخر الزمان پاره‌ايي از مردم ژرف‌انديش خواهند آمد، پس خداوند تعالي قل هو الله احد، و آياتي از سوره حديد تا آيه و «هو عليم بذات الصدور» را فروفرستاد پس هر كس فزون از آن را اراده كند، هلاك شده است.»
در اين روايت براي سوره مباركه توحيد و نيز آيات نخستين سورة مباركه حديد عمق و ژرفاي زيادي ترسيم شده است .و اعلام شده كه دست تمام متفكران و باريك بينان از عصر نزول قرآن تا دوره پاياني جهان از دريافت عمق آن كوتاه است. و تنها در آخر الزمان است كه انسانهاي ژرف انديش قادر به فهم آنها خواهند بود. پيداست كه طبق اين روايت براي اين آيات عمق و ژرفاي بسيار فزونتر از ساير آيات ترسيم شده است. و لكن است كه امام  در مقام حسر نبوده باشد، و آياتي ديگر نيز نظير آيه نور مي‌تواند از چنين ژرفاي برخوردار باشد. حضرت امام (ره) به اين مطلب توجه شايان كرده‌اند، فرمايد:
«از اين حديث شريف معلوم شود كه فهم اين آيات شريفه و اين سوره مباركه، حق متعمقان و صاحبان انظار دقيقه است، و دقايق و سراير توحيد و معرفت در اين‌ها مطوي است …. »
امام (ره) متعقد است، واقعيت اين آيات با هم تحقيقاتي كه پيرامون آنها انجام گرفته، هنوز براي بشر روشن نشده است.
مي‌فرمايد:
«آياتي كه در روايات ما وارد شده است كه براي متعمقين آخرالزمان وارد شده است مثل سوره توحيد و شش آيه از سورة حديد، گمان ندارم كه واقعتش براي بشر تا الان و تا بعدها بشود آن طوري كه بايد باشد، كشف بشود. البته مسائل در اين باب خيلي گفته شده است، تحقيقات، تحقيقات بسيار ارزنده هم بسيار شده است، لكن افق قرآن بالاتر از اين مسائل است.»
از سوي ديگر وقتي قرآن داراي مراتب باشد، فهم آن نيز به اقتضاي تفاوت انسان‌ها در عمق وسعه وجودي شان متفاوت خواهد بود، اين مطلب در گفتار حضرت امام (ره) منعكس شده است:
« … از كريمه شريفه « فلما جنّ عليه الليل رءاكوكباً … » (انعام / 76) مثلاً، اهل معرفت كيفيت سلوك و سيرمعنوي حضرت ابراهيم  را ادراك مي‌كنند، و راه سلوك الي الله و سير الي جنا به را تعلم مي‌نمايند، و حقيقت سير انفسي و سلوك معنوي را از منتهاي ظلمت طبيعت كه به «جنّ عليه الليل» در آن مسلك تعبير شده، تا القاي مطلق انّنت و انانيت و ترك خودي و خودپرستي و وصول به مقام قدس و دخول در محفل انس … و ديگران از آن سير آفاقي و كيفيت تربيت و تعليم جناب خليل الرحمن امّت خود را، ادراك كنند، و بدين منوال، ساير قصص و حكايات، مثل قصه آدم و ابراهيم و موسي و يوسف و عيسي و ملاقات موسي و خضر، كه استفادات اهل معارف و رياضات و مجاهدات و ديگران هر يك با ديگري فرق دارد.»
اين تفاوت ادراك تنها به اهل معرفت و ديگران كه نگاه غير عرفاني به قرآن دارند، اختصاص نمي‌يابد، بلكه انسان‌ها: « … به حسب مراتب وجودشان، به حسب مراتب كمالشان برداشت‌هايي دارند.»
ايشان معتقداند از آنجا كه پيامبر اكرم  و ائمه اطهار  مصاديق بارز انسانهاي كامل‌اند و به استناد، قرآن وسنت مخاطبان واقعي قرآن هستند، كاملترين و عاليترين بهره‌مندي از قرآن منحصر به ايشان است.
حضرت امام (ره) درباره بي‌كراتگي قرآن و نا ممكن بودن احاله بشر به تمام معارف آن چنين آورده است:
«… نسخه تربيت انسان كه قرآن است غير محدود است، نه محدود به عالم طبيعت و ماده است، و نه محدود به عالم غيب است: و نه محدود به عالم تجرداست، همه چيز است.»
در جاي ديگر فرمايد:
« … قرآن يك كتابي نيست كه بتوانيم ما يا كسي ديگري يك تفسير جامعي آن طور كه (سزاور است بر آن) بنويسد. علوم قرآن يك علوم ديگري است ماوراي آنچه ما مي‌فهميم.»
درباره ادعاي سوم مهمترين مستند حضرت امام (ره) روايت: «انما يعرف القرآن من خوطب به» است امام معتقد است. «… قرآن كريم مركز همه عرفا نهاست، مبدأ همه معرفتهاست لكن فهمش مشكل است، آن‌هايي / كه / فهميدند كه «من خوطب به» بودند … »
و نيز فرمايد: « اين كتاب آسماني ـ الهي كه صورت عيني و كتبي جميع اسماء و صفات و آيات و بينات است و از مقامات غيبي آن دست‌ها كوتاه است و جز وجود اقدس جامع «من خوطب به» از اسرار آن كسي آگاه نيست.»
نتیجه
گرچه حضرت امام دارای اثر مستقلی در زمینه قرآن نیست ، اما با این حال در لابلای آثار مختلف ایشان دیدگاه های بلندی در باره قرآن انعکاس یافته است . در این مقاله با بررسی بخشی از این دیدگاه ها ویژکی های قرآن از نظر امام مورد بررسی قرار گرفته است . بر اساس این نظرگاه ها قران کتابی است جامع ، جهانی و جاودانه که برغم ادعای شماری از خاورشناسان ، دارای انسجام ساختاری و محتوایی بوده و هیج گاه دست تحریف به آن راه نیافته و زبان آن زبانی است جامع که تمام طبقات و سطوح مردم را مورد خطاب قرار داده و بخاطر برخورداری از مراتب معنایی انسان ها به فرا خور درک و دانش خود از آن بهره می برند .

علی نصیری